eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
431 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
این که گناه نیست 33.mp3
5.09M
33 💢دیدی بعضیا؛ اهل عبادت و کار خیرند اونقدر که جرأت پیدا میکنن، به پشتوانه ی عبادات شون، بعضی از گناهانشونُ توجیه کنند! ❌"توجیه گنـاه" از خود گناه بزرگتره ها https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ کارمندان مرد چگونه، کارمندان زن را با شوخی برهنه می‌کردند؟! 🔻 این داستان ۱دقیقه‌ای ذهن شما را در بسیاری از مراحل تبیین یاری خواهد کرد https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
28.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخی کوبنده به اظهارات "سخنگوی دولت" درباره "قانون حجاب" ‼️ طوری دیکتاتورانه سخن می‌گوید، انگار که ملکه الیزابت یا فرح پهلوی نطق می‌کند... ❌ قانون‌گذاری وظیفه مجلس است و هیچ ربطی به شما ندارد... استاد آیت الله وفسی https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید گمنام در دامان مادر شهید مفقود الاثر 🌷مردان طاهری🌷 روستای بارده(استان چهارمحال و بختیاری ) لالایی سوزناک مادر شهید چشم به راه فرزند https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
36.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در تاریخ خواهند نوشت کلام ولی فقیه زمان را در《 دولتِ .... 》عده ای قضا کردند و گفتند گول خوردیم که تا ابد مهر پشیمانی آن بر پیشانی آنها خواهد ماند . سیدنا روحی فداک جانم فدای آقایی که هرچه گفت شد گوشتان به دهان این سید عزیز باشد. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 (۱۸) آذر 💠 نهصد و هشتادو چهارمین( ۹۸۴)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 ••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
پدر: محمد :1339 تولد : شهرستان بافت تاهل : مجرد : 1363/12/25 شهادت : عملیات بدر هورالعظیم https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
پدر: محمد :1344 تولد : شهرستان بافت تاهل : مجرد : 1363/12/15 شهادت : جزیره مجنون https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
پدر: حسن :1347/6/16 تولد : شهرستان بافت تاهل : مجرد : 1367/5/4 شهادت : عملیات کربلای 5 شلمچه https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سردار شهید الله یار در سال ۱۳۳۹ در خانواده ای مذهبی و عشایر در منطقه فاریاب دیده به جهان گشود وی دوران کودکیش را در مناطق عشایری و با مشقت های فروان در دامان پدر و مادری دلسوز سپری کرد 🔸پس از هفت سالگی و وارد شدن به مرحله جدیدی از زندگی و ورودش به دبستان تا کلاس دوم در بزنجان از توابع شهرستان بافت و سپس تا کلاس پنجم در مدارس عشایری و در کوچ و بار عشایر تحصیل کرد. 🔹سپس دوران راهنمایی و دبیرستان را در مدارس بزنجان گذراند وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ تحمیلی تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و با تبعیت از امام خمینی ره و عشقش به امام به سپاه پاسداران پیوست و به عنوان پاسدار وطن راهی جبهه های حق علیه باطل شد. 🔸در سپاه پاسداران به سمت فرماندهی سپاه صوغان معدن آبدشت در آمد و سپس از طریق سپاه به مدت یک سال محافظ امام جمعه بندرعباس و بعدا به عنوان معاونت سپاه سیرجان جانشین سردار شهید عبدالمهدی مغفوری گماشته شد‌. 🔹با تلاش و کوشش خود از طرف سردار شهید مدافع حرم محمد علی الله دادی به عنوان فرمانده ادوات زرهی گردان ۱۰۶ لشکر ۴۱ ثارالله شروع به خدمت در جبهه حق علیه باطل نمود. 🔸سپس در ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر با حبی عمیق به اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام و عشقی آتشین به ابا عبدالله الحسین علیه السلام و کوله باری از تقوا و یک عمر مجاهدت فی سبیل الله به درجه رفیع شهادت نائل آمد که کماکان پیکر وی مفقود و اثری از آن نیست. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
رمان 🔽🔽🔽 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🔻 قسمت سمانه وکمیل خیره به تجمع کنار دانشگاه،که دانشجویان ،پوستر به دست ،ضد نامزدی که رئیس جمهور شده بود، بودند. سمانه شوکه از دیدن بچه های بسیج بین دانشجویانی که تظاهرات کرده بودند،خیره شد. سمانه یا خدایی گفت و سریع در را باز کرد،که دستی سریع در را بست،سمانه به سمت کمیل برگشت که با اخم های کمیل مواجه شد. ــ با این تظاهراتی که اتفاق افتاده،میخواید برید؟؟ ــ یه چیزی اینجا اشتباهه،ما به بچه ها گفتیم که نتایج هر چیزی شد نباید بریزن تو خیابون اما الان... خودش هم نمی دانست که چرا برای کمیل توضیح می دهد ،به پوستر و بنرها اشاره کرد؛ ــ ببینید پوسترایی که دستشونه همش آرم بسیج و سپاه داره،اصلا یه نگاه به پوسترا بندازید همش توهین و تهمت به نامزدیه که الان رئیس جمهوره،وای خدای من دیگر اجازه ای به کمیل نداد و سریع از ماشین پیاده شد. از بین ماشین ها عبور کرد و به صدای کمیل که او را صدا می زد توجه ای نکرد. چندتا از دخترهای بسیج را کنار زدو به بشیری که وسط جمعیت در حال شعار دادن بود رسید،و با صدای عصبانی فریاد زد: ــ دارید چیکار میکنید؟؟قرار ما چی بود؟مگه نگفتیم هیچ کاری نکنید بشیری با تعجب به او خیره شده بود ــ ولی خودتون .. سمانه مهلت ادامه به او نداد: ــ سریع پوستر و بنرارو از دانشجوها جمع کنید سریع خودش هم به سمت چندتا از خانما رفت و پوسترا و بنرها را جمع کرد. نمی دانست چه کاری باید بکند،این اتفاق ،اتفاق بزرگ و بدی بود،می دانست الان کل رسانه ها این تجمع را پوشش داده اند. ،متوجه چندتا از پسرای تشکیلات شد ،که با عصبانیت در حال جمع کردن ،پوستر ها بودند،نفس عمیقی کشید چشمانش را بست وسط جمعیت ایستاد و سعی کرد میان این غلغله که صدای شعار و از سمتی صدای جیغ و فریاد آمیخته بود ،تمرکز کند،تا چاره ای پیدا کند چطور این قضیه را جمع کنند،اما با برخورد کسی به او بر روی زمین افتاد ،از سوزش دستش چشمانش را بست ،مطمئن بود اگر بلند نشود،بین این جمعیت له خواهد شد، اما با صدای آشنایی که مردمی که به سمتش می آید را کنار می زد تا با او برخورد نداشته باشند چمشانش را باز کرد . حیرت زده به اطرافش خیره شده بود ،با تعجب به دنبال شخصی که مردم اطرافش را کنار زده بود می گشت، اما اثری از او پیدا نکرد،ولی سمانه مطمئن بود صدای خودش بود. صدا ،صدای کمیل بود..... : فاطمه امیری https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🔻 قسمت رویا آب قندی به دست سمانه داد؛ ــ بیا بخور ضعف کردی سمانه تشکری کرد و کمی از آن را خورد وبا عصبانیت گفت : ــ فقط میخوام بدونم کی این برنامه رو ریخته ــ کار هرکسی میشه باشه ــ الان میدونی چقدر وجه بسیج و سپاه خدشه دار میشه اشاره ای به لپ تاب کرد و گفت: ــ بفرما ،این سایتای اونور آب و ضد انقلاب ببین چه تیترایی زدن عصبی مشتی بر میز کوبید و گفت: ــ اصلا میخوام بدونم،این همه نیرو داشتیم تو دانشگاه چرا باید من و تو و چندتا از آقای تشکلات اون وسط دانشجوهاروجمع کنیم،اصلا آقای سهرابی و نیروهاش کجا بودن؟؟میدونی اگه بودن ،میتونستیم قبل از رسیدن نیرو انتظامی و یگان ویژه ،بچه هارو متفرق کنیم،اصلا بشیری چرا یدفعه ای غیبش زد ــ کم حرص بخور،صورتت سرخ شد ،نگا دستات میلرزن ــ چی میگی رویا،میدونی چه اتفاقی افتاد،دانشجوای بسیج دانشگاه ما کل اوضاع کشورو بهم ریختن،کل جهان داره بازتاب میکنه فیلم وعکسای تظاهراتو ــ پاشو برو خونه الانشم دیر وقته ،فردا همه چیز معلوم میشه سمانه خداحافظی کرد و از دانشگاه خارج شد ،هوا تاریک شده بود،با دیدن پوسترها روی زمین و مردمی که بی توجه ،پا روی آرم بسیج و سپاه می گذاشتند،بر روی زمین خم شد و چندتا از پوسترها را برداشت و روی سکو گذاشت،به دیوار تکیه داد و چشمانش را بست و زیر لب زمزمه کرد: ـ کار کی میتونه باشه خدا... *** ــ سمانه،سمانه،باتوم سمانه کلافه برگشت: ــ جانم مامان ــ کجا میری ،امشب خواستگاریته میدونی؟؟ ــ بله میدونم ـــ پس کجا داری میری ساعت۹ میان ــ من دو ساعت دیگه خونم .خداحافظ سریع از خانه خارج شد و سوار اولین تاکسی شد. از دیشب مادرش بر سرش غر زده بود که بیخیال این رشته شود،آخرش برایش دردسر میشوداما او فقط سکوت کرد،صغری هم زنگ زد اما سمانه خیلی خسته بود و از او خواست حضوری برایش توضیح دهد. کنار دانشگاه پیاده شد و سریع وارد دانشگاه شد‌،دفتر خیلی شلوغ بود،رویا به سمتش آمد : ــسلام ،بدو ،جلسه فوری برگزار شده کلی مسئول اومده الان تو اتاق سهرابی نشستن ــ باشه الان میام سمانه به اتاقش رفت ،کیفش را در کمد گذاشت ،در زده شد قبل از اینکه اجازت ورود بدهد،خانمی چادر و بعد آقای کت و شلواری وارد اتاق شدند ،سمانه با تعجب به آن ها خیره شد،نمی توانستند که مراجع باشند و مطمئن بود دانشجو هم نیستند. ــ بفرمایید ــ خانم سمانه حسینی؟ ــ بله خودم هستم ! ــ شما باید با ما بیاید سمانه خیره به کارتی که جلوی صورتش قرار گرفت ،لرزی بر تنش نشست و فقط توانست آرام زیر لب زمزمه کند: ــ نیروی امنیتی :فاطمه امیری https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹