ـ خانه ما تهران بود. یکبار از تهران به قم آمده بودم. آن زمان بنزین کوپنی بود. چون محمد فرمانده بود، کوپن بنزین زیادی در اختیارش بود. وقتی میخواستم به تهران برگردم، رو به من کرد و گفت: «داداش! حالا که داری میری، ماشینات بنزین داره؟» سوئیج ماشین رو بهاش دادم و گفتم: «نه! بگیر برو پُرش کن!». سوئیج را گرفت و رفت ماشین را بنزین زد و برگشت. وقت خداحافظی سرش را داخل ماشین آورد و گفت: «داداش! فکر نکنی با کوپنهایی که داشتم بنزین زدم، آزاد از جیب خودم پُرش کردم!».
یکبار هم مقدار زیادی دینار عراقی در اختیارش بود. بهاش گفتم: «یه مقدار از این دینارها رو به من بده تا توی سفرهای خارجی که میرم ازشون استفاده کنم». گفت: «این دینارها مال ما نیست؛ مال کسانی هست که دارند مظلومانه و غریبانه توی لبنان رو در روی اسرائیل میجنگند. ما این دینارها رو اونجا میفرستیم!».
برادر شهید
وقتی امام(ره) در بیمارستان قلب تهران بستری شد، بچههای قم برای تأمین امنیت بیمارستان به آنجا رفتند. اوایل انقلاب بود و بعضی از پرستارها هنوز حجاب درستی نداشتند. با این حال به امام(ره) علاقه نشان میدادند. یکی از همین پرستارها پیش محمد آمد و از او خواست که امام(ره) را ببیند. به یک سلام کردن هم راضی بود. محمد سرش را پایین انداخت و گفت: «ایرادی نداره. فقط شما یک چادر سر کن، من قول میدم ویلچر امام(ره) رو از جایی عبور بدم که شما بتونی سلام کنی». هنوز حرف از دهان محمد بیرون نیامده بود که پرستار با عجله رفت و چادر به سر برگشت!
وقتی امام(ره) را دید، هم سلام کرد و هم از روی چادر دستش را بوسید».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیداری سحر، خیلی ارزش دارد!
حاج مهدی توکلی
شب، خیلی برکات دارد. زلال و خلاصۀ شب، در سَحَر است. سحَر، فصل نجات است. سحَر، مایه خیر و برکت است. نگذاریم از دستمان برود.
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
چقـدر مبارڪ است...
صبحي ڪہ
با نام تو آغاز ميشود...
نام تو را...نہ یڪ بار
ڪہ باید با هر نفس...
آواز خواند...
#سلام_مولای_مــهربانم🌸🍃
📎صبحت بخیر آقا