در مدرسه عشق
تو کلاس شهادت
پای درس شهدا
🔰آن روز مصطفی خیلی #عجله داشت. با هم وارد اردوگاه شدیم. نگهبان جلوی در، جلوی ماشین را گرفت و چون ما را نمیشناخت، اجازه ورود نمیداد.
🔺مصطفی عصبانی شد و برخورد تندی کرد و وارد شد. وقتی حرکت کرد، نگاهی به مصطفی کردم و گفتم: «برای چی تند برخورد کردی؟ نگهبان تازه به جبهه اومده شما رو هم نمیشناخت».
🔺مصطفی ماشین را متوقف کرده و به عقب نگاه کرد. بعد هم از ماشین پیاده شد و به سراغ جوان #نگهبان رفت صورتش را بوسید و معذرتخواهی کرد. جوان هم که فهمیده بود ایشان از فرماندهان است، خندید و گفت طوری نیست.
🔺مصطفی ادامه داد: «میدانید چه کسی به من فهماند که اشتباه کردم. این حاجآقا که تو ماشین نشسته به من گفت که اشتباه کردم».
🔺جوان نگاهی به من کرد و سلام کرد. مصطفی ادامه داد: «اگر ما از #روحانیت جدا نشویم، همه اشکالات کار خودمان را میفهمیم. #روحانیت_متعهد حلّال مشکلات است».
🔺این رفتار آقا مصطفی بسیار درسآموز بود. او هم پا روی نفس خود گذاشت و عذرخواهی کرد و هم حق مرا رعایت کرد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
📚کتاب_مصطفی
#کمیته_ _خادمین_ شهداء_ ناحیه _ ری
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻به خادمین شهداءری بپیوندید👇👇درایتا
@khademalshohadarey