دوشنبه ها ...
که بهانه برایِ نوکرهاست ؛
تمام هفته لبم ذکر "یاحسن" دارد
#السلام_علی_الحسن
#حسنمولا_حسنآقا_حسنعشق
@khademe_alzahra313
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬نخستین تصاویر از لحظات بازگشایی حرم مطهر امام رضا(ع) و اشتیاق زائران برای زیارت🕌
✅
❤️ وقتی هوای شهر نفس گیر میشود
❤️ با ذکر #یا_رضا نفسی تازه می کنم...
❣ ورود اولین زائر های #حرم_رضوی بعد از ۳ ماه دوری، پشت پنجره فولاد و ایوان طلای #علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام.
@khademe_alzahra313
⚡️ شیطان (که در ماه رمضان در غُل و زنجیر بود)، در بیرون از ماه رمضان منتظر است که ما را به نقطهٔ اول برگرداند.
⚡️ کسانی هستند که در ۳۰ شب ماه رمضان نماز شب خواندند؛ ولی در روز عيد فطر، نماز صبحشان قضا میشود.
«شيطان (که در ماه رمضان در غل و زنجیر بود) بيرون ماه رمضان ايستاده و منتظر است.
کسانی هستند که در ۳۰ شب ماه رمضان نماز شب خواندهاند؛ ولی در روز عيد فطر، نماز صبحشان قضا میشود!
اگر انسان از سرمايهاش غافل شد شيطان آنرا میبرد و انسان سر جای اولش بر میگرداند؛ دوباره روز از نو، روزی از نو! اين که به درد نمیخورد!!
عبادت ما بايد همافزايی داشته باشد. بعضی از ما چهلسال است که نماز میخوانيم ولی آثار نماز در ما مشاهده نمیشود. معلوم است که هر نمازی که خوانديم هنوز به نماز دوم نرسيده، شيطان آثار آن را برده است و الا اگر اين نمازها روی هم افزايش پيدا میکرد بايد چيز ديگری از آن در میآمد.»
#استاد_میرباقری
@khademe_alzahra313
⚜ استاد خیرآبادی:
《 یک ماه، دستان شیطان بسته بود و در ماه مبارک رمضان صبح ها نماز اول وقت می خواندیم ، حالا دستانش باز شده و قصد داره اون یک ماه را تلافی کند باید دو برابر ماههای دیگه مراقب نماز صبح باشیم.》
@khademe_alzahra313
بیایید ما هم مثل قدیمی ها مخلص باشیم .
میدونین چراقدیمیا،
اینقدر مخلص بودن؟؟
چون تومفاتیح دنبال ثواب نمی گشتن، که چی بخونن ثواب داره.
اونا اذان که بلندمی شد،
نمی گفتن رزق زیادمیشه
نمیگفتن عاقبت بخیرمیشیم
اگه نمازاول وقت بخونیم
میگفتن خداجونمو بگیره صدا اذان بلندشده من هنوز نشستم!!
نمازشون که تموم میشد،
فقط یک کلام می گفتن خدایا به داده هات شکر!!
نمی گفتن تشنه رو آب بدین ثواب داره، می گفتن اب بدین به بچه طاقت نداره !!
بعد سرکوزه اشک توچشماشون جمع می شد، میگفتن سلام برلب تشنه ات یا حسین!
زیارت عاشورا نمی خوندن، فقط بعد نمازمیگفتن السلام علیک یا اباعبدلله!!
موقعی که غذا می پختن نمی گفتن بدیم به همسایه ثواب داره، می گفتن بو بلند شده همسایه میلش میکشه ببریم اونام بخورن!!
موقعی که یکی مریض میشد، نمی گفتن این دعا رو بخون خوب میشی، میرفتن خونه طرف ظرفاشو می شستن، جاروشو می زدن، غذاشو می پختن. نمی گفتن بریم ثواب داره، می گفتن دست تنهاست، بچه هاش غصه میخورن!!
اول واخر کلامشون رحم و مهربانی بود، به بچه عیدی میدادند می گفتن دلش شادمی شه، به همسایه می رسیدن می گفتن همسایه خواهر نزدیکه آدمه!!
جنسی که می فروختن یه مقداری اضافه می ریختن روش، می گفتن اینم سهم برکتش. نمی گفتن مالمونه براش زحمت کشیدیم!!
خدایا،
قلب ماراهم جلابده، بهمون یک کم اخلاص بده که تو مفاتیح دنبال ثواب نگردیم، خودمان را اصلاح کنیم!ثواب هر کار خیری فقط با توست. برقرار باشید.
@khademe_alzahra313
🌹طنز جبهه!
💥داستانهای آقا فریبرز (42):👇
🌿... در کلاس درسی که آموزشگاه رزمندگان, برای رزمندگان در پادگان تشکیل می داد برای گرفتن دیپلم👈 همه با هم حضور پیدا می کردیم😄 بعضی اوقات هم که حوصله نداشتیم, به فریبرز 😎 اشاره می کردیم تا با طرح سوالات عجیبش کلاس را بهم بزند و برویم استراحت...😝 استاد درس عربی می داد و همه هم بی حوصله داشتیم گوش می دادیم که مصطفی شیپور قورت داده به فریبرز یه چشمک زد... فریبرز دست بلندکرد و گفت:👇
🌿... آقا با اجازه چندتا سوال دارم👈معلم گفت بفرمائید فریبرز جانم😇 فریبرز پرسید!؟چرا کلمه خمسه از چهارحرف تشکیل شده، 😎ولی کلمه اربعه از پنج حرف؟ 😬و چرا کلمه «با هم» از هم جداست،😳 ولی کلمه «جدا» با هم هست؟😥 قیافه معلم دیدنی بود😵 هنوز سوالات فریبرز را هضم نکرده بود که دوباره, فریبرز پرسید 👈 آیا روان همان روح است؟... اگر هست، پس چرا به دیوانه میگن روانی و نمیگن روحانی؟... 😁سرتان را درد نیارم😵 کلاس تعطیل شدو معلم با سر درد شدیدی کلاس را ترک کرد...😁😟😵
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سلام همسنگران بزرگوار 🌷 امروز چله سوم رو شروع میکنیم بانام چله 🌟 رزمایش محمدی صلی الله علیه وآله
سلام علیکم
سی ویکمین روز از 💫 چله چهارم 💫 مهمان سفره شهید 🌷 حسین وهابی🌷هستیم.
بخش دوم از مراقبتهای چله بیست و دوم 👇👇👇
✅ 1 - نماز استغاثه به امام زمان عج
✅ 2- تلاوت قرآن، حداقل سوره یس شبی یکبار
✅ 3- مراقبت به بیداری بین الطلوعین
✅ 4- خواندن دعای اللهم الرزقنا توفیق الطاعه
✅ 5- سجده طولانی
حسین وهابی، پانزدهم شهریور ۱۳۴۸، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش محمد، بنا و معمار بود و مادرش خورشید نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۶۷، در دوجیله عراق بر اثر عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
حسین از آنجایی که علاقه فراوانی به جبهه و حضور در کنار رزمندگان را داشت به بهانهی خدمت سربازی، یک سال زودتر، برای گذراندن دورهی آموزشی و به عنوان پاسدار وظیفه، عازم پاوه کردستان شد.
مادر حسین میگوید: تا آن روز به یاد ندارم که روزههایم را خورده باشم، اما سال 1367، دههی اول ماه رمضان را که پشت سرگذاشته بودیم، دلم بدجوری هوای حسین را کرد. یعنی یه جورایی توی دلم آشوب شده بود. پا را توی یک کفش کردم و به پدرش گفتم: میخواهم به دیدن حسین بروم و اگر مرا به پاوه نبری، خودم میروم. این شد که ایشان هم شال و کلاه کرد و با هم به پاوه رفتیم تا حسینم را ببینم.
به محل ملاقات که رسیدیم، حسین بالای کوهها بود و تا صدایش کردند که بیاید، یک ساعتی طول کشید. ظهر بود که بچهام را بغل کردم، بوسیدم، بوییدم و خیالم راحت شد که او در کنارم است.
حسین میگفت: فرماندهمان میگوید: تو که عینک میزنی و چشمهایت ضعیف است، معاف از رزمی، پس برای چه اینجا آمدهای؟ اما من گفتم: اتفاقا من آمدهام که بروم خط مقدم تا با دشمنان بجنگم. چرا مرا اینجا نگهداشتهاید؟
خلاصه آن روز خیلی خوش گذشت. من که کلی حسینم را تماشا کردم و با هم حرف زدیم. گفتم: کی میای خانه؟ گفت: قرار است پس از گذراندن دوره آموزشی، هفده روز مرخصی بدهند که میآیم خانه. این را که گفت کمی خیالم راحت شد و وقتی هم که ساعت ملاقات تمام شد، ساعت 4 بعدازظهر روز هفدهم ماه رمضان بود که حسین رفت بالای کوهها و ما هم برگشتیم قزوین.