صبح زد از خنده رویی
غوطه در خون شفق💔
تا چه گلها بشکفد✨
از چهره خندان تُرا...😍
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#روزتون_متبرک_به_لبخندشهید🌹
@khademe_alzahra313
🌷 امام صادق💚 علیه السلام
💫سنگین ترین عملی که روز #قیامت در ترازوی اعمال گذاشته می شود، صلوات بر محمد💚صلیاللهعلیهوآله و اهل بیت ایشان است.
📗 وسائل شیعه، ج۷
ذکر روز جمعه ۱۰۰مرتبه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@khademe_alzahra313
4_6019210109144544137.mp3
584.8K
📝 علت نهی از ذکر نام اصلی امام زمان(عج) در زمان غیبت⁉️
#استاد رائفی پور
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍂🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂 فصل اول قسمت 6⃣2⃣ ان شآلله خانه ی هر دوی ما
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹
فصل دوم
قسمت 8⃣2⃣
ژیلا بر می گشت و ابراهیم هنوز
برنگشته بود .ژیلا ناراحتی ریه
پیدا کرده بود.سرفه هایش هرروز
خون آلودتر،بدتر و دردناک تر
می شد.😭😭😞
و از ابراهیم ،چند روز بود که از
ابراهیم خبری نداشت.😔😔
خبری نشده بود.بوی شدید و
آزاردهنده ی تعفن اتاق باعث شد
ژیلا از بازار دو سه تا شیشه گلاب
خرید و آن ها را بر کف مرغدانی
(همان اتاق محل سکونت اش) و بر
در ودیوار پاشید.مرغدانی معطر
شد اما بوی فضله ی مرغ همچنان
بود حتی بدتر هم شده بود.😔😭
بدتر هم شد.بوی عطر و گلاب با
بوی فضله ی مرغ در هم آمیخت و
تنفس ژیلا را سخت تر و
سرفه هایش را بیشتر و شدید تر
کرد.😭😔
سرما ، سرفه های خون آلود ،
ناله های مرغ ها،و صدای مدام
موشک باران شهر،از سویی و هول
و هراس تنهایی از دیگر
سوی،ژیلارا محاصره کرده بود.😭
سه شبانه روز بود که ژیلا تنها شده
بود و می ترسید.تب و سرما هم به
ترس و سرفه و درد های او اضافه
شده بود.😭😔
هیچ کس در حیاط نبود.تلفن هم
نداشت که بتواند ابراهیم خبری
بدهد که بتواند به خانواده اش
زنگ بزند.😔😭😔
پول هم نداشت.آخرین سکه هایش
را برای خریدن گلاب داده بود و
پاشیده بود به در و دیوار مرغدانی
که با عفونت در آمیخته و گاهی
بوی بد آن حالش را بر هم مے زد
😭😔😭😔😭
🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹 فصل دوم قسمت 8⃣2⃣ ژیلا بر می گشت و ابراهیم هن
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹
فصل دوم
قسمت 9⃣2⃣
آن قدر که می خواست بالا بیاورد
اخرین ریال های پولش را هم داده
بود برای خریدن یکی دو تا نان و
یک کیلو ماست و یکی دو سیر
پنیر و دیگر هیچ پولی برایش
نمانده بود.ریالی حتی.😭😭
کجایی ابراهیم؟؟😭😔
و می دانست که ابراهیم
کجاست.ابراهیم را در میان آتش و
خون ،در میان آتش و دود
می دید.😔😭
ابراهیم به این سو و آن سو
می دوید.بچه های لشکرش را
سر وسامان می داد و آن ها را به
مقاومت و پیشروی و عقب راندن
دشمن تشویق می کرد😔😭
و خودش هم در کنار آن ها و
پیشاپیش آن ها تفنگ بر دوش
می دوید و می جنگید.ژیلا این را
هم پیش چشم خود می دید و از
اینکه در گوشه ای نشسته است و
نمی تواند در کنار ابراهیم بجنگد
ناراحت بود.😔😔😞
ناراحت بود و سرفه می کرد.سرفه
می کرد و چشم به در داشت.😔😔
شب بود وهوا تاریک بود.تاریک
تاریک و ژیلا نمی توانستدبفهمد که
در چه موقعیتی است و اصلا در
کجاست؟؟😔😔😞😞
در اصفهان ،در شهرضا،در پاوه ،و
یا.. در دزفول،ترس و تردید و درد
و هجوم یاد او را بیشتر در خود
مچاله کرد.😖😖😔😔😞😭
پتو را دور خودش پیچید و نفسش
را حبس کرد.😔😭
🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷
ادامه ی این داستان فردا در کانال
#مراقب_حق_الناس_باش...
امام خمینی در بخشی از یک نامه عرفانی به پسرش میفرماید : پسرم ، با حق النّاس از این جهان رخت نبند که کار بسیار مشکل میشود...
در چنین روزی #ششم_تیر_۱۳۶۰ حضرت آیت الله #سیدعلی_خامنه ای در #مسجد_ابوذر_تهران مورد سوء قصد گروهک تروریستی #منافقین قرار گرفتند و #مجروح شدند.
زیارت امــــام مہــــ💐ــدے عجل الله تعالی فرجه الشریف
در روز جمعــــــہ
💕 جمعه روز حضرت صاحب الزّمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
و بنام آن حضرت است و همان روزى است كه ایشان در آن روز ظهور خواهد کرد.
💛 السَّلامُ عَلَیْكَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَیْنَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْوَلِیُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَیْنَ الْحَیَاةِ السَّلامُ عَلَیْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْكَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِكَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ السَّلامُ عَلَیْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا مَوْلایَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَیْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى یَدَیْكَ،
💛 و أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ لَكَ وَ التَّابِعِینَ وَ النَّاصِرِینَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْكَ فِی جُمْلَةِ أَوْلِیَائِكَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِكَ هَذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِیهِ لِلْمُؤْمِنِینَ عَلَى یَدَیْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِینَ بِسَیْفِكَ وَ أَنَا یَا مَوْلایَ فِیهِ ضَیْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ یَا مَوْلایَ كَرِیمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّیَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِكَ الطَّاهِرِینَ.
__________________
ما منتظر منتقم فاطمه.س هستیم ❤️
🌺🍃 @khademe_alzahra313🍃
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبت های چله پنجم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1_ رفت
سلام علیکم💐
نوزدهمین روز از چله 🌟 پنجم 🌟 مهمان سفره شهیدان 🌷 جعفر و ناصر بذری🌷 هستیم.
سلمان:
شهادت دو برادر بابلی با یک گلوله کاتیوشا
هر دو دلباخته بودند.
جعفر دلباخته حضرت زهرا(س)
ناصر عاشق ۶ماهه رباب
آنقدر عاشـق که
شهادتشان هم مثل آنها بود
🌷 #شهید_جعفر_بذری از پهلو
🌷 #شهید_ناصر_بذری از گلو
صبح زود، تلفن به صدا در آمد. قبل از اين كه من تكانى بخورم، رامين تلفن را برداشت. بعد از سلام و احوالپرسى، گفت: «آقا جعفر! شماييد؟». وقتى اسم جعفر را شنيدم، بلند شدم. رامين بعد از خداحافظى، گوشى تلفن را به دستم داد. برادرم جعفر بود. بعد از احوالپرسى به من گفت: «براى رفتن به مرخصى آماده شو». تعجب كردم و گفتم: «داداش! مگر نمىدونى آماده باش هستيم؟ اين طور كه بويش مىآيد چند روز ديگر عمليات است!»
جعفر گفت: «مىدانم! به همين خاطر هم، از فرماندهى شما تقاضا كردم تا تو به همراه من و ناصر به مرخصى بيايى».
گفتم: «مىترسم از عمليات جا بمانم».
در جواب خنديد و گفت: «تو غصهاش را نخور، تا سه روز ديگر اين جا هستيم». از آن جا كه مىدانستم جعفر بدون دليل، كارى را انجام نمىدهد قبول كردم همراهشان به مرخصى بروم…
بلافاصله بعد از اين كه سه روز مرخصىمان تمام شد، به مقصد هفت تپه حركت كرديم. وقتى در منزل بوديم زن داداشهايم مىگفتند: «آقا جعفر! آقا موسى بن جعفر عليهماالسلام را در خواب ديد كه به او گفت: براى آخرين بار به مرخصى برو و با خانوادهات خداحافظى كن». تازه فهميده بودم كه چرا جعفر آن قدر براى رفتن به مرخصى اصرار مىكرد…
💕عشــــــــــق حسين ع ، #هويت من است
داشتيم پيكر شهدا را با كشتگان بعثى تبادل مي كرديم . ژنرال حسن الدورى ، رئيس كميته ى رفات ارتش عراق گفت : « چند شهيد هم ما پيدا كرديم كه تحويلتان مى دهيم، به فهرستتان اضافه كنيد »✍
يكي از شهدايي كه عراقي ها كشف كرده بودند ، پلاک نداشت . سردار باقر زاده پرسيد:« از كجا مى گيد اين جنازه ايرانيه ؟ هيچ مدركى براى تشخيص هويت نداره❗️» ژنرال بعثى كه ما ايرانى ها را خوب شناخته بود ، گفت : « همراه اين شهيد پارچه ى قرمزي بود كه روى آن نوشته بود" #ياحسين_شهيد ❤️ " ... فهميديم #ايرانى است ... »
🌷🌷🌷🌷🌷
@khademe_alzahra313
✨🌘✨
#نمازشب
🌹 بهترین وسیله قرب معنوی🌹
آیت الله شاه آبادی می فرمود:
در نوافل شب، به مقام شامخ حضرت زهرا (علیهاالسلام )توجه کنید و بدانید که استمداد گرفتن از آن حضرت، موجب ترقی و قُرب معنوی می شود و خداشناسی انسان را زیاد می کند.
همچنین قبل از اذان صبح، صلوات حضرت زهرا علیهاالسلام را بفرستید.
🔻مستحبات خوابیدن
علامه ی طهرانی ره به ذكر قبل از خواب ملتزم بودند و شبها قبل از آنکه به خواب روند، همانطور که دراز کشیده بودند، تسبیح به دست، دستشان را زیر سر گذاشته و مدت زیادی مشغول ذکر می شدند.به خوابیدن رو به قبله، هم خود مقید بودند و هم به سائرین تأکید می نمودند و میفرمودند: اتیان این سنت، هم به صورت محتضر ممکن است که انسان به پشت بخوابد و پایش را رو به قبله قرار دهد و هم به صورت میت که بر پهلوی راست بخوابد و صورت و جلوی بدنش رو به قبله باشد و البته صورت دوم (خوابیدن مانند میت در قبر) ترجيح دارد.
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
هر روز
از نبودنِتان
دردّ می ڪِشیم ؛
رَحـــــمی بڪـــــــن
بہ حالِ دلِ بی قــرارها ...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_45
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃🌹🍃❄️
#شنبه_های_نبوی💚
خواهی که درپناه کرامات سرمدی
ایمن شوی ز فتنه وایمن زِ هر بدی
لبریز کن زِ عطر گل نور سینه را🌸
با ذکر یک صلوات بر نبی وآل نبی📿
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُــم✨
@khademe_alzahra313
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
✨ روز شنبه تون پر از خیر و شادی و برکت
☀️امروز متعلق است به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم❤️
🌄روزمان را با سلام و درود و صلوات بر پیامبر اکرم رحمت للعالمین❤️ شروع می کنیم و بی نهایت خوشحالیم که درین روز مهمان ایشان هستیم و تصمیم ها و کارهای امروزمان را به ایشان هدیه می دهیم🎁
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا شرکت در این طرح ، خواندن ادعیه امروز، لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن و...
✨غذای غیر نذری نخوریم حتی میوه یا آب خوردنمون با نیت باشه خلاصه تو خونه های ما همه فقط غذای حضرتی می خورند (غذای جسم و روح)
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز شنبه:
https://eitaa.com/womanart2/73
زیارت روز شنبه:
https://eitaa.com/womanart2/75
✨✨✨✨✨✨✨✨
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹 فصل دوم قسمت 9⃣2⃣ آن قدر که می خواست بالا بیاور
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
فصل دوم
قسمت 0⃣3⃣
کیه این موقع شب؟؟یعنی
ممکنه...😖😔
ژیلا،ژیلا!😊😊
صدای ابراهیم بود. ژیلا گوش داد:
ژیلا کجایی؟؟☺️☺️
ابراهیم!یعنی ممکنه خودت
باشی؟!😔
ژیلا جان گرفت.پتو را از روی خود
دور انداخت واز جا کنده شد.
دیوانه وار به سمت در رفت☺️☺️
در را بازکرد و ابراهیم را
دید.ابراهیم داخل شد و هنوز
فرصت سلام پیدا نکرده بود که
ژیلا خودش را در آغوش او
انداخت و ناگاه تلخ و طولانی
گریه کرد😭😭
ژیلا،ژیلا جان ،چی شده
عزیزم؟؟😔
ژیلا اما نمی توانست حرف بزند
.سرش را گذاشته بود روی شانه ی
ابراهیم ،دست هایش را حلقه کرده
بود دور گردن او،او را بو می کشید
و گریه می کرد😭😔😭😔
گریه،گریه،گریه!😭😭😭
ابراهیم هم همپای او به گریه
افتاد.😭😭😭
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 فصل دوم قسمت 0⃣3⃣ کیه این موقع شب؟؟یعنی ممک
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🍃🍂🍃🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فصل دوم
قسمت 1⃣3⃣
و او را با خودش به اتاق،به
مرغدانی کشید.روی پتو
نشاندش.😔😭😔
کاپشنش روی شانه های او انداخت
و گفت:خانم جان آرام بگیر.درگیر
عملیات بودم.نتوانستم سری به تو
بزنم.مرا ببخش😔😭😞
ژیلا باز هم چیزی نگفت.ابراهیم
چای درست کرد.هم برای خودش و
هم برای ژیلا ریخت.خوردند و
حالا دیگر ژیلا آرام گرفته
بود😔😢
اما هنوز بغض داشت،نتوانست
حرفی بزند.ازاین بنده خداها چه
خبر؟؟انگار بدجوری غرق
خوابند،صداشان در نمی آد😊☺️
غرق خواب نیستند. نیستند.
رفته اند.سه روز است که رفته اند
من اینجا ،توی این بیغوله تنها
مانده ام.تنها و بی خبر.بی خبرتر
از تو و همه😞😞😔😭😭
ابراهیم این را که شنید ،دلش
لرزید.حالا داشت معنی هق هق
شبانه های همسرش را
می فهمید.😭😔😭😞
تنش مور مور شد و دوباره اشک از
چشم هایش جوشید. آهسته
گفت:چقدر من به تو ستم کرده ام
ژیلا جان!! 😭😔😭😔
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
🌷به مناسبت واقعه #هفتم_تیر
✅ خاطره ای از #شهید_بهشتی، به نقل از مجید تولایی:
2⃣ کمونیست بود ، آمده بود پای صحبت آخوند!! آن هم توی «آخن» آلمان!!با مسخرگی می گفت اومدیم آخوندی ببینیم و بخندیم !! بالاخره خودش کلی تفریحه !!
۱۱ شب بود، گریه میکرد که بحث ادامه داشته باشد !!
تا ساعت ۲ با #بهشتی حرف میزد!
شده بود پایه ثابت سخنرانی هاش!!