🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
قسمت بیستم و یکم آن روز در بيمارستان، با دعا و التماس از خدا خواستم كه اين حالت برداشته شود. من نم
پس از ماجرايي كه براي پسر معتاد اتفاق افتاد، فهميدم كه من
برخي از اتفاقات آينده نزديک را هم ديدهام.
نميدانستم چطور ممكن است. لذا خدمت يكي از علما رفتم و اين
موارد را مطرح كردم.
ايشان هم اشاره كرد كه در اين حالت مكاشفه كه شما بودي،
بحث زمان و مكان مطرح نبوده. لذا بعيد نيست كه برخي موارد مربوط
به آينده را ديده باشيد.
بعد از اين صحبت، يقين كردم كه ماجراي شهادت برخي همكاران
من اتفاق خواهد افتاد.
يكي دو هفته بعد از بهبودي من، پدرم در اثر يك سانحه مصدوم
شد و چند روز بعد، دار فاني را وداع گفت. خيلي ناراحت بودم، اما
ياد حرف عموي خدا بيامرزم افتادم كه گفت: اين باغ براي من و
پدرت هست و به زودي به ما ملحق ميشود.
در يكي از روزهاي دوران نقاهت، به شهرستان دوران كودكي و
نوجواني سر زدم، به سراغ مسجد قديمي محل رفتم و ياد و خاطرات
كودكي و نوجواني، برايم تداعي شد.
يكي از پيرمردهاي قديمي مسجد را ديدم. سالم و عليك كرديم
و براي نماز وارد مسجد شديم.
يكباره ياد صحنه هايي افتادم كه از حساب و كتاب اعمال ديده بودم.
ياد آن پيرمردي كه به من تهمت زده بود و به خاطر رضايت من،
ثواب حسينيهاش را به من بخشيد.
اين افكار و صحنه ناراحتي آن پيرمرد، همينطور در مقابل چشمانم
بود. باخودم گفتم: بايد پيگيري كنم و ببينم اين ماجرا تا چه حد صحت
دارد. هرچند ميدانستم كه مانند بقيه موارد، اين هم واقعي است. اما
دوست داشتم حسينيهاي كه به من بخشيده شد را از نزديك ببينم.
به آن پيرمرد گفتم: فالني را يادتان هست؟ همان كه چهار سال
پيش مرحوم شد.
گفت: بله، خدا نور به قبرش بباره. چقدر اين مرد خوب بود. اين
آدم بيسر و صدا كار خير ميكرد. آدم درستي بود. مثل آن حاجي
كم پيدا ميشود.
گفتم: بله، اما خبر داري اين بنده خدا چيزي تو اين شهر وقف
كرده؟ مسجد، حسينيه؟!
گفت: نميدانم. ولي فالني خيلي با او رفيق بود. حتماً خبر دارد.
االن هم داخل مسجد نشسته.
بعد از نماز سراغ همان شخص رفتيم. ذكر خير آن مرحوم شد و
سؤالم را دوباره پرسيدم: اين بنده خدا چيزي وقف كرده؟
اين پيرمرد گفت: خدا رحمتش كند. دوست نداشت كسي خبردار
شود، اما چون از دنيا رفته به شما ميگويم.
ايشان به سمت چپ مسجد اشاره كرد و گفت: اين حسينيه را
ميبيني كه اينجا ساخته شده. همان حاج آقا كه ذكر خيرش را كردي
اين حسينيه را ساخت و وقف كرد. نميداني چقدر اين حسينيه خير
و بركت دارد.
االن هم داريم بنايي ميكنيم و ديوار حسينيه را برميداريم و
ملحقش ميكنيم به مسجد، تا فضا براي نماز بيشتر شود.
من بدون اينكه چيزي بگويم، جواب سؤالم را گرفتم. بعد از نماز
سري به حسينيه زدم و برگشتم. من پس از اطمينان از صحت مطلب،
از حقم گذشتم و حسينيه را به باني اصلياش بخشيدم.
شب با همسرم صحبت ميكرديم. خيلي از مواردي كه براي من
پيش آمده، باوركردني نبود.
بالبخند به خانمم گفتم: اون لحظه آخر به من گفتند: بهخاطر
دعاهاي همسرت و دختري كه تو راه داري شفاعت شدي. به همسرم
گفتم: اين هم يك نشانه است. اگه اين بچه دختر بود، معلوم ميشه كه
تمام اين ماجراها صحيح بوده. در پاييز همان سال دخترم به دنيا آمد.
اما جداي از اين موارد، تنها چيزي كه پس از بازگشت، ترس
شديدي در من ايجاد ميكرد و تا چند سال مرا اذيت ميكرد، ترس از
حضور در قبرستان بود! من صداهاي وحشتناكي ميشنيدم كه خيلي
دلهرهآور و ترسناك بود.
ً اما اين مسئله اصال در كنار مزار شهدا اتفاق نميافتاد. در آنجا
آرامش بود و روح معنويت كه در وجود انسانها پخش ميشد.
لذا براي مدتي به قبرستان نرفتم و بعد از آن، فقط صبحهاي جمعه
راهي مزار دوستان و آشنايان ميشدم.
اما نکته مهم ديگري را که بايد اشاره کنم اين است که: من در
كتاب اعمالم و در لحظات آخر حضور در آن دنيا، ميزان عمر خودم
را كه اضافه شده بود مشاهده كردم. به من چند سال مهلت دادند که
آن هم به پايان رسيده! من اکنون در وقتهاي اضافه هستم!
اما به من گفتند: مدت زماني كه شما براي صله رحم و ديدار والدين
و نزديكانت ميگذاري جزو عمر شما محسوب نميشود. همچنين
زماني كه مشغول بندگي خالصانه خداوند يا زيارت اهلبيت
هستيد، جزو اين مقدار عمر شما حساب نميشود.
ادامه دارد..
@khademe_alzahra313
از همه دنبال کنندگان کتاب سه دقیقه قیامت عذرخواهی می کنم امشب آنتن منطقه ما قطع شده بود به خاطر همین قسمت بیستم و یکم دیر بارگزاری شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌾السلام #علیک یا صاحب
الزمان(ع)خوشا آنان کہ در #دامت اسيرند
🌾بہ #رخسار دل💓 آرايت بصيرند
مڪن از بين ما گلچين ڪہ گفتند:
#ڪريمان،خوب و بد با هم پذيرند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
@khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_163
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسیـــن جان...💚
☀️هر روز،صبح زود، زیارٺ ڪنم تو را
🕌تا روبروے گنبدتان مےدهم سلام
💚هرجاڪه صحبٺ ازتو شدوذڪرخیرتو
💙دستم بہ سینہ،عرض ادب ڪردم،احترام
💙السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💚وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💙وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ
💚وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن
@khademe_alzahra313
سلام
✨صبح روز چهارشنبه تون پر از خیر و برکت و به شادی
☀️امروز متعلق است به امام موسی کاظم، امام رضا ،امام جواد و امام هادی علیهم السلام
🎁مهمانشون هستیم ان شاء الله با آگاهی و کارهامون رو با نیت الهی انجام و به این بزرگواران هدیه می دهیم
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن و...
✨غذای غیر نذری نخوریم حتی میوه یا آب خوردنمون با نیت باشه خلاصه تو خونه های ما همه فقط غذای حضرتی می خورند (غذای جسم و روح)
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز چهارشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/85
زیارت روز چهارشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/86
@khademe_alzahra313
📸عکس_کمتر_دیده_شده
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت قلاجه اردوگاه شهید بروجردی 1362🌸
من هماندم که وضوساختم از چشمه عشق🕊
چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست✨
#حافظ
به یاد همه فداکاران هشت سال#دفاع_مقدس #صلوات🌹
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰📑سند حرام زادگی مکرون🔊🔞
#ابلیس_پاریس
✅ ابوذر پرسید: اى رسول خدا، نخستین نعمت کدام است؟
❤️ پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: حلال زادگى. ما را دوست نمى دارد، مگر کسى که حلال زاده باشد.
👈 امالی صدوق ص ۴۵۵
#لبيك_يا_رسول_الله
#من_محمد_را_دوست_دارم
🌷🌷🌷🌷🌷
@khademe_alzahra313
🍃🌺🍃🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌼🍃
.
.
.
امروز همون فرداي يه كه منتظرش بوديد
لطفا ديگه امروز و فردا نكن که حسرت نخوری
شروع كن تلاش كن تا به خواسته ات برسي.😇🍃
#انگیزشی
.
@khademe_alzahra313
🍁🌻🍁🌻🌹🍁🌹🍁🌷🍁🌷🍁
💠کدام اخلاقمان شبیه پیامبرتان است؟
پیامبر اسلام :
🥀دائماً متفکر بود.
🥀 اکثر اوقات ساکت بود.
🥀خلقش نرم بود.
🥀کسي را تحقير نميکرد.
🥀دنيا و ناملايمات هرگز او را به خشم نميآورد.
🥀حقي پايمال ميشد از شدت خشم کسي او را نميشناخت تا اينکه حق را ياري کند.
🥀بيشتر خندههاي آن حضرت تبسم بود
🥀ميفرمود حاجت کساني که به من دسترسي ندارند را ابلاغ کنيد.
🥀با مردم انس ميگرفت و آنان را از خود دور نميکرد.
🥀در همه امور اعتدال داشته و افراط و تفريط نميکرد.
🥀زبان خويش را از بيان سخنان غيرضروري کنترل ميکرد.
🥀در انجام وظيفه به هيچ وجه کوتاهي نميکرد.
🥀بافضيلتترين فرد نزد پيامبر خيرخواهترين آنان براي مردم بود.
🥀در مجالس جايگاه خاص براي خود برنميگزيد.
🥀هنگامي که بر جمعي وارد ميشد در جاي خالي مينشست و به ياران خويش دستور ميداد اين گونه عمل کنند.
🥀هر کس براي رفع نياز رجوع ميکرد نيازش را برآورده ميکرد يا با کلام دلنشين آن حضرت قانع ميشد.
🥀رفتار پيامبر آنقدر نرم بود که مردم او را همچون پدري دلسوز و مهربان ميدانستند و حق همه مردم نزد آن بزرگوار يکسان بود.
🥀مجلسش مجلس بردباري، حيا، صدق و امانت بود.
🥀عيبجو نبود و از کسي هم تعريف زياد نميکرد.
🥀پيامبر نفس خود را از سه چيز پرهيز ميداد جدال، پرحرفي و سخنان غيرضروري.
🥀هرگز کسي را سرزنش نميکرد.
🥀در پي لغزشهاي مردم نبود.
🥀سخن نميگفت مگر در جايي که اميد ثواب در آن وجود داشت.
🥀سخن کسي را قطع نميکرد مگر اين که از حد متعارف تجاوز ميکرد.
🥀به آرامي و متانت گام برميداشت
🥀کلامش مختصر، جامع، آرام و شمرده بود و آهنگ صدايش از همه مردم زيباتر بود.
🥀پيامبر در تمام حالات و در برابر همه مشکلات شکيبا بود.
🥀هر روز هفتاد بار استغفار ميکرد.
🥀لحظهاي از عمر بابرکت خويش را بيهوده نميگذرانيد.
🥀ديرتر از همه مردم به خشم ميآمد و زودتر از همه راضي ميگشت.
🥀با ثروتمندان و تهيدستان يکسان دست ميداد و مصافحه ميکرد ووقتي به کسي دست ميداد بيش از او دست خويش را باز نميکشيد.
🥀با مردم شوخي ميکرد تا مردم را خوشحال سازد.
🥀امام صادق(ع)فرمودند:
*اني لاکره للرجل ان يموت و قد بقي خلة من خلال رسول الله صلي الله عليه و آله لم يأت بها.*
من خوش ندارم کسي بميرد در حالي که هنوز برخي از آداب پيامبر (ص) را به جا نياورده است.
📚منبع: سنن النبی، علامه طباطبایی
@khademe_alzahra313
سورهایکهحاجقاسم🤗
سرمزارمیخوند...😍
🚶♂حاجیبینقبرهاراهمیرفت
مینشستوخلوتمیکردبعد
رومیکردبهماومیگفت:
📖''قرآن همراهتون هست؟''
🔉اگربودکهسورهحشررا
میخواندواگرهمنبوداز
📲تویگوشیبرایشمیآوردیم.
😊اینعادتحاجیبودباید
''سورهحشر''راسرمزار
📿شهداحتمامیخواند.
#لبیک_یا_رسول_الله #ابلیس_پاریس #پیامبر_رحمت
@khademe_alzahra313
🔺 پوسترهای جالبی که مردم در اعتراض به توهین به پیامبر اکرم (ص) در دست داشتند
📍این تجمع اعتراضی بعدازظهر امروز مقابل سفارت فرانسه با رعایت پروتکلهای بهداشتی برگزار شد
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آیت الله بهجت سوال میشود:
فضیلت لعن بالاتر است یا صلوات؟
اول جارو کن خانه و پس، میهمان طلب
@khademe_alzahra313
🍁 #یه_سلام_دوباره
هی با دلم
دو قدم نزدیک میآیم
دوباره میایستم؛
دوباره دو قدم، دوباره ایست...
دارم فکر میکنم،
به همین روزهایی که حرم نیستم
🍀 به همین لحظهها که
هوای دیدن ضریح، قلبم را پر کرده
زیارت که جای خود؛
چقدر حتی
با همین امید دیدار
#زندگی 🌸 قشنگتر است . . .
از دور
بشنوید امام خوبم،
💜 سلام سادهی عاشقانهام را :
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف ✋💚
اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ
عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
اَلصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كاَفْضَل
ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃 @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
پس از ماجرايي كه براي پسر معتاد اتفاق افتاد، فهميدم كه من برخي از اتفاقات آينده نزديک را هم ديدهام
قسمت بیستم و دوم
ديگر يقين داشتم كه ماجراي شهادت همكاران من واقعي است.
در روزگاري كه خبري از شهادت نبود، چطور بايد اين حرف را ثابت
ميكردم؟ براي همين چيزي نگفتم. اما هر روز كه برخي همكارانم
را در اداره ميديدم، يقين داشتم يك شهيد را كه تا مدتي بعد، به
محبوب خود خواهد رسيد ملاقات ميكنم. هيجان عجيبي در ملاقات
با اين دوستان داشتم. ميخواستم بيشتر از قبل با آنها حرف بزنم و ...
من يک شهيد را که به زودي به مالقات الهي ميرفت ميديدم.
اما چطور اين اتفاق ميافتد؟ آيا جنگي در راه است!؟
چهار ماه بعد از عمل جراحي و اوايل مهرماه 1394 بود كه در
اداره اعالم شد: كساني كه عالقمند به حضور در صف مدافعان حرم
هستند، ميتوانند ثبت نام كنند.
جنبوجوشي در ميان همكاران افتاد. آنها كه فكرش را ميكردم،
همگي ثبت نام كردند. من هم با پيگيري بسيار توفيق يافتم تا همراه
آنها، پس از دوره آموزش تكميلي، راهي سوريه شوم.
آخرين شهر مهم در شمال سوريه، يعني شهر حلب و مناطق مهم
اطراف آن بايد آزاد ميشد، نيروهاي ما در منطقه مستقر شدند و كار
آغاز شد. چند مرحله عمليات انجام شد و ارتباط تروريستها با تركيه
قطع شد. محاصره شهر حلب كامل شد.
مرتب از خدا ميخواستم كه همراه با مدافعان حرم به كاروان شهدا
ملحق شوم. ديگر هيچ عالقهاي به حضور در دنيا نداشتم.
مگر اينكه بخواهم براي رضاي خدا كاري انجام دهم. من ديده
بودم كه شهدا در آن سوي هستي چه جايگاهي دارند. لذا آرزو داشتم
همراه با آنها باشم.
كارهايم را انجام دادم. وصيتنامه و مسائلي كه فكر ميكردم بايد
جبران كنم انجام شد. آماده رفتن شدم.
به ياد دارم كه قبل از اعزام، خيلي مشكل داشتم. با رفتن من موافقت
نميشد و... اما با ياري خدا تمام كارها حل شد.
ناگفته نماند كه بعد از ماجراهايي كه در اتاق عمل براي من پيش
آمد، كل رفتار و اخالق من تغيير كرد. يعني خيلي مراقبت از اعمالم
انجام ميدادم، تا خداي نكرده دل كسي را نرنجانم، حق الناس بر گردنم
نماند. ديگر از آن شوخيها و سر كار گذاشتنها و... خبري نبود.
يكي دو شب قبل از عمليات، رفقاي صميمي بنده كه سالها با هم
همكار بوديم، دور هم جمع شديم. يكي از آنها گفت: شنيدم كه
شما در اتاق عمل، حالتي شبيه مرگ پيدا كرديد و...
خالصه خيلي اصرار كردند كه برايشان تعريف كنم. اما قبول
نكردم. من براي يكي دو نفر، خيلي سر بسته حرف زده بودم و آنها
باور نكردند. لذا تصميم داشتم كه ديگر براي كسي حرفي نزنم.
جوادمحمدي، سيديحيي براتي، سجادمرادي، برادر كاظمي، برادر
مرتضي زارع و شاهسنايي و... در کنار هم بوديم. آنها مرا به يكي از
اتاقهاي مقر بردند و اصرار كردند كه بايد تعريف كني.
من هم كمي از ماجرا را گفتم، رفقاي من خيلي منقلب شدند.
خصوصاً در مسئله حق الناس و مقام شهادت. چند روز بعد در يكي
از عملياتها حضور داشتم. در حين عمليات مجروح شدم و افتادم.
جراحت من سطحي بود اما درست در تيررس دشمن افتاده بودم.
هيچ حركتي نميتوانستم انجام دهم. كسي هم نميتوانست به من
نزديك شود. شهادتين را گفتم. در اين لحظات منتظر بودم با يك
گلوله از سوي تك تيرانداز تكفيري به شهادت برسم.
در اين شرايط بحراني، عبدالمهدي كاظمي و جواد محمدي
خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند. آنها خيلي سريع مرا به
سنگر منتقل كردند. خيلي از اين كار ناراحت شدم. گفتم: چرا اين
كار رو كرديد؟ ممكن بود همه ما رو بزنند. جواد محمدي گفت: تو
بايد بماني و بگويي كه در آن سوي هستي چه ديدهاي.
چند روز بعد، باز اين افراد در جلسهاي خصوصي از من خواستند
كه برايشان از برزخ بگويم. نگاهي به چهره تكتك آنها كردم.
گفتم چند نفري از شما فردا شهيد ميشويد.
سكوتي عجيب در آن جلسه حاكم شد. با نگاههاي خود التماس
ميكردند كه من سكوت نكنم.
حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصيف نبود. من تمام آنچه ديده
بودم را گفتم. از طرفي براي خودم نگران بودم. نكند من در جمع
اينها نباشم. اما نه. ان شاءالله كه هستم.
جواد با اصرار از من سؤال ميكرد و من جواب ميدادم.
در آخر گفت: چه چيزي بيش از همه در آنطرف به درد ميخورد؟
گفتم بعد از اهميت به نماز، با نيت الهي و خالصانه، هر چه ميتوانيد
براي خدا و بندگان خدا كار كنيد. روز بعد يادم هست كه يكي از
مسئولين جمهوري اسلامی ، در مورد مسائل نظامي اظهار نظري كرده
بود كه براي غربيها خوراك خوبي ايجاد شد. خيلي از رزمندگان
مدافع حرم از اين صحبت ناراحت بودند.
جواد محمدي مطلب همان مسئول را به من نشان داد و گفت:
ميبيني، پس فردا همين مسئولي كه اينطور خون بچهها را پايمال
ميكند، از دنيا ميرود و ميگويند شهيد شد!