سلام
✨صبح روز چهارشنبه تون پر از خیر و برکت و به شادی
☀️امروز متعلق است به امام موسی کاظم، امام رضا ،امام جواد و امام هادی علیهم السلام
🎁مهمانشون هستیم ان شاء الله با آگاهی و کارهامون رو با نیت الهی انجام و به این بزرگواران هدیه می دهیم
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن و...
✨غذای غیر نذری نخوریم حتی میوه یا آب خوردنمون با نیت باشه خلاصه تو خونه های ما همه فقط غذای حضرتی می خورند (غذای جسم و روح)
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز چهارشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/85
زیارت روز چهارشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/86
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#برش_یک_دقیقهای #غدیر
🎥 تجدید بیعت روزانه با امیرالمومنین علیه السلام
🎙 حجتالاسلام والمسلمین ناصری
⏱ یک دقیقه
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 فصل ششم قسمت 5⃣0⃣1⃣ عقرب! عقرب! عقرب
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀
فصل ششم
قسمت 6⃣0⃣1⃣
_ با ابراهیم صحبت می کنم. اگر اجازه داد با شما
برمی گردم.😘😄
با ابراهیم اما صحبت نکرد. پدر و مادر ابراهیم برگشتند شهرضا و ژیلا نتوانست برگردد.دلش نیامد که از ابراهیم جدا شود.😭😓
ترجیح داد با عقرب ها کنار بیاید و بادوری از ابراهیم کنار نیاید. می خواست آن سال را، نوروز آن سال کنار همسرش باشد.😄😃
سفره ی هفت سین را که پهن کند، سه نفری، ابراهیم، مهدی و ژیلا سرسفره، باهم باشند.🤣😅
قرآن که خواندند و دعای تحویل سال(( یا مُقلِّبِ القلوب والابصار، یا مدبّر اللّیلِ والنَّهار، حوّل حالِنا الی اَحَسَنِ الحال)) _ را ابراهیم دیوان حافظ را باز کند وبه تفآل غزلی بخواند تعبیرش را بگوید وبعد هم تبریک و شادمانی. 😁😂
حتی برای چند ساعت ، اما این هم رویایی بیش نبود😪
جنگ هر لحظه وسعت و شدت بیش تری می گرفت و ابراهیم را بیش تر در خود غرق می کرد. ابراهیم غرق شده بود دیگر و ژیلا هرچه قدر هم که می خواست دستش به ابراهیم نمی رسید: 😭😭
_ امروز را لااقل ، پیش ما می ماندی!
_ می ماندم ؟ چگونه؟ وقتی حاج احمد سراغ میدان مین رفته است؟🙄😐
وقتی عباس و محسن و محمود و رضا و... همه توی آتش دارند بال بال می زنند، من چه جوری می تونم این جا پیش زن و بچه ام بمانم و با آن ها خوش باشم؟
گر چه می دانم ... 😨😥
و سکوت کرد . ژیلا پرسید:
_ می دانی چی ؟
می دانم که این، حق شماست!😭
و بغض کرد . بغض که کرد ، ژیلا پیش تر خزید.
شیفته تر وشیداتر از قبل نگاهش کرد وگفت:🤔🙄
_ برو ! همین الان بلند شو برو.
_ برم؟
_ تو که باید بری، پس تا پشیمان نشدم و جلوت را نگرفتم ، یا علی! 🤚
و ابراهیم، لبخند برلب، از او واز محمد مهدی اش خداحافظی کرد ورفت. 🙂
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 فصل ششم قسمت 6⃣0⃣1⃣ _ با ابراهیم صحب
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀
فصل ششم
قسمت 7⃣0⃣1⃣
ابراهیم دوباره رفت به منطقه. ابراهیم که رفت ، دوباره اندوه، مثل سایه ای از لای دیوار بیرون آمد.😭آرام آرام پیش خزید و اورا ، ژیلا را در آغوش فشرد.😄
ژیلا لرزید، ترسید و روبه ابراهیم _ که انگار
روبه رویش ایستاده بود، گفت :
_ بیشتر از این نمی تونم بمونی؟ 😥😪
_ می بینی که نمی تونم. آمده اند دنبالم. حاج احمد هم نیست. رفته شناسایی و کارها رو سپرده به من .ببخش دیگه. 😪😏
و ژیلا نتوانست مخالفت کند . می دانست که توی خط همه چشم به راه اویند. گفت :
_ باشه برو . خدا نگهدارت. بالاخره آن ها هم حق دارند فرمانده شان هستی و هزار جور کار ومسوولیت داری لابد.😏🤚
و ابراهیم دیگر نبود. گفته بود :
_خیلی ممنون . ممنون که مرا درک می کنی و...😄😘
و ژیلا نتوانسته بود حرفی را که می خواست بگوید ، بگوید. ابراهیم رفته بود و این بار تا سه چهار روز برنگشت. یعنی نتوانست برگردد.😭😨
و ژیلا دوباره دفترچه تنهایی اش پر از خط شد و پر از خاطره و پر از اضطراب ونگاه به در و دیوار وحرکت پر شتاب تر عقرب ها که حالا دیگر اظهار هیچ کاری با ژیلا و مهدی نداشتند. فقط بودند. فقط زندگی می کردند😘
از رفتن حاج احمد با کریم چوپان برای شناسایی منطقه عملیاتی یک روز، دو روز، سه روز گذشت و هیچ خبری ازشون نشد. همت دیگر آرام و قرار نداشت.🤔
گاهی خودش را چنان غرق در کارها می کرد که نیامدن حاج احمد را فراموش کند، گاهی به فکر رفتن دنبال حاج احمد می گشت و گاهی به سکوت پناه می برد. شهبازی هم مثل او نگران بود :
_ حالا باید چه کار باید بکنیم؟
ادامه دارد...🌹🌹🌹
ادامه این داستان فرد در کانال
علیکم السلام :
۲۲ ذى الحجة
۱ - شهادت ميثم تمّار
در اين روز در سال ۶۰ ه’ ميثم تمّار به دليل وفادارى به امام حسين عليه السّلام به دست ابن زياد به دار آويخته شد و به شهادت رسيد.
(اعلام الورى: ج ۱، ص ۳۴۳. قلائد النحور: ج ذى الحجة، ص ۴۱۶. منتخب التواريخ: ص ۱۳۱. مراقد المعارف: ج ۲، ص ۳۴۰. وقايع المشهور: ص ۲۴۰)
تاريخ شهادت ميثم ۱۹ ذى الحجه و روز عاشورا نيز نقل شده است.
(مستدرك سفينة البحار: ج ۵، ص ۲۱۴)
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای پیشگویی امیرالمومنین امام علی سلام الله علیه درباره نحوه شهادت «جناب میثم تمار رحمه الله»
۲۲ ذی الحجه، سالروز شهادت جناب میثم تمار
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سلام علیکم💐 بیستم از چله 🌟 ششم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷محمود نریمانی 🌷 هستیم.
سلام علیکم💐
بیست و یکمین روز از چله 🌟 ششم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷سید مجتبی میرغفاری 🌷 هستیم.
🔺 نامهای عجیب از شهید " #سیدمجتبی_میرغفاری " که ۳۰ سال پس از شهادت به خانوادهاش رسید.
در بخشهایی از این نامه آمده است:
🔹وقتی در #شلمچه با دشمن نبرد میکردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی #کربلا میآید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکهای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن #اباعبدالله_الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادرِ شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان.
🔹 مادر ماها پشت سر سرور شهیدان #نماز میخوانیم، هنوز باور ندارم چه میبینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچههای فلاح به من خوشآمد میگویند، همه بچهها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچهها جویای حال خانوادهشان بودند... مادر حال میفهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بیجانی بیش نبودهام...
خدایا به عظمت وبزرگی#شهدا مارامدیون #شهدا نگردان
شهید سیدمجتبی میرغفاری ۱۹ دیماه سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. مادرش معلم قرآن بود و سیدمجتبی هم با تشویقهای مادر راه قرآن را در پیش گرفت و به قاری خوشخوانی تبدیل شد.
از همان دوران نوجوانی و جوانی فعالیتهای فرهنگی و مذهبی زیادی داشت و برای رفع مشکلات اطرافیان صندوق قرضالحسنهای تشکیل داد. پس از اخد دیپلم به عنوان کارمند شهرداری تهران مشغول کار شد و همزمان با کار تحصیل در رشته مدیریت را هم در دانشگاه آغاز کرد.
حضور در جلسات شیخ حسین انصاریان، حضور در هیأتهای مذهبی مختلف و راهاندازی جلسه قرآن در حسینیه جاننثاران از جمله فعالیتهایش بود. همچنین همکاری با شورای نگهبان در سالهای اول انقلاب از دیگر برنامههایش بود.
قرائت قرآن و راهاندازی جلسه قرآن از جمله فعالیتهایش بود و عمل به قرآن مهمترین برنامه زندگیاش بود. زندگی روزمرهاش را با قرآن تنظیم کرده بود و کاری به جز این انجام نمیداد. در تلاوت از سبک استاد شعیشع استفاده میکرد و به ترتیل منشاوی علاقه زیادی داشت. مداح اهل بیت (ع) هم بود و در جلسات و هیأتهای مختلف حضور پیدا میکرد، از تجملات بسیار دوری میکرد. به مال حلال بسیار تأکید داشت و در زندگی خیلی دقت میکرد.