آذر ماه سال 1362 ، لشکر در اردوگاه «قلاجه» مستقر بود.
فصل پاييز بود🍂🍁 و هواي منطقه سرد.🌧
حاج همت براي ماموريتي بيرون رفته بود.
و قتي آمد. متوجه شد که نيروها داخل اردوگاه نيستند 🌾 سراغ بچه ها را گرفت ، گفتند که آنها را براي رزم شبانه بيرون برده اند.
پرسيد:« توي اين هواي سرد ، چيزي با خودشان برده اند؟»🤔
گفتند: يک پتو و تجهيزات نظاميشان.
حاج همت وقتي شنيد که بچه ها فقط يک پتو همراه برده اند، ناراحت شد 😞. به همين دليل ، شب موقع خواب ، يک پتو برداشت و از سنگر بيرون آمد. وقتي بچه ها پرسيدند که چرا داخل سنگر نمي خوابي ،
گفت:« امشب نيروها توي اين سرما مي خواهند با يک پتو بخوابند، من چطور داخل سنگر به اين گرمي بمانم؟»🏝
پتو را برداشت و شب را در محوطه باز اردوگاه به سر برد.🥀🥀
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
🌸در این چله شهدایی که انس خاصی با حضرت زهرا سلام الله علیه 🕊داشتند را معرفی میکنیم🌸
سی ویکمین روز از
مهمان سفره شهید 🌷 اسماعیل دقایقی 🌷
هستیم .
🔹اسماعیل دقایقی درسال ۱۳۳۳ هجری شمسی در بهبهان به دنیا آمد. روح و روان اسماعیل در این کانون که ارزشهای اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینهای برای شخصیت والای آینده او شد. این خانواده با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به «آغاجاری» مهاجرت و با پایبندی به اصول انسانی و اسلامی، در آن شهر زندگی کنند...
او پس از عمری جهاد و ایثار در 28 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 جام شهادت را نوشید و اجر اخلاص و مجاهدت خود را دریافت.
🌹او ارادت خاصی به حضرت فاطمه زهرا (س) داشت.نخستین سخنی که پس از ازدواج با من گفت، این بود که من فقط به شما و خانواده خود تعلق ندارم، بلکه باید همواره در صحنه انقلاب حضور یابم و تلاش کنم.من و اسماعیل هشت سال با هم بودیم، ولی به جرأت بگویم که جمعا تنها یک سال در کنار من و بقیه این سالها در جبهه بود و با تمام عشقی که به امام خمینی و مردم داشت، با دشمن میجنگید.
او ارادت خاصی به حضرت فاطمه زهرا (س) داشت و جالب است بدانید وصیتنامه اش را در روز شهادت آن حضرت نوشت و سه سال پس از آن بود که در عملیات کربلای 5 که رمز آن یا فاطمه الزهرا بود به شهادت رسید.
راوی: همسر شهید
ابراهیم دقایقی فرزند سردار شهید اسماعیل دقایقی می گوید:
✨ پدرم با وجود همه صحنههایی که در جنگ دیده بودند، صحنهای که رزمندگان زیر بمباران با آرامش میایستادند و #نماز میخواندند را #لحظههای_ناب_جنگ بیان میکنند.
✨ در 6 سالگی که مرا به جبهه برد، یک صحنه در ذهن من ماندگار شد، ساعت 5 صبح بلند شدم دیدم کسی اطراف من نیست، خیلی ترسیدم که کجا رفتند؟ زمانی که آمدم بیرون از شدت سرما گردنم را نمیتوانستم تکان دهم، ولی دیدم در همان لحظه رزمندگان وضو میگیرند، خیلی تعجب کردم.
✨ پدرم توجه ویژهای به #نماز_جماعت داشت و اجازه نمیداد نماز جماعت برگزار نشود یا دیر انجام شود، موقع نماز اگر کسی جلو نمیرفت خودش به عنوان پیش نماز میایستاد تا نماز جماعت خوانده شود.
❣
🔻
✅ کت و شلوار برادرش را پوشیده بود.
من هم با یک بلوز دامن ساده و یک چادر سفید،
نشستم سر سفره عقد.
🎊 سفره غذاخوری بود؛
تویش فقط یک شاخه نبات گذاشته بودند،
و یک آیینه با حلقه صد و پنجاه تومانی خرید اسماعیل.
💐 عروسیمان هم هیچ بریز و بپاشی نداشت،
شام دمپخت دادیم؛
حتى عکس هم نگرفتیم؛
تازه به جای بزن و بکوبهای معمول هر عروسی،
قرار شد یک خانم جلسهای بیاوریم
تا برای مهمانها از محاسن ازدواج صحبت کند.
📚 منبع: کتاب نیمه پنهان ماه، ج۴، ص۲۷ و28
پیشگویی ۱۴ سال پیش رهبر انقلاب از قدرت شفاعت حاج قاسم
در منزل شهید محمدرضا عظیم پور در سال ۱۳۸۴
🔺داماد بزرگ خانواده، جواد روحاللهی، از رهبر انقلاب درخواست میکند: که انشاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید.
🔺امام خامنهای میگویند: ما چهکارهایم که شما را شفاعت کنیم؟
پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند.
🔺... ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این شهدا و امثال اینها باشیم.
🏅بعد رهبر انقلاب خم میشوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی میگویند: این آقای حاج قاسم هم از آنهاییست که شفاعت میکند انشاءالله....🏅
حاج قاسم سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند.
- بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند!
همه میخندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالتزده سر به زیر انداخته.
🔺رهبر انقلاب ادامه می دهند : چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است.(یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشتهاند؛ خیلی خوب است.
این هم یک هنریست که ایشان دارند...
بعضیها خیال میکنند که در دوره پیشرفته و سازندگی و توسعه و نمیدانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر دوره ای که عوض میشود، تکلیفها و نوع مجاهدت عوض میشود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم میشود مثل آدمهایی که وقتی جنگ بود، در خانههایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا میکردند.))
لحظاتی سکوت میشود و جمعیت حاضر به فکر میروند.
🔺جواد روحاللهی [داماد خانواده]میگوید:
چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم. حاجی میخواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمانها میگویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور میشود؛ گفت: باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را در نیاور!
📕منبع ؛
کتاب «کریمانه» روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای استان کرمان انتشارات صهبا نشر ۱۳۹۵
#مکتب_سلیمانی
#انتقام_سخت
•┈••✾••┈•
🎥 وقتی شهر مسیحینشین بیجی ٺوسط همرزمان حاج قاسم آزاد میشود یڪ زن مسیحی روی دیوار ڪلیسا نوشٺ :
مریم مقدس راحٺ بخواب ڪه دیگر مسیح به صلیب ڪشیده نمیشود چون فرزندان حضرٺ زهرا(س) رسیدند...
#شهید_سلیمانی
#فرزندان_زهرا
#رزمندگان_بدون_مرز
#شرف_مرز_ندارد
💕🕊💕
💌#وقت_سلام ✋
نگاهم کن دلم یک خلوت جانانه میخواهد
کبوتر وار آمد روی گنبد،دانه میخواهد
عطش دارم،تو درجریانی و دیریست میدانی
دلم یک جرعه از دریای سقاخانه میخواهد
💐السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام💐
☀️💫☀️💫☀️💫☀️💫☀️
🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةًمُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ🌸
#التمــاس_دعـا
❤️زندگیتون امام رضایی❤️
#لطفا_نشر_حداکثری
👈 #فوروارد_یادتون_نره 🌹
🍃🌺@khademe_alzahra313 🌺🍃
لیله القدری بنام فاطمه_3.mp3
11.3M
#لیله_القدری_بنام_فاطمه ۳
💚فهم مقام لیلهالقدری حضرت زهرا"س"
هیچ جا بدرد تو نمیخورد؛
مگــر اینکه .....
#استاد شجاعی
@khademe_alzahra313
#موعظه
🔰گدایی در نیمه شب
🌷🌷🌸🌷🌸🌷
⚪️ یکی از سیره های آیت الله العظمی شیخ جعفر کاشف الغطاء(ره) این بود که دیگران و از جمله اهل منزل را برای نماز شب بیدار میکرده است.
⚫️ در یكى از شبها كه ایشان براى تهجّد و نماز شب برخاسته بود، فرزند جوانش را از خواب بیدار كرده و فرمود: برخیز به حرم مطهّر مشرّف شده و در آنجا نماز بخوانیم.
🔴 فرزند جوان كه برخاستن از خواب در آن ساعتِ شب برایش سخت بود، در مقام اعتذار برآمد و گفت: من فعلاً مهیّا نیستم شما منتظر من نشوید؛ بعداً مشرّف میشوم.
🔵 پدر فرمود: نه، من این جا ایستادهام؛ برخیز، آماده شو كه با هم برویم.
🌕 آقا زاده، به ناچار از جا برخاست و بعد از وضو گرفتن، با هم راه افتادند.
🌑 هنگامی که كنار درب صحنِ مطهّر رسیدند، در آنجا مرد فقیرى را دیدند كه نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز كرده است.
⚪️ آن عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود: این شخص در این وقتِ شب براى چه این جا نشسته است؟
🔵 فرزند گفت: براى گدایی و تكّدى از مردم.
⚪️ آقا شیخ جعفر فرمود: آیا چه مقدار ممكن است از رهگذران، عاید او گردد؟
🔵 فرزند گفت: مبلغ ناچیزی
⚪️آقا فرمود: فرزندم، درست فكر كن و ببین این آدم براى بهدست آوردن مبلغ بسیار اندك و كم ارزش دنیا که آن را هم شاید بهدست بیاورد، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست تذلّل به سوى مردم دراز كرده!
✅ آیا تو، به اندازه این شخص، به وعدههاى خدا درباره شب خیزان و متهجّدان اعتماد ندارى؟!!!
✨ كه [در قرآن] فرموده است:
فَلاَ تَعْلَمُ نفسٌ ما أخفى لهم من قرَّ أعیُنٍ؛
هیچ كس نمیداند چه پاداشهاى مهمّى كه مایه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده است.
💥 گفته اند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زنده دل خود چنان تكان خورد و تنبّه یافت كه تا آخر عمر از شرف و سعادت بیدارى آخر شب برخوردار بود و نماز شب او ترك نشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️کارهای خوبمان را نذر امام زمان (عج) کنیم.
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 حجت الاسلام #دارستانی
@khademe_alzahra313
سی و دومین روز از چله
مهمان سفره شهید 🌷 مرتضی کریمی - شالی 🌷
هستیم .
شوخطبع بود. همیشه خدا در حال شوخی و خنده بود😁
یکبار با عجله ایستاده بود غذا میخورد با این حال هر قاشقی که میخورد با بقیه شوخی میکرد و سربه سر میگذاشت😂. این اخلاقش طوری بود که هیچکس با مرتضی غریبی نمیکرد و همان اول با او جور میشد. با اینکه چهره جدی و با ابهتی داشت خیلی کم یادم میآید عصبانی شده باشد👌و صدایش را بلند کرده باشد. گاهی که بچهها اذیت میکردند و من دعوایشان میکردم ناراحت میشد. دوست نداشت دعوایشان کنم، بعد هم بچهها را بغل میکرد و میگفت این «گنجشکهای بابا» هستند.😍
این خصوصیات از صبرش هم بود. به شدت آدم صبوری بود بخصوص با بچهها و شیطنتهایشان. همیشه هم به من میگفت که کاری با بچهها نداشته باشم. مشکلات را مشکل نمیدید و خیلی آرام و صبور آنها را حل میکرد🌺. مرتضی خیلی هم خوددار بود. برای همین بروز احساساتش کم بود. بیشتر محبتهایش را عملی نشان میداد❤️. همه تلاشم را میکردم یک جمله «دوستت دارم» از دهانش بیرون بکشم. «بیرون کشیدن این جمله از دهان یک مرد با جذبه لذت خاصی داشت🙈. سربهسرم میگذاشت و در میرفت. پاپیچ میشدم که باید صاف و صریح بگویی: دوستت دارم❤️. وقتی آخرش میگفت برایم لذت خاصی داشت.»✨
نقل از همسر شهید کریمی🌸