#جانم_امام_حسن
#جانم_امام_حسین
دلم کبوتری است
که دوشنبه ها میان
صحن بین الحسنین
گرفتار می شود!
دستی سوی بقیع و
چشمی سوی کربلا!
سلام بر دو سرورجوانان بهشت!
نورچشمان حضرت زهرا و علی(ع)
روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻 فصل دوم قسمت 4⃣5⃣ خسته و نگران بر می گردد جبهه
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
فصل دوم
قسمت 5⃣5⃣
چی؟می خواهی بیایی پیشم؟به منطقه؟به جبهه؟😥😥
بله.😞😞
حواست هست چی داری می گویی ژیلا؟؟😥😥
چرا فکر می کنی حواسم نیست چی دارم می گویم؟ می گویم می خواهم بیایم پیشت!😭😭
ابراهیم دست روی دست گذاشت وگفت:((نه من راضی نیستم بیایی.نگرانتان می شوم))😥😥😞
ژیلا گفت:همیشه همین را
می گویی.به هرحال من دیگر نمی توانم از تو دور باشم.مهدی هم حتما همین را می خواهد😥😥😭
ابراهیم گفت:گفتم که نمی شود😥
ژیلا اصرار کرد:((من از حق خودم می توانم بگذرم ولی از حق بچه ام نمی توانم))😭😭😭
و بغض کرد.لحظه ای سکوت کرد و بعد حرفش را ادامه داد:((اصلا هیچ معلوم نیست که تو تا کی باشی.نمی خواهی تا هروقت که سایه ات بالای سرمان است،دست محبت پدری را روی سر پسرمان بکشی؟))😭😭😭
ابراهیم لحظه ای سکوت کرد.دستی روی صورتش کشید.نگاهی به همسرش کرد. آهی کشید و گفت:((حالا به خدا قسم من هم همین را می خواهم ولی...!😥
دیگر نمی خواهم ولی و اما و اگر بشنوم همین که گفتم.هرجا که هستی ،من هم می خواهم همان جا باشم.😭😥😭😞
ابراهیم دیگر چیزی نگفت.اندکی ساکت ماند.بعد گفت:بسیار خوب .آماده شوید.دو سه ساعت دیگر راه می افتیم می رویم جنوب.😥😥
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘ فصل دوم قسمت 5⃣5⃣ چی؟می خواهی بیایی پیشم؟به م
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
فصل دوم
قسمت 6⃣5⃣
دزفول؟🤔🤔
حالا راه بیفتیم ببینیم چه پیش
می آید.یکی دوساعت دیگر راه افتادند.دی ماه بود و هوا بسیار سرد و استخوان سوز.عصر راه افتادند و فردا صبح در اهواز بودند.خسته و سرمازده😥😥
حالا کجا باید برویم؟؟🤔🤔
یک جای خوب و مطمئن😊
ژیلا پرسید :حالا کجا هست این جای خوب و مطمئن؟؟🤔
ابراهیم گفت:این دفعه در اهواز😊
ولی تو که در دزفول و اندیمشکی.😰
راهی نیست.اون جا فعلا امنیت نداره .با این بچه ی کوچک صلاح نیست آن جا بمانی .ضمنا از اهواز تا اندیمشک راهی نیست می توانم هروقت لازم شد به شما سر بزنم☺️
ژیلا گفت:ولی من می خواهم به تو نزدیکتر باشم.کنارت باشم.😞😞
گفتم که من می برمتان یه جای امن و برد.ابداهیم زن و بچه اش را مستقیما به خانه ی عمویش برد .پیش از آن که ژیلا بتواند حرفی بزنید ،اعتراضی بکندو چیزی به ابراهیم بگوید.😞😞
عمو و زن عموی ابراهیم آن قدر مهربان ،آن قدر گرم با آن ها برخورد کردند،به آن ها خوش آمد گفتند که ژیلا جز لبخند و تشکر نتوانست چیزی بگوید.😞😞😔
ابراهیم ژیلا و مهدی اش را به عمو و زن عمویش سپرد و راهی منطقه شد.😞😞
دوباره ژیلا ماند و چشم به راهی اش .ژیلا ماند و خواب و
خیال هایش😥😥
عموجان هر کاری داشتی یا به خودم بگو یا به زن عموت!😊
ژیلا گفت:چشم عمو،حتما به شما زحمت می دهم😞😞
زحمت کجاست دخترم.زحمت را امثال حاج همت میکشند که توی خط مقدم جلو دشمن ایستاده اند و امکان زندگی به ما می دهند،نه من و امثال من که از ترس این جا دور خودمان می چرخیم.😥😥
اختیار دارید عمو😊
ژیلا این را گفت و با مهدی و
زن عمو مشغول گفتگو شد .عمو هم چند دقیقه بعد سوار موتورش شد و از خانه بیرون رفت.🚶🚶🚶
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
ادامه ی این داستان فردا در کانال
#وصیتنامه
🌹شهید محمدرضا تورجی زاده
آخرین پیام من این است که قدر امام و ولایت فقیه را بدانید.
خداوند میگوید: اگر شکر نعمت کردید نعمت را افزون میکنم،
اگر هم کفران نعمت کنید از شما میگیرم.
شکرگزاری از خدا فقط دعا به امام نیست بلکه اطاعت از فرمانهای اوست.
قدر امام را بدانید، مواظب باشید
دل امام به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به امام زمان شکایت نکند.
#سالروز_تولد
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبت های چله پنجم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1_ رفت
سلام علیکم💐
سی و ششمین روز از چله 🌟 پنجم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷محمد اتابه 🌷هستیم.