❄️🍃💦🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه3
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃💦🍃❄️
یا صاحب الـزمان (عج)
صبحی که با نگاه تــو آغاز می شود
پایان
لحظه های
غم انگیز دیشـب است...
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر آقا🌸🍃
چشمانش باعث شد
چشمانم را روی همه چشم ها ببندم✨
چشمانش آسمانی بود که خدا☝️ عاشقش شد💔
#شهیدابراهیم_همت
#روزتون_منور_به_نگاهشهید🌹
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#شهیدمحمدابراهیمهمت در قامت يك همسر در آيینه کلام ژيلا بديهیان☺️❤️👇 #قسمتهشتم #ادامه طعم شیرین پ
#شهیدمحمدابراهیمهمت در
قامت يك همسر در آيینه
کلام ژيلا بديهیان☺️❤️👇
#قسمتنهم
چشم به راه مصطفی
زمستان سرد❄️ 1362 ما اسلام آباد غرب بودیم که دکتر به من گفت🍃: بچّه زودتر از دو، سه هفته ی دیگر به دنیا نمی آید.🙂
منتظر مصطفی بودیم😊. مهدی هم بی قراری می کرد☹️. #ابراهیم نبود.وقتی از تهران آمد، چشم های سرخ و خسته اش داد می زدکه چند شب نخوابیده است😣. نگذاشت من بلند شوم. دستم را گرفت و نشاندم زمین وگفت☺️: امشب نوبت منِ که از خجالتت دربیام.😌
گفتم: ولی تو، بعد از این همه وقت، خسته و کوفته اومدی که😒... نگذاشت حرفم تمام شود.😐
رفت خودش سفره را انداخت🙂، غذا را کشید آورد، غذای مهدی را با حوصله داد😌، سفره را جمع کرد برد، چای ریخت آورد داد دستم و گفت☺️: بخور. بعد رفت رختخواب را انداخت آمد شروع کرد با بچّه ی به دنیا نیامده حرف زدن.😃 به او گفت: بابایی! اگه پسر خوبی باشی،😉
باید حرف بابات رو گوش کنی، همین امشب بلند شی سرزده تشریف بیاری منزل😂🙈. می دونی! بابا خیلی کار داره😣. همین جا و هم اونجا. اگه نیایی، من همه اش توی منطقه نگران تو و مامانتم☹️. یک امشبی رو مردونگی کن، به حرف بابات گوش بده!😌
نگفت اگر بچّه ی خوبی باشی، گفت اگر پسر خوبی باشد☺️. انگار از قبل می دانست بچّه چی هست👌 و خیلی زود هم از حرف خودش برگشت گفت: نه بابایی😣. بابا #ابراهیم امشب خسته ست🤕. چند شبِ نخوابیده. باشه برای فردا. وقت اصلا زیادست.😅❤️
راوے:همسرشهید
#محمدابراهیمهمتـ❤️
#ادامهدارد...
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سلام همسنگران بزرگوار 🌷 امروز چله سوم رو شروع میکنیم بانام چله 🌟 رزمایش محمدی صلی الله علیه وآله
سلام علیکم 💐
سی و سومین روز از ✨چله سوم ✨ سر سفره شهید سرفراز 🌷سید محمدرضا فیض🌷هستیم
در تابستان 1341 در قم مولودی پا به عرصه وجود گذاشت که سیدمحمدرضا فیض نام گرفت. نسب پدریاش به سادات عالی مقدار رضوی منتسب و از نواده آیتالله العظمی «فیض» قمی می باشد و تربیت یافته مادری است که خود فرزند یکی از خدّام والامقام آستانه مقدسه حضرت معصومه(ع) است. او، از بدو شروع به تحصیل به مدرسه اوحدی قم رفت و دوران متوسطه را نیز همان جا گذرانید.
تابستان ها برای فراگیری علوم دینی به حوزه می رفت. نوجوان بود؛ اما در بین دوستان و آشنایان به خوش اخلاقی معروف بود. نوجوانی بود که از فرهنگ غربی زمان طاغوت بیزار بود. با رشد آگاهی مردم از فساد شاه و دربارش، محمدرضا هم رشد کرد و فعالیتهای بسیاری را در جهت مبارزه با طاغوت آغاز کرد. هنگامی که انقلاب اسلامی به رهبری بزرگ مرد تاریخ، امام خمینی(ره) پیروز شد، اولین بار او داوطلب گشت شبانه با مأمورین شد. وقت ادامهی تحصیل نبود. عقیده داشت که امروز مملکت به افراد فداکار و مخلص نیازمند است.
یلی در سپاه بود، مدتی را در سپاه پاسداران منطقه یک «امام» و در زمان ناامنی سردشت و رَبَط بیش از یک سال در آن منطقه حضور داشت. از تاریخ 62/12/24 سرپرستی نیروهای اعزامی از قم به سردشت و بانه راعهده دار بود. مجروحیت در چند عملیات مانع از ادامه ی حضور وی در جبهه نشد. حتی یک بار تا مرز اسارت پیش رفت ولی خدا برایش چیز دیگری خواسته بود.
او مسئولیت سازماندهی بسیج سپاه قم معاونت گردان حضرت معصومه(س) را نیز عهده دار بود. سیدمحمدرضا در سال 1365 به زیارت بیت الحرام مشرف شد. این سفر اثر بسیار عمیقی بر روح آمادهی پرواز وی گذاشت.