.
.
پنجشنبهها
چشم که میگشاییم🌱
نام کسانی در ذهنمان روشن است💬
که تا همیشه مدیونشان هستیم✋
آنهایی که هرگز فراموش نمیشوند♥️
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#پنجشنبههایشهدایی🕊
مولایماقسیمبهشتجهنماست✨
مولاعلیعلتخلقدوعالماست😍
بیشکهمیننامعلیاسماعظماست💚🍃
@khademe_alzahra313
السَّلامُ عَلَیْکَ یٰا مُعین الضُّعَفاء
✨گویند زیارت تو حج فقراست
👑🌹⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️🌹👑
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🍃
@khademe_alzahra313
1_592547.mp3
1.97M
🌹مخصوص کربلا رفته ها...
💠کربلایی سید رضا نریمانی
*********یازهرا*************
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره یک شب جمعه! دوباره آه حسین!
رسیده تا همه جا بوی قتلگاه! حسین!
دوباره فاطمه دارد بُنَیّ میخواند
گرفته زمزمه دارد بُنَیّ میخواند
لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟!
گرفت پهلوی من وقت دست و پا زدنت!
هرآنچه نیزه که آمد دراآمد از پشتت!
عقیق رفته که رفته!کجاست انگشتت؟؟
#هرشبجمعهصدایمادرآیدازحرم
#شب_جمعه
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
*********یازهرا*************
@khademe_alzahra313
🌙شب جمعه و اموات چشم براه....
🌷حاج اســـماعیل دولابی(ره):
✅ برای امـــواتتان #استغـفار کنید شجره ی خود را به یاد بیاورید و برای ایشان طلب مغفرت کنید تا #کارتان راه بیفتد.
☘ برای پیامبر و ائمه و همه ی انبیا و مرسلین (علیهم السلام) هم #صــلوات بفرستید تا همه ی آسمان و زمین همراه و کمک کارتان شوند.
@khademe_alzahra313
علامه مجلسـے فرمودند :
#شبجمعہ مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم
بسم الله الرحمن الرحیم،
اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها
وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها, اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
بعد یڪ هفتہ مجدد خواستم ، آنرا بخوانم، ڪہ در حالت مڪاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ،
که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم... ✨
قصص العلماء، ص 80
#یہحبہنور 🌟•••
🍃🌱
وَ الْأَرْضِ الَّتِی یُبَدِّلُهَا اللَّهُ مِنَ السَّلَام✨
سلامتی؛
ارمغانِ سلام است!
و تو ؛ جلوهی تمام و کمالِ #سلام !
سَـلامِ بر #سلام ؛
نورٌ علیٰ نور است برای آنان که به تلالؤ پسِ پردهات نیز، دلگرمند ...
سلام بر تو ؛ سلامتِ آفاق ✨ !
#مولانا_مهدی
@khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_58
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃🌹🍃❄️
@khademe_alzahra313
هدایت شده از 🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
میگن با هر کی رفیق بشی شکل و فرم اونو میگیری🌱
فکرشو بکن اگه با شهدا رفیق بشی چه زیبا شکل میگیری .😍☝️
#رفیق_شهیدم
#شهیدابراهیم_همت
#روزتون_شهدایی🕊
@khademe_alzahra313
یا صاحب الزمان ! قلب سوخته من آموخته است که هر صبح جمعه، با دیگر "ندبه کنان" شعلهور شود، بسوزد و مویه کند؛ تا چنین، سند دل باختگی خود را ثبت کند. من بزرگ شدهام به عشق دیدار تو و نفس کشیدن در دنیای ظهورت.
مولای من!تا کی باید در بن بست حیرت و گمراهی باشم؟
مرحوم صدرالاسلام همدانى در كتاب تكالیف الأنام مىگوید:
از خواص دعاى ندبه این است كه اگر در جایى با حضور قلب و اخلاص تمام و توجه به مضامین عالى آن خوانده شود، عنایت و توجه امام زمان علیه السلام را به آن مكان جلب مىكند، بلكه آن حضرت در آن جا حضور مىیابد، چنان كه در بعضى جاها اتفاق افتاده است.
مستحب است دعای ندبه در چهار عید فطر، قربان، غدیر و جمعه خوانده شود.
این دعا مشتمل بر اِستِغاثه و کمک خواستن از امام زمان علیه السلام و تأسف خوردن بر غیبت آن حضرت و گریه در فراق ایشان است و ندبه نیز به همین معناست.
🌹 #جانم_اباعبدالله
صبح جمعه است
و عطر کــــربلا
عجب شش گوشه نابت
بوسیدن دارد آقا..!
بھ نیت زیارتش هرصبح مۍخوانیم♥
💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃
🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨
السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.•
السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.•
#صبحتوݧ #بابرکٺ 🌟•°
#براےهمہدعاکنیم🦋•°
#ڪپے تنها باذکر صلواٺ 🌸🍃
🍀🌱🍀🌱🍀🌱🍀🌱
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت ☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻 فصل دوم قسمت 8⃣4⃣ خداروشکر.ابرایم همین را گفت
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
فصل دوم
قسمت 9⃣4⃣
درد می آمد،درد گاه و بی گاه
مے آمد وزن از نفس می افتاد.آهسته هرچیزی را که کنارش بود چنگ می زد و آهسته می نالید وعرق بر پیشانی اش نشست.😥
درد از دیشب شروع شده بودو ژیلا به رو نمی آورد.در خانه ی مادرشوهرش بود،در خانه ی کربلایی علی اکبر بود.😥😞
در شهرضا نمیخواست خودش را برای مادرشوهرش لوس کند.
نمی خواست خودش را ضعیف نشان دهد😥😞
درد اما می آمد و چنگ می زد و او را در خود مچاله می کرد.از یکی دوساعت پیش بیشتر می شد.به کمر و پهلوهایش فشار می آورد و اورا در گوشه ای زمین گیر کرده بود.😥😥
صبح ابراهیم به خانه ی خواهرش زنگ زده بود وخواهرش می گفت که ابراهیم بی قراری می کرد.می گفت که هی از ژیلا می پرسیدواین که ((ازبچه چه خبر؟؟هنوز به دنیا نیامده؟؟))😞😥😥😰
و نصرت خانم رو به ژیلا می گفت:نه نه جان خبرش کن بگو یک تک پا بیاید شهرضا.کنار زنش باشد و بچه اش راببیند.😔😔😥
ژیلا که نفس نفس میزد ازدرد،گفت:
نه مادر،نه اگر این هنه راه بلند شد آمد وبچه به دنیا نیامد چی؟؟آن وقت دوباره خسته و نگران باید برگردد جبهه😥😥
عیبی نداره مادر،می آید ما را
می بیند و برمی گردد.دلتنگی مان که رفع می شود ،نمی شود؟؟😥😥
ابراهیم دوباره زنگ زده بود و از خواهرش خواسته بود ژیلا بیاید پای تلفن.ژیلا به سختی رفت پای تلفن و منتظرنشست.😥😥
چند دقیقه بعد ابراهیم دوباره زنگ زد .انگار بو برده بود که خبری هست .نفس نفس زدن ژیلا هم داشت او را لو می داد.ابراهیم گفت:مطمئن باشم حالت خوب است؟؟😥😥😰😰
وژیلا گفت:مطمئن باش!😔
یعنی زنده ای هنوز؟بچه هم زنده است؟؟😔😔😰
خیالت راحت باشد حالا حالاها من زنده ام.وهمه چیز مثل قبل است.😥😞
خداروشکر .😥😥
از شما چه خبر؟؟اون جا..😥😥
اینجا که غیر از تیر وترکش خبری نیست!به هر حال جات خالیه!😥
ممنون!خب فعلا خداحافظ .به مادر و همه سلام برسان.😥😥😞
خداحافظ😞😞
☘☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🍀
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘ فصل دوم قسمت 9⃣4⃣ درد می آمد،درد گاه و بی گاه
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
فصل دوم
قسمت 0⃣5⃣
ابراهیم گوشی را گذاشت .ژیلا هم.ودرد دوباره واین بار شدیدتراز قبل به سراغش آمد.😥😥
طوری که ناخواسته جیغ کشید و خواهر ابراهیم وحشت زده دوید به طرف او:
چی شده ژیلا جان؟؟😥😰
چیزی نیست.دردم انگار جدی تر شده!
خب مبارکه ان شآلله😊
به ابراهیم خبردادی؟؟😊😊
نه!😥
چند دقیقه ی بعد همه دور ژیلا جمع شدند .درد آمده بود.شدید و ناگهانی.ژیلا را جابه جا کردند.😥😥
ژیلا دست هایش را گذاشت دور کمرش و دوباره جیغ اش درآمد.😥😰
تاظهر درد در خود مچاله اش کردتا اذان،تانماز،تاعصر،تا عصر روز بیست و دوم آبان ماه ۱۳۶۱که مهدی اش به دنیا آمد😥😥
شادی،هلهله،اسفند دود کردن و تبریک و ((ابراهیم پس کجاست؟؟))
هنوز خبرش نکرده اید؟؟☺️☺️
و سه روز طول کشید تا به ابراهیم خبر رسید که پدر شده است.یعنی تا خودش زنگ نزد،نفهمید.آن ها که نمی توانستند به او زنگ بزنند .جای ثابتی نداشت.خودش باید زنگ
می زد😥😥
وقتی خبر را شنید،لحظه ای شاد و مبهوت ماند.بعد سجاده پهن کرد .در دل دشت و ((الله اکبر))نماز شکر خواند📿📿
نماز شکر خواند وگریست😭😭
بعد هم کارهایش را سروسامان داد وکفش سفر پوشید و خودش را قبل از همه به شهرضا به بالین همسرش ژیلا رساند😥😥
ساعت سه صبح بود که ابراهیم کنار همسرش رسید،ژیلا در خواب و بیداری بود که ابراهیم
پیشانی اش را بوسید😊😊
ژیلا چشم باز کرد .ابراهیم را دید .اشک شوق و لبخند و سلام و آرامش،آرامشی بی پایان .با او.در کنار او.ژیلا شکفته بود😥😭😭
و ابراهیم او را و مسافر کوچولوی از راه رسیده اش را،فرزنش را
می بویید.ابراهیم بغض کرده و در حالی که اشک توی چشم هایش می چرخید،گفت:😥😥😭
((حالت خوبه ژیلا؟؟))😥😥
و ژیلا هم مشتاق تر از او،با چشم گریان گفت:آره خوبم
شکر خدا😭😭
چیزی کم و کسر نداری برم برایت بخرم؟؟😞😞
ژیلا با تعجب پرسید:😳😳
الان؟؟این وقت شب😳😳
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
ادامه ی این داستان فردا در کانال