eitaa logo
الشہـ ڂادم ـداء
492 دنبال‌کننده
913 عکس
16 ویدیو
0 فایل
"بسمــ ربــ🍃 الشـــهداء" خـ🌸ــادِمُ الشُـــــــهَدا یعــنے: دیـــدن آنچـه کــــہ دیــــــــــگران ندیـــــده اند!!!!! مـــــثلا… گوشـــه اے  از چـــ❤ــادر مــــادر را… در غـــــروب شَلــ🍃ـــمچه…​ ⛔️❌ #کپے ازپستــ ها (بدون ذﮐر منبع) #حرام استــ❌⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💔 کلاس درس استاد .... 👤 سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهداے زیادے رو پیدا میکنن و میارن ایران...😐🌹 به نظرنتون کارخوبیه؟؟ کیا موافقن؟؟؟ ✅ کیامخالف؟؟؟؟ ❌ اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!❌😡 بعضے ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضے ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"😤 بعضے ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!😰 تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولے خبرے از برگه هاے امتحان جلسه ے قبل نبود...📄 همه ے سراغ برگه ها رو می گرفتند. ولے استاد جواب نمیداد...😐 یکے از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردے؟؟؟ شما مسئول برگه هاے ما بودے؟؟؟😡😤 استاد روی تخته ے کلاس نوشت: من مسئول برگه هاے شما هستم...📝 استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟⁉ همه ے دانشجویان شاکے شدن. استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟⁉⁉ گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم😓 درس خوندیم📚📖🖊 هزینه دادیم 💵💶💷 زمان صرف کردیم...🕒 هر چے که دانشجویان میگفتند استاد روے تخته مینوشت...📝 استاد گفت: برگه هاے شما رو توی کلاس بغلے گم کردم هرکے میتونه بره پیداشون کنه؟ یکے از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...📄📄📄 استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد. صداے دانشجویان بلند شد.😱😱😱 استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!😌 دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم. برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید، پس چطور توقع دارید مادرے که بچه اش رو با دستاے خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟ بچه اش رو میخواد، حتے اگه خاکستر شده باشه.😔 چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه ازحرفے که زده بودن پشیمون شدن!!😔😔😔 تنها کسے که موافق بود .... فرزند شهیدے بود که سالها منتظر باباش بود.🇮🇷🇮🇷🇮🇷 😞✋ 🚫 🍃💔 @khademalshohada72
🍃💜 مامور سـرشماری:👮 _سـلام مادرجان ميشه لطفا بیاے دم در؟ +سـلام پسرم...😊 بفرما؟ _از سـرشماری مزاحمت میشم.👥 مادر تو این خونه چند نفرید؟ اگه ميشه برین شناسـنامه‌هاتونو بیارین که بنویسمشون...✏️ مادر آهسته و آروم لاےِ در رو بیشتر باز کرد...🏠 سر و ته کوچه رو یه نگاهے انداخت...🏗 چشماش پراشک شد و گفت:😭😭😭 +پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسے...!!!؟؟؟📊 مأمور سـرشماری، پوزخندے زد😏 و گفت: _مادر چرا فردا؟ مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟ برو لطفاً شناسـنامت‌ رو بیار وقت ندارم.😒 +آخه...!!!😰 پسـرم 31 سـالِ پیش رفته جبهه.. هنوز برنگشته...😔 شاید فردا برگرده...!!!🚶♂ بشیم دو نفر...!!!✌️ میشه فردا بیاے؟؟؟😢 توروخدا...!!!🙏😔 مأمور سـرشماری سرش‌رو انداخت پایین و رفت...😔 مغازه دار ميگفت:🏦 الان 29 سـاله هر وقت از خونه میره بیرون، کلیدِ 🔑خونش‌🏡رو میده به من و میگه: آقا مرتضے...!!! اگه پسـرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو...😊 چایے هم سـرِ سماور حاضره...☕️ آخه خستس باید اسـتراحت کنه...😓 ....😭🙏 💚 🚫 🍃💜 @khademalshohada72
...❤️ متنِے تڪان دهنده از وصیت نامه شهید شوشترِے دیروز ازهرچه بودگذشتیم❕ امروزازهرچه بودیم، گذشتیم❗ آنجاپشت خاڪریزبودیم❕ واینجادرپناه میز❗ دیروزدنبال گمنامِے بودیم❕ امروزمواظبیم ناممان گم نشود❗ جبهه بوِے ایمان میداد❕ و اینجا ایمانمان بومیدهد❗ آنجا درب اتاقمان مینوشتیم یا حسین فرماندهِے از آن توست❕ الان مینویسیم بدون هماهنگِے واردنشوید❗ الهِے نصیرمان باش تا بصیرگردیم بصیرمان ڪن تا ازمسیربرنگردیم آزاد(رها) مان ڪن تا اسیرنگردیم 😞✋ @khademalshohada72•|~❣✨