eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
431 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب مهریه اش، زمین قُرُقش پرده دارش سماء، ملک بنده‌اش دامنش، پرورش دهنده حُسن اِی به قربان پنج فرزندش! 🌸ولادت با سعادت دخت نبی اکرم (ص) حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) مبارک https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.. مداومت تجربه گر برنامه زندگی پس از زندگی، به خواندن زیارت عاشورا، به خاطر توصیه ای که از دستنوشته شهیدمدافع حرم نوید صفری شنیدند. شهید نوید در یکی از دستنوشته های قبل از شهادتشون، اینطور نوشته اند: "زیارت عاشورا را از طرف من بخوانید و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که بیشتر از روزی یکمرتبه روزی ام نشد، بر شما باد خواندن عاشورا عاشورا، عاشورا که این سختن، سخن امام عصر(عج) است و بدانید هرکه چهل روز عاشورا بخواند و ثواب آن راه هدیه کند، من تمام تلاشم را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نشد در آخرت برای او جبران می کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت می کند، از زبان مادرش و خواهرش. ان شاﺀلله که شرمنده شما نباشم. " ✨چقدر خوبه ما همگی شهدا و توصیه های خوب شهدا رو منتشر کنیم و خوشابحال اون کسی که به یه شکلی باعث شده بود این خانم با توصیه شهیدنوید به خوندن زیارت عاشورا آشنا بشه و تو «سخت ترین شرایط زندگیش به زیارت باعظمت عاشورا پناه ببره.» پ.ن: شما هم شروع کنید😊🌹. میتونید با انتشار دستنوشته ی شهیدنوید _ وخاطراتی که از مداومت شهدا به خوندن این زیارت هست_ در فضای مجازی و حضوری بین دوستان و آشنایان، مسبب خیر باشید برای انس بیشتر مردم با شهدا و مهمتر از اون زیارت عاشورا.. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز مادر و میلاد خجسته بزرگ بانوی عالم 🌹حضرت فاطمه‌زهرا🌹 خدمت تمام مادران سرزمینم گرامی باد شما را قسم به هرکه می‌پرسیدید 《قدروقیمت》مادرانتان را بدانیدوآنهاراارج نهید 🤲 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 ( ۱۴) دی 💠 ششصدو شصت‌‌وهفتمین( ۶۶۷)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 •••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
یا فاطمه الزهرا ... در روز میلادت در بهشت زمین، گلزار شهدای کرمان بودی تو در مسیر گلزار زائران شهیدت را در آغوش گرفتی. برخی از ایرانی‌ها میگن حاج قاسم خوب و محبوب بود تازمانی که سوریه نرفته بود... امروز اگه کرمان بودن برای همیشه نظرشون عوض میشد... من امروز دیدم زن هراسان رو من دیدم طفل وحشت زده بی‌پناه رو من دیدم کسی آواره شده بود.. من آدم کشان را دیدم... اینها جملات خود حاج قاسمه که گفت به خاطر اینها سلاح دست گرفتم حاج قاسم کاری کرد این لحظات سخت و دردناک رو برای مردم سوریه و عراق به پایان برسه. سلاح دست گرفتن حاج قاسم عین مهربانی و عطوفتش بود... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
✍شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را منافقها به خون آذین نمودند اهل ایمان را... 🔹هراسانند از نام تو و از زائرانت هم ببین حاجی ز پا افتادن سرو خرامان را... 🔸به روز سالگرد آسمانی گشتنت اینجا به خونابه نشاندند این چنین چشمان یاران را... 🔹خبرها حاکی از پرپر شدنها بود یا زهرا به میلادت ببین هنگامه سرخ شهیدان را... 🔸شهادت جمعی از زائران گلزار شهدای کرمان در حادثه تروریستی سالروز شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را محضر امام زمان عجل الله رهبر معظم انقلاب و مردم شریف کرمان و ایران اسلامی تسلیت و تعزیت عرض می نمایم. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞تصاویر دردناک از شهدای حادثه تروریستی کرمان https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🌸 قسمت³⁴ مردای فامیل دوماد و اونایی به ریحانه محرم نبودن با آرزوی خوشبختی براشون از خونه خارج شدن ریحانه و شوهرشم مشغول امضا کردن بود گفتم بیکار واینستم نزدیک عروس و دوماد شدم و ازشون عکس گرفتم بلاخره امضاهاشون به پایان رسید ریحانه و روح الله و از جاشون بلند کردن به روح الله گفتن شنل ریحانه و واسش باز کنه شنلش و باز کرد و از سرش در آورد دوباره همه دست زدن و رو سر ریحانه وشوهرش گل و نقل پاشیدن بعد از اینکه حلقه زدن بابای ریحانه رفت و بوسیدشون بعدشم دستشونو تو دست هم گذاشت بابا روح الله هم اومد بینشون ریحانه وبغل کرد و سرش و بوسید روح الله هم بغل کرد هر کدومشون ب ریحانه و شوهرش هدیه میدادن داداش بزرگتر ریحانه ،علی به روح الله و ریحانه هدیه ای داد و بغلشون کرد محمد رفت سمتشون شیطنت خاصی تو چشماش بود خواهرش و طولانیی تو بغلش گرفت ریحانه ام از چشماش مشخص بود به زور جلو اشکاش و گرفته بود حسودیم شد بهشون و برای هزارمین بار دلم خواست برادر داشته باشم محمد ریحانه و از خودش جدا کرد از جیبش یه جعبه ای و در آورد بازش کرد و از توش یه گردنبند بیرون آورد دور گردن ریحانه بستش وپیشونیش و بوسید یه انگشتر عقیقم به روح الله هدیه داد ناراحت شدم وقتی یاد خلاء های زندگیم افتادم من همیشه همه چی داشتم و بازم یه چیزی کم داشتم سرم پایین بود و نگام ب دوربین تو دستم که متوجه شدم ریحانه داره صدام میکنه گیج سرم و اوردم بالا که دیدم همه نگاها رو منه به خودم اومدم و خواستم دوربین وبیارم بالا که یکی از دختر خاله های ریحانه که از همه بدتر نگاه میکرد بهم نزدیک شد چادری بود ولی خیلی جلف از اونایی ک داد میزدن ب زور چادر سرشون کردن ارایش زیادی داشت و موهاشم مشخص بود دوربین وبا یه لبخند مسخره از دستم کشید با تعجب بهش نگاه کردم رفت عقب لنز دوربین و گرفت طرف ریحانه اینا و ازشون عکس گرفت محمدد دوباره اخماش بهم گره خورد ریحانه و روح الله ام سعی میکردن لبخند بزنن دوربین و که اورد پایین محمد سرش و خم کرد و ب ریحانه چیزی گفت ک فهمیدم ریحانه گفت + من چیی بگممم؟ دوباره محمد یچیزی بهش گفت ریحانه ام کلی سرخ و سفید شد و گفت +فاطمه جون میشه یه باردیگه ازمون عکس بگیری ؟ فهمیدم که محمد مجبورش کرده اینو بگه ولی دلیلش و نمیدونستم بیچاره ریحانه خیلی ترسیده بود دختر خالش دوربین و انداخت بغلم و یه پوزخند کاملا محسوسم به محمد زد محمد یه لبخند مرموز رو صورتش نشست خواهر و شوهرخواهرشو بغل کرد و با لبخند ب لنز خیره شد ازشون عکس گرفتم و دوربین و گذاشتم رو میز رفتم و یه گوشه نشستم محمد اینا هنوز بالا بودن که یهو صدای آهنگ بلند شد همه باتعجب نگاه میکردن همون دخترای فامیل ،جیغ کشیدن و با قر اومدن وسط داداشای ریحانه و روح الله اخماشون رفت تو هم علی دست محمد و گرفت و بهش گفت +ولشون کن اینارو بیا بریم محمد جواب داد +ینی چی ولش کن حداقل صداشو کمتر کنن همسایه ها اذیت میشن با دیدن قیافه سرخ ریحانه رفتم کنارش نشستم بهش گفتم _چیشدههه عروس خانوم چرا انقدر ترسیدی ؟ +میترسم دعوا شه فاطمه _دعوا چرا ؟ +ببین این دختر خاله های من با محمد مشکل دارن _سر چی؟چرا؟ +سلما همون دختره که دوربین و ازت گرفت به قول خودش به محمد علاقه داره .بعد محمد خیلی ازش بدش میاد یه اتفاقایی افتاد بینشون که الان سر جنگ دارن باهم.خواهراش یجورایی میخوان حرص داداشم و در بیارن نمیدونم چیکار کنم.تو نمیشناسی محمدو .یه چیزایی و نمیتونه طاقت بیاره _هرچی باشه کاری نمیکنه که مراسمت بهم بریزه اینو مطمئن باش + خداکنهه پدر ریحانه اومد دم در و +آقا محمد بیا پسرم کارت دارم محمد ک تا الان تمام زورش و زده بود تا بره و با سلما اینا برخورد کنه با حرف پدرش احتمالا بیخیال شد داشت میرفت بیرون ک وسط راه برگشت رفت طرف دستگاه با لبخند سیمش و کشید و گرفت تو بغلش وقتی درمقابل نگاه متعجب همه داشت میرفت بیرون به ریحانه گفت +ریحانه جون من اینو میبرم یخورده اختلاط کنم باش صدای خنده جمع بلند شد الان فقط خانوما بودن داخل شالم و از سرم در اوردم و رفتم کنار ریحانه یه چندتا سلفی باهم گرفتیم ایستادم کنارش دوربین و داد ب یکی از فامیلاشونو گفت ازمون عکس بگیره عکسامونو که گرفتیم نشستیم و گرم صحبت شدیم ریحانه ام دیگه استرس نداشت و همش در حال خندیدن بود یه ساعت دیگه که گذشت به ردیف نشستیم تا آقایون شام و بیارن.چند نفر اومدن تو و بقیه بیرون دم در کمک میکردن،محمدم پشت در سینی هارو میداد دستشون https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
282.mp3
6.57M
🕊 راهیان مزار تو که هستی که حتی راهیان مزارت را با خود به سفره اباعبدلله می بری هرکه در مسیرت باشد، حسینی خواهد شد. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹