eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
613 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
ابراز لطف یکی از کاربران کانال 🌸 ممنون از همراهی تون🌷
خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یک شلوار خریدم، تا وقتی از منطقه آمد، با هم بپوشد. لباس ها را که دید، گفت «تو این شرایط جنگی وابسته ام می کنین به دنیا.» گفتم «آخه یه وقتایی نباید به دنیای ماها هم سربزنی؟» بالاخره پوشید رفت بیرون ؛ وقتی آمد، دوباره همان لباس های کهنه تنش بود. چیزی نپرسیدم. خودش گفت «یکی از بچه های سپاه عقدش بود لباس درست و حسابی نداشت.» 🌷 @khademe_alzahra313
پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!» گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.» رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.» بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاد نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است! شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند! خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند. شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!» غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن.... از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: «بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم از آنجا تا اهواز را بخوابم.» بهترین فرصت استراحتش توی ماشین و در ماموریتهای طولانی بود! 📎فرمانده لشگر ۱۷ علی‌ابن ابیطالب 🌷 ولادت : ۱۳۳۸/۷/۱۸ تهران شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷ سردشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند شهید مدافع حرم شبی دلتنگ پدر بود و مادر عکس شهید را به نشان داد تا آرامش بگیرد و از او فیلم گرفت...😭😭 🏴 🏴🏴🏴 و ﭼﻘﺪﺭ ﻣﺎ و ﻓﺮﺯاﻧﺸﺎﻥ ﺷﻬﺪاﻳﻴﻢ....😭😔 @khademe_alzahra313
🍁 آسمون قلب آدم‌های پاک، وسعتی داره به اندازه‌ دلتنگی‌ها ... به اندازه‌ آرزوهای قشنگ ... 💕 برای همین، کافیه دلت، هواییِ یه حرم پر از نور بشه تا با پَر محبت، سمتش پرواز کنی 🕊 امروز با یه سلام ساده، همسفر مهربون ما باش: 💚 اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری اَلصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَـرادِفَـــه كاَفْضَل ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃 @khademe_alzahra313
کارگردان دنیـا خـداست مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست،،سالم است یا بیمار مهم این است که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده نباید از سخت بودن نقش گله مند بود چرا که سخت بودن نقش نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است... ♥️امیدوارم خوش بدرخشید غر نزن گله نکن خدا حکمت همه کارها را میدونه فقط بهش بگو: ای که مراخوانده ای راه نشانم بده... @khademe_alzahra313
عرض سلام وادب خدمت شما همراهان گرامی داستان روایت جانباز مدافع حرم بعد مرگ هست بسیار جذاب و آموزندس😍 ان شاءالله نهایت استفاده رو ببریم باهم😊 شما رو دعوت میکنیم به خوندنش😌 👇👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷# قسمت_اول 💠گذر ايام: پسري بودم كه در مسجد و پاي منبرها بزرگ شدم. در خانواده‌اي مذهبي رشد كردم و در پايگاه بسيج يكي از مساجد شهر فعاليت داشتم. 🔻در دوران مدرسه و سال‌هاي پاياني دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. 🔷سال‌هاي آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم براي مدتي كوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضاي معنوي جبهه را تجربه كنم. 🍃راستي، من در آن زمان در يكي از شهرستان‌هاي كوچك استان اصفهان زندگي مي‌كردم. دوران جبهه و جهاد براي من خيلي زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند. اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه كسب معنويت انجام مي‌دادم. 🌀مي‌دانستم كه شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اكبر موفق بودند، لذا در نوجواني تمام همت من اين بود كه گناه نكنم. وقتي به مسجد مي‌رفتم، سرم پايين بود كه نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. 💫يك شب با خدا خلوت كردم و خيلي گريه كردم. در همان حال و هواي هفده سالگي از خدا خواستم تا من آلوده به اين دنيا و زشتي‌ها و گناهان نشوم. ✨بعد با التماس از خدا خواستم كه مرگم را زودتر برساند. گفتم: من نمي‌خواهم باطن آلوده داشته باشم. من مي‌ترسم به روزمرگي دنيا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه كنم. لذا به حضرت عزرائيل التماس مي‌كردم كه زودتر به سراغم بيايد! 🔅چند روز بعد، با دوستان مسجدي پيگيري كرديم تا يك كاروان مشهد براي اهالي محل و خانواده شهدا راه‌اندازي كنيم. با سختي فراوان، كارهاي اين سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه، كاروان ما حركت كند. 🔷روز چهارشنبه، با خستگي زياد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به ياد حضرت عزرائيل افتادم و شروع به دعا براي نزديكي مرگ كردم. البته آن زمان سن من كم بود و فكر مي‌كردم كار خوبي مي‌كنم. نمي‌دانستم كه اهل‌بيت(ع) ما هيچگاه چنين دعايي نكرده‌اند. آن‌ها دنيا را پلي براي رسيدن به مقامات عاليه مي‌دانستند. 🌱خسته بودم و سريع خوابم برد. نيمه‌هاي شب بيدار شدم و نمازشب خواندم و خوابيدم. بلافاصله ديدم جواني بسيار زيبا بالاي سرم ايستاده. ⭐️از هيبت و زيبايي او از جا بلند شدم. با ادب سلام كردم. ايشان فرمود: «با من چه‌كار داري؟ چرا اين‌قدر طلب مرگ مي‌كني؟ هنوز نوبت شما نرسيده.» فهميدم ايشان حضرت عزرائيل است. ترسيده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ايشان اين‌قدر زيبا و دوست داشتني است، پس چرا مردم از او مي‌ترسند؟! 🌾مي‌خواستند بروند كه با التماس جلو رفتم و خواهش كردم مرا ببرند. التماس‌هاي من بي‌فايده بود. با اشاره حضرت عزرائيل برگشتم به سرجايم و گويي محكم به زمين خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه كردم. رأس ساعت 12 ظهر بود. هوا هم روشن بود! 🖋ادامه دارد... @khademe_alzahra313
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠موقع زمين خوردن، نيمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پريدم. نيمه شب بود. مي‌خواستم بلند شوم اما نيمۀ چپ بدن من شديداً درد مي‌كرد!! 🌀خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايي بود؟ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم!؟ ايشان چه‌قدر زيبا بود!؟ 🔻روز بعد از صبح دنبال كار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند كه متوجه شدم رفقاي من، حكم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته‌اند. سريع موتور پايگاه را روشن كردم و باسرعت به سمت سپاه رفتم. 🔸در مسير برگشت، سر يك چهارراه، راننده پيكان بدون توجه به چراغ قرمز، جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد كرد. ⭕️ آن‌قدر حادثه شديد بود كه من پرت شدم روي كاپوت و سقف ماشين و پشت پيكان روي زمين افتادم. نيمۀ چپ بدنم به شدت درد مي‌كرد. راننده پيكان پياده شد و بدنش مثل بيد مي‌لرزيد. فكر كرد من حتماً مرده‌ام. 🔅 يك لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائيل به سراغ ما هم آمد! آن‌قدر تصادف شديد بود كه فكر كردم الآن روح از بدنم خارج مي‌شود. به ساعت مچي روي دستم نگاه كردم. ساعت دقيقاً 12 ظهر بود. نيمه چپ بدنم خيلي درد مي‌كرد! ✅ يكباره ياد خواب ديشب افتادم. با خودم گفتم: «اين تعبير خواب ديشب من است. من سالم مي‌مانم. حضرت عزرائيل گفت كه وقت رفتنم نرسيده. زائران امام‌رضا(ع) منتظرند. بايد سريع بروم.» از جا بلند شدم. 🍃راننده پيكان گفت: شما سالمي! گفتم: بله. موتور را از جلوي پيكان بلند كردم و روشنش كردم. با اين‌كه خيلي درد داشتم به سمت مسجد حركت كردم. راننده پيكان داد زد: آهاي، مطمئني سالمي؟ بعد با ماشين دنبال من آمد. او فكر مي‌كرد هر لحظه ممكن است كه من زمين بخورم. 🔆كاروان زائران مشهد حركت كردند. درد آن تصادف و كوفتگي عضلات من تا دو هفته ادامه داشت. بعد از آن فهميدم كه تا در دنيا فرصت هست بايد براي رضاي خدا كار انجام دهم و ديگر حرفي از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد، اما هميشه دعا مي‌كردم كه مرگ ما با شهادت باشد. 🌱در آن ايام، تلاش بسياري كردم تا مانند برخي رفقايم، وارد تشكيلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم كه لباس سبز سپاه، همان لباس ياران آخرالزماني امام غائب از نظر است. 🖋ادامه دارد... @khademe_alzahra313
یابن الحسن..🌹 ▪️بر سر نی،سر جدّت به عقب برگشته طفل افتاده ز پا،منتظر توست بیا... 🌿به رسم هرشب انتظار،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان میخوانیم: الهی عظم البلا..⚡️ @khademe_alzahra313
😉 💢کار هر شبش بود! با اینکه از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می کرد، نیمه های شب هم بلند می شد نماز شب می خواند...❣ 💎یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای» 💠با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از 💰سرمایه اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه، باید سود بدست بیاره تا زندگیش بچرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.» 🌷 🎋💐🍃💐🎋 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ سر صبح بردن نام حسین بن علی می‌چسبد: السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🙏 🙏 به سلیمان جهان ازطرف مور سلام 🏴 @khademe_alzahra313
سلام_امام_زمانم 💚 هرصبح بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہ‌ے توییم از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام 🌸 اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🌸 @khademe_alzahra313
امروز را با نفس گرمتان آغاز مےڪنیم🌱 🍁آنـان همه از تبار بـاران بودند ، رفتنــد ولے ادامـه دارند هنــوز ....💔 🕊 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 ها مهمان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هستیم ... 🌼🌱اعمال مستحبی امروز را تقدیم به وجود مقدس پیامبر وپدر و مادر بزگوارشان میکنیم السّلام علیک یا مولای یا رسول الله ورحمة الله و برکاته 🌿🌿💚🌿🌿💚🌿🌿💚 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: 💎 از رنج و غم‌ها به وسیله صدقه جلوگیری کنید تا خداوند رنج‌تان برطرف کند و شما را بر دشمنان‌تان پیروز سازد. 📗نهج‌الفصاحه @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حرکت جالب یک جوان عراقی وقتی به او گفته می شود که از بین این پرچم ها یکی را انتخاب کن تا بجای مردم آن کشور زیارت کنی‌‌‌... وی با انتخاب پرچم ایران خطاب به دشمنان ایران می گوید: اینها تاج سر شما هستن...از خشم بمیرید اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ @khademe_alzahra313
👌عزیزی خاطره ای میگفت : از خاک شلمچه اوردم به خانه مان🕊 مادرم عصبانی شد😡 گفت: این خاکا شیمیایی ان و فلان😤 ریخت خاکو تو باغچه و درخت سیبی که سالها میوه نمیداد اون سال سیب هاش عطر گل محمدی میدادن🌹🍎 گریه میکرد😭 سیب ها رو بغل میگرفت و میخوابید 💚.. بوی سیب عطر حرم ...🍎🍏 @khademe_alzahra313
‏قلمت بشکند تاریخ! اگر ننویسی، یک بیماری فراگیر به ایران آمد؛ عده‌ای به توصیه‌ها گوش ندادند و جلوی بیمارستان شروع به شعار دادن و شعر خواندن کردند! ولی از آن‌طرف که همیشه هجمه‌ها علیه هیئتی‌ها بود تمام قد به قوانین و محدودیت‌ها احترام گذاشتند... @khademe_alzahra313
AUD-20201005-WA0032.mp3
2.85M
🍃برای منی... 🍃برای توام... 🎤محمدحسین_پویانفر @khademe_alzahra313