فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پایه گذار بدی نباش❗️
استاد#شجاعی
#اخلاق_اسلامی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئوی ۷ دقیقهای رو همه #متاهلها و حتی #مجردها ببینن تا ان شاءالله با عمل کردن بهش زندگی همه بهتر از قبل بشه!
#خانواده_آسمانی
#تربیت_معنوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
20.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 دختران این سرزمین، مردان را نیز روسفید کردند.
🔹سخنان حماسی جانباز گرامی سرکار خانم اسماعیلی، از شیرزنان مجموعه جهادی دختر آفتاب کرمان که مثل بقیه اعضا هرگز موکب مسیر نورانی سالکرد را ترک نکردند...
🔻ای دشمن بیا... مرد این میدان ما هستیم برای شما...
#حجاب_فاطمی
#تربیت_معنوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺دکتر سعید جلیلی ، و مروری بر نتایج سیاست تنش زدایی ...
میگویند دشمن را تحریک نکنید تا تنش ایجاد نشود؛انفعال در برابر دشمن از همه چیز تنشزا تر است
🔸هیچ عاملی به اندازه تردید در دفاع از حقوق کشور موجب تهدید دشمن نمیشود
◽️تنش زدایی یا #تهدید_زدایی ؟؟
#جهاد_تبیین_بر_همه_ما_واجب_است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا که میروی همراه جاده ها
#شهدا_التماس_دعای_خیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد شجاعی
🔹 میخوای قلبت بوی امام زمانی بگیره؟
#امام_زمان
#التماس_دعای_فرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
45.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبری:جمهوری اسلامی با اتکاء به قدرت الهی و با باور کردن قدرت حضور مردم از هیچ قدرتی در دنیا هراس ندارد!
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنه_ای
#لبیک_یا_خامنه_ای_لبیک_یا_حسین_است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 امید غریبان تنها کجایی ... ؟
⚫️اولین تصاویر از شهدای حمله تروریستی کرمان
💠الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ💠
علی فانی
#امام_زمان
#صاحب_عزا
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله
💠 ( ۱۶) دی
💠 ششصدو شصتونهمین( ۶۶۹)روز
#قرائت_زیارت_عاشورا
وچهل ۴۰ مرتبه ذکر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
• ••••••••••••••••••••••••
متوسل می شویم به
⬇️⬇️⬇️
کشتی نجات اباعبدالله(ع)
و
شهیدان معززراه اسلام
⬇️⬇️⬇️
🌹#نوید_صفری
🌹#مرتضی_زارع
••••••••••••••••••••••••
⏰ شروع ⏮
۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب
❇️ ادامه ⏮
تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید
••••••••••••••••••••••••
دوستان معنوی گرانقدر
اولین نیتمان از
#توسل_به_شهدا_و_زیارت_عاشورا
✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد
وپس ازآن⬇️⬇️⬇️
✅نماز اول وقت
⛔️ترک گناه
✅حاجات شخصی
••••••••••••••••••••••••
⏰زمان قرائت #زیارت_عاشورا
ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد
•••••••••••••••••••••••••
ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید
#دعای_خیر_در_حق_همدیگر_را_فراموش_نکنیم
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
شهید والامقام 🌷مرتضیزارع🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۶۴
تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۹/۱۶
محل.شهادت: سوریه
شاديروحش صلوات
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
🌷ازدواج به سبک شهدا
💠زیباترین عروسی با دعوت اهل بیت و
💠حضوردوشهید مدافع حرم درشب میلادامام حسین (ع) ...
💠جملاتی تکان دهنده از همسر. #شهیدمرتضیزارع
من و همسرم قصد داشتیم تا آغاز
زندگیمان را در شب میلاد بهترین سرور
کائنات حضرت سیدالشهداء علیه السلام
آغاز کنیم.
دعوتنامه را خودمان نوشتیم. آقا
مرتضی با اشتیاق تمام اصرار داشت
تاریخ عروسیمان شب میلاد اقا امام
حسین باشد و روز پاسدار اشتیاقش
را دوچندان می کرد.
کارت های عروسی را که توزیع می
کردیم، جای برخی میهمانان را خالی
دیدیم، شروع به نوشتن دعوت نامه
کردیم برای امام علی علیه السلام، امام
حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع)، امام
جواد، امام موسی کاظم، امام هادی و
امام حسن عسگری علیه السلام ودعوت
نامه ها را به عموی آقا مرتضی که راهی
کربلابودنددادیم تادرحرم این بزرگواران
بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم
نامه ای مخصوص نوشتیم.
از چهارده معصوم عاجزانه درخواست
کردیم که در عروسی ما شرکت کنند
و برای این که دعوت ما را قبول کنند
دعای توسل خواندیم.
چند شب قبل عروسی خواب دیدم
که من با لباس عروس و آقا مرتضی با
لباس دامادی در حرم امام حسین (ع)
هستیم و برایمان جشن گرفته اند، یک
دفعه به ما گفتندکه شماهمیشه همسایه
ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید
ماند.
خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که
تعریف کردم بسیارخوشحال شدوگفت:
خوشا به حال شما؛ من می دانم که شما
شهید می شوید، من به او گفتم اما به
نظرم شما شهید می شوی چون مدت
کوتاهی در خوابم بودید.
عروسیمان رنگ و بوی خاصی داشت،
مسئول تالاربه آقامرتضی گفت:عروسی
مذهبی در این تالار زیاد برگزار شده اما
عروسی شما خیلی متفاوت بود.
برگه هایی را که در آن احادیث و
جملات بزرگان نوشته بودیم، بین مهمان
ها توزیع کردیم و جالب آن که عده ای
به ما گفتند آن جملات، راه زندگیمان را
عوض کرد! برای ما خیلی جالب بود که
تاثیر یک کلام معصوم در مکانی به نام
تالار عروسی، شاید تاثیرگذارتر باشد تا
روی منبر…
عروسیمان متفاوت بود و شاید به خاطر
حضوردوشهید بزرگوارشهیدسجادمرادی
وشهیدمرتضی زارع در این جشن بود
آقا مرتضی همیشه می گفت: ازدواجم
را مدیون حضرت زهرا (س) هستم و
برای همیشه مدیون حضرت هستم.
شایدخنده دار باشداما احتمالاما اولین
عروس و دامادی بودیم که قبل از آن
که مهمانان به تالار بیایند ما آن جا
حضور داشتیم، دلمان نمی خواست
مهمانان را معطل کنیم. با گل زدن به
ماشین عروس، مخالف بودیم و آن را
خرج اضافه می دانستیم البته یکی از
همسایه ها به اصرار دوستان چند شاخه
گل به ماشین عروسمان زد.
درراه آرایشگاه به تالار، زندگیمان را
با شنیدن کلام وحی آغاز کردیم. یادم
می آید چون نزدیک اذان مغرب بود،
آقا مرتضی آن قدر با سرعت رانندگی
می کرد که فیلمبردار به او تذکر داد.
در ماشین به من می گفت : نماز اول
وقت مهم تر است تا فیلمبرداری!
و وقتی وارد تالار شدیم آقا مرتضی
به مهمانان گفت: برای تعجیل در فرج
حضرت صلوات بفرستید.
آن شب باران شدید می بارید عده ای
گفتند ته دیگ خوردن های زیادی کار
دستتان داد اما من مطمئن بودم که
خداوند با بارش باران رحمتش به من
یادآوری می کرد که همسرت سرسبد
نعمت هایی است که من از روی رحمت
به تو عطا کرده ام؛ چرا که صدای رحمت
خدا مانند صدای پای پروانه روی گل ها
بی صداست…
حدود دویست غذای اضافه، تاوان
عروسی مذهبی گرفتنمان بود
عده ای نیامدند واظهارکردند چگونگی
عروسی شما قابل پیش بینی است!
صبح فردای عروسی آقا مرتضی غذاهای
باقیمانده را بسته بندی کرد و به خیریه
داد، همان شد خیروبرکت در زندگیمان
همسر عزیزم،❤️ خوشا به حالت! من با
تمام ظلماتم روی زمین ماندم و تو در
بهشت، در جوار امام حسین (ع) با تمام
برکاتش…
پس بیراه نیست که لحظه جان دادن،
نام مبارکش را بر زبان جاری کرد
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤
بدتر از این نمیشه 😔😔😔😔
صحبتهای جان سوز مردی که دختر،پسر همسر و خواهرش و خواهر زادههایش را در حادثه تروریستی کرمان از دست داد.
🔹۹ نفر از اعضای این خانواده شهید شدهاند.🖤🖤
#مرگ_بر_داعش
#مرگ_بر_اسرائیل
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
|ادامهقسمت³⁵|
_شیمی
+خب پس بگو !!!
_اه!حالا چیکار کنم؟
+برو تلویزیون ببین یکم استراحت کن بعد شروع کن !
کلافه یه باشه ای گفتمو تلفنو قطع کردم.
انگار خودم بلد نیسم این کارارو .
بدون اینکه توجه ای ب حرفش کنم دوباره نشستم سر کتابم و سعی کردم تمرکز کنم و تست بزنم!
تو فکر بودم که با صدای مامان به خودم اومدم......
#رمان
#ناحله🌸
قسمت³⁶
+من دارم میرم ،کاری نداری؟
_نه مامان خدانگهدار
+مراقب خودت باش عزیزم!خداحافظ
به ساعت نگاه کردم ۲ بود زمان از دستم در رفته بود.
محکم شیمیو بستم و رفتم سراغِ زیست که تلفنم زنگ خورد!!!
با خوشالی جواب دادم
_بح بح سلام عروس خانوم
+سلام عزیزم خوبی؟
_هعی بدک نیسم تو خوبی؟ آقات خوبه؟
+مام خوبیم خدا رو شکر!!!
چه خبرا؟
_ سلامتی
+یه چیزی بگم؟
_دوچیز بگو!
+قراره فردا شهید بیارن اونم گمنام!
هیئتِ داداشم اینا مراسم دارن تووووپ!!
گفتم اگه دوس داری با خانواده یا بی خانواده تشریف بیاری !
_بازم شهید میارن؟
دم عیدی اخه؟
چرا؟
+وا!!! مگه چندتا شهید آوردن؟ تازه!دم عید که بهتره .
حالا اصراری نمیکنم .
داداشم گفت به دوستام اطلاع بدم که هیئت شلوغ شه مراسمِ شهداس زشته !
_اها قبول باشه ان شالله ولی من که مشغول درسم فعلا!
+اها باشه . هر طور مایلی عزیز.
ببخشید مزاحمت شدم به خانواده سلام برسون .
کاری نداری ؟
_نه مرسی بابت تلفنت !
+خواهش میکنم. خداحافظ
_خدانگهدار
تلفنو قطع کردم . نمیدونم چرا از حرفی که زدم تنم لرزید! دلم یجوری شد.
نمیدونم چرا احساس پشیمونی می کردم.
چه حسِ غریبی!
من تا حالا مراسم هیچ شهیدی نرفته بودم .نمیدونم چرا ایندفعه دلم شکست!
سرم گیج رف!
رو تخت دراز کشیدم
صفحه اینستاگراممو بازکردمو مشغول چک کردن پُستا شدم.
چشمم به پست محمد خورد .
عکس چندتا تابوت بود
روشم نوشته بود ۱۸!!!
چقدر آشنا بود برام.دلم لرزید ...
پست وبا دقت نگاه کردم زیرش نوشته بود "هر که شد گمنام تر زهرا خریدارش شود "
نمیدونم چم شده بود .
فوری تلفن ریحانه رو گرفتم .
بعد سه تا بوق جواب داد.
+جانم عزیز چیشده؟
_سلام گفتی مراسم کیه؟
+فردا چطور
_ساعت چند؟
+هفت غروب شروع میشه.
_اها باشه مرسی
+چیشد نظرت عوض شد؟
_نه همینجوری.
+اها باشه
_کاری نداری؟
+نه عزیز خداحافظ
فوری تلفنو قطع کردمو شیرجه زدم پایین .
_مامان مامان
+جانم
_میخان شهید بیارن فردا
میشه بریم؟
+بله بله؟ شهید؟اونوقت کی میخواد بره؟ شما؟ فاطمه خانم؟
_اذیت نکن دیگه اره . خواهش میکنم
+سرت به سنگ خورده یا آسمون به زمین اومده؟
_هیچکدوم . یه خواب عجیبی دیدم.
+که اینطور .عجب.
حالا کِی ؟
_نمیدونم ریحانه گفت ساعت هفت
مراسمشون تو هیئت شروع میشه!
+اها خوبه پس. اگه بابا بیاد میریم
قیافمو کج و کوله کردمو
_اههه بابا که صدساله دیگه نمیاددد
+خب اول اجازشو بگیر بعد!
کِنِف شدم با ی لحن خاص گفتم
_باوشه
راهمو کشیدم رفتم تو اتاق
حس خوبی داشتم .
یجورایی دلم شاد شد .
تایم زیادی نداشتم .میخواستم درسایِ فردامم جبران کنم به همین خاطر خیلی تند و فشرده درس خوندم .
حتی واسه شامم پایین نرفتم .
دیگه پلکم از خواب میپرید
به نگاه به ساعت کردم .
ساعت دو و چهل و پنج دقیقه . بعله !
چراغای اتاق و خاموش کردم و رو تختم دراز کشیدم .
یه قل هوالله خوندم که دیگه خستگی امونِ ادامو نداد و سر سه سوت خوابم برد.
با صدای آلارمِ گوشیم از خواب پریدم .
منگِ خواب بودم .
به زور پاشدم وضو گرفتمو نمازمو خوندم .
خواستم مامان اینارم بیدار کنم که دیدم از خواب اصلا نمیتونم رو پام بایستم.
رفتم رو تخت و دیگه چیزی نفهمیدم .
به سرو صورتم آب زدم که صدای قارو قورِ شکمم اجازه ی هر کار دیگه ای و ازم گرفت .
رفتم تو آشپزخونه که دلم ضعف رفت .
مامان سوسیس تخم مرغ درست کرده بود .
نشستم رو میز و مشغول شدم .
بعد اینکه حسابی سیر شدم از جام پاشدم ویه لیوان چایی ریختم برا خودم و نوش جان کردم .
با اینکه هنوز خوابم میومد ولی دلم نمیخواست درسام باعث شه امشب نَرَم.
پله ها رو دوتا یکی رفتم بالا ساعت ۷ و نیم صبح بود .
کتابامو برداشتم و ولو کردمشون رو زمین .به ترتیبی که میخواستم بخونم چیدم و شروع کردم .
هم مامان امروز نبود هم بابا برا همین راحت بودم .
___
دم دمای ساعت ۵ غروب بود که بابا اومد خونه .
با شنیدن صداها رفتم پایین و با یه لحن مهربون گفتم
_سلام بر پدر عزیزم
خیلی جدی گفت
+سلام خوبی؟
_شما خوب باشین عالی .
همینطور که داشت کمربند شلوارشو باز میکرد یه نگاه عجیب بهم انداخت و
+چیزی شده؟
_نه اصلا
نهار میخورین؟
+نه با دوستان خوردیم امروز!
_عجب!
مظلوم نگاش کردم و
_بابا جون؟ امشب جایی تشریف میبرین؟
+ اره جایی کار دارم چطور؟
_اخه چیزه!
میخان شهید بیارن این جا
+خب به سلامتی من چیکار کنم؟
_گفتم اگه میشه باهم منو شما و
مامان بریم ببینیمشون.
لبشو کج کرد
+شهید؟بریم ببینیم؟سینماس مگه؟
_عه باباجون اذیت نکنین دیگه خواهش میکنم.
+ما میخوایم بریم خونه ی آدمِ زنده تو نمیای!!!
اونوخ میخوای بری مرده ها رو ببینی؟
_اینجوری نگین تو رو خدا.
#نویسندگان:
•فاطمه زهرا درزی
•غزاله میرزاپور
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
4_5780395646720677236.mp3
5.51M
🎙مداحی که شهید حججی را
به هم ریخت
🔺همسر شهید حججی میگفت: محرم سال ۹۵، ما رفتیم هیئت فدائیان حسین و سید رضا نریمانی این مداحی را میخوند.
اون شب خیلی با دل محسن بازی کرد.
بعد از هیئت از اصفهان تا خود نجف آباد
اون را زمزمه میکرد و اشک میریخت
#شهدا_التماس_دعای_خیر
#زندگیوعاقبتمونشهداییانشاالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹