🕊 بخوان دعای فرج را
دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است
بال و پر دارد ...
به امید ظهور
منجی بشر مهدی زهرا
#دعای_فرج را میخوانیم ...
شبتون امام زمانی انشالله ...
@khademe_alzahra313
چله نشینِ سپرِ عالم امکان بیا
ای ذکر قنوتِ سحرهت عافیت جان بیا
ما لایق سرباز نبودیم همه سربار شدیم
گر نامه ی ما بی عملان پر شده عصیان بیا...
#سلام_مولای_مــهربانم🌸🍃
📎صبحت بخیر
@khademe_alzahra313
#قرآن73🌺
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
@khademe_alzahra313
❣🌟❣🌟❣🌟❣
💖حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) فرمودند:
💞صبح ها سعی کن این دعا «دعای عهد» را بخوانی چون در سرنوشت (عاقبت به خیری) دخالت دارد.
💢و ان شاء الله هر روز سوره یس را بخونیم و هدیه کنیم به حضرت زهرا سلام الله.
#یکشنبه_های_علوی_فاطمی
لٰا فَتیٰ اِلّٰا عَلی لٰا سَیْفَ اِلّٰا ذولْفَقار
بر اوج محبت علی اوجی نیست🌷
در بحر به جز کرامتش موجی نیست🌷
در کل ممالک و مذاهب به جهـــان🌷
مانند علی و فاطـمه زوجــی نیست🌷
اَلْسَّلاٰمُ عَلَیْکَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا اَمیرَاَلْمُؤمِنینْ
اَلْحَمْدُلِللّٰهِ الَّذي جَعَلْنٰا مِنَ اَلْمُتَمَسِّکینَ بِوِلٰایَةِ مَوْلٰانٰا اَمیرَاَلْمُؤمِنینْ وَ اَلْاَئِمَةِ المعصومین
@khademe_alzahra313
سلام علیکم
💠صبح روز یکشنبه تون بخیر و برکت و شادی
❤️امروز، متعلق است به حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام
🌹عجب روزی مهمان چه خانه ای هستیم فانک کریم تحب الضیافه و مامور بالاجاره
🎁با شوق و آگاهی کارهامون رو با نیت الهی انجام و به این بزرگواران هدیه می دهیم
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن، اعمال امروز و...
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز یکشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/77
زیارت روز یکشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/78
✨✨✨✨✨✨✨✨
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 این قسمت دشت های سوخته فصل چهارم قسمت 6⃣7⃣ قاسم عبد
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت
💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷
فصل چهارم
قسمت 7⃣7⃣
خستگی آن قدر در تن و بدنمان لانه کرره بود که بی حال افتادیم.😢
صبح که از چادر بیرون آمدیم ،انگار آبله مرغان گرفته بودیم.دست ها و صورت و گردنمان پر جوش های سرخ بود و جیغ و داد حاجی از همه بلندتر به گوش
می رسید.😢
سومین روز ماموریتمان مصادف با اولین روز ماه مبارک رمضان بود و در هفتمین روز ،عملیات شروع شد.بالگردها به صورت تیم چهار فروندی پی در پی
می رفتند و با سلاح های تخلیه شده باز می گشتند.👌
تا عصر روز نهم پی در پی پرواز و عملیات داشتیم.شب در چادر نشسته بودیم که حاجی دمغ وارد شد.یک فروند از بالگردها آن روز دچار سانحه شده بود😞
از خلبانان آن ها اطلاعی در دست نبود و ما هم ناراحت بودیم.ورود حاجی با آن قیافه دلخور،سگرمه های ما را بیشتر در هم برد.😢😖
همه دغدغه های سرهنگ"ایرج عیوضی"و سرهنگ "میرمرادزهی"را داشتیم و دعا می کردیم که حداقل زخمی شده باشند.هرچند فرجی گفت:((خودم دیدم هدف قرار گرفتند و سقوط کردند)).😟
حاجی که نشست چشم به او دوختیم. آخرین نفری بود که از خط پرواز برگشته بود و شاید خبری جدیدی داشت.خودش لب بازکرد:((ای داد بیداد.....عیوضی و آن بلوچه هم پر گرفتند.راستی اسمش چی بود؟))😒
قاسم نگران پرسید:((حاج احمد مگر شهید شده اند؟))😢
دست به پیشانی برد و گفت:((خدارحمتشان کند.این جوری که فیروزان گفت،انگار شهید شده اند)).
🌷🍀💐🌷🍀🌷🍀💐🍀💐🌷🍀
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 7⃣7⃣ خستگی آن قدر در تن و بدنمان
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت
💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷
فصل چهارم
قسمت 8⃣7⃣
غصه مان بیشترشد و تقی زمزمه
کرد:((میرمرادزهی عجب بچه ی با صفایی بودد)).😌😌
حاجی سربلند کرد.گفت:((آها همان بود میرمرادزهی،انگار اهل زاهدان بود)).😌😌
مهدی دلریش گفت:((حاجی،خبر موثق که هنوز نرسیده شاید زنده یا اسیر شده باشند!؟)).😢
حاجی دوزانوشد و غمناک گفت:((راست گفتند که دنیا به کسی وفا نمی کند.😢😢
همین امروزصبح بالای تپه دور هم نشسته بودیم.کی فکر میکرد که امشب دو نفرمان کم شده باشند؟..))😢
مهدی دوباره گفت:((حاج احمد جوابم را ندادی،خبرموثقه؟))😞
حاجی انگشت به گوشه ی چشم برد و گفت:(( تا اندازه ای آره،
"سروان فرجی"می گفت خودش با چشمان خودش دیده که وقتی سقوط کردند در میان شعله های آتش دست و پا می زدند)).😞😢
مهدی لب باز کرد:((فرجی و تیم نجات نتوانسته بودند کاری بکنند؟))😢
حاجی ناامید زمزمه کرد:بالگرد نجات نزدیک شان می نشیند.فرجی و امیدی با اره بنزینی جلو میروند اما حجم آتش آنقدر زیاد بوده که کاری از دستشان برنمی آید.تازه ،احتمال منفجرشدن بقیه ی موشک ها هم بوده.😭😔از آن طرف هم نیروهای عراقی به طرف آن ها در حرکت بودند.))😢
با ضربه ی محکم دست حاجی که به پشت گردنش زد حرف عوض شد:((این گرمای جهنمی یک طرف،این واویلاها هم نمیخوان دست از سر ما بردارند)).😱😐
ادامه دارد...
🌷🍀💐🌷🍀🌷🍀💐🍀💐🌷🍀
ادامه ی این داستان ان شاالله فردا در کانال شهید