eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
612 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خادمی شهید نوید صفری در حرم حضرت رقیه سلام الله علیها همش میگفت: توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم (س) ست. شب سوم محرم باهم بی بی جان بودیم، روضه و که تمام شد، گفت: عجب شبی بود امشب، انگار خود حضرت رقیه (س) بین بود... و تک بیت گر دخترکی پیش پدر ناز کند… را میکرد و با خانم درد دل می کرد. الحمدلله نازدانه ارباب با همان دستان کوچک زخم خورده گره از کارش باز کرد...
نوید سر سفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحه‌ای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق می‌زد، آیه 23 سوره احزاب دلش را آرام کرده بود. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»: «برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.» چه زیبا به عهدت با خدا وفا کردی که به جرگه شهدا پیوستی مرد آسمانی‌ام...
«آقا نوید از لحاظ روحی من را آماده کرده بود اما گفته بودند قبل از عقد نمی روند. آنقدر عنایت خداوند را در زندگی مان احساس می کردم که مطمئن بودم بعد از این هرچی پیش بیاید خدا می خواهد. با رفتنش مخالفت نمی‌کردم و می‌گفتم هربار بخواهی بروی مانعت نمی‌شوم اما انصافا فکر نمی کردم اولین بار که بروند شهید شوند. اولین ماموریتشان 21 مرداد 1396 بود قرار بود 45 روزه بروند و اول مهر برگردند رفتنشان با شروع محرم بود. برخی از نیروها برگشتند اما ایشان گفتند من می‌مانم. خدا را شکر جور شد من 3 روز نزد ایشان به سوریه رفتم. آخرین دیدار من و آقا نوید در همان سوریه بود. شب روز سوم که شب حضرت رقیه بود آقا نوید با چشمان گریان از حرم حضرت رقیه بیرون آمدند و گفتند: انگار حضرت رقیه بین عزادارها بود! یادم است این بیت (گردخترکی پیشش پدر ناز کند/ گره کرببلای همه را باز کند) مصرع دومش را یادمان نبود هی مصرع اول را تکرار می کردیم اما مصرع دوم را یادمان نمی آمد. همه آنهایی که که خانمهایشان آمده بودند با همسرانشان برگشتند اما آقا نوید می‌گفت با وجودی که دلش می‌خواست برنگشت. در فرودگاه همراهم آمد و به دوستش سفارش کرد به خانمت بگو هوای خانم من را داشته باشد همیشه می گویم آقا نوید شما 2 ساعت طاقت حس تنهایی من را نداشتی.... اما این آخرین دیدار ما بود..»
شهادت قرار بر این بوده است که بعد از ماه محرم و صفر مراسم ازدواجشان برگزار شود البته تاریخ دقیق را مشخص نکرده بودند. یک مقدار پس انداز داشتند می خواستند یک آپارتمان نقلی بخرند. آقا نوید سپرده بود که آپارتمان را بپسندند و قول نامه کنند. بارها بعد از شهادتش از بنگاه به منزل پدری اش تماس می‌گرفتند که برایش آپارتمان پیدا کرده اند! همسر شهید ادامه می‌دهد: «18 آبان 1396 درست روز اربعین ایشان شهید شدند اما 2 هفته مفقود بودند و 8 آذر مصادف با سالروز ازدواج حضرت خدیجه و پیامبر- احتمال می دهم اگر می‌آمد این تاریخ را برای عروسی مشخص می کردیم- پیکرش برگشت و ما با پیکرش به مشهد رفتیم انگار به ماه عسل می رویم. آقا نوید در وصیت نامه اش نوشته بود عروسی من شهادت من است، زمانی که پیکرش را به معراج آوردند یکی از اقوام مومن ما خواب دیده بود که کارت عروسی من و آقا نوید را مادرش در حرم امام رضا بین زائرها پخش می‌کند.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از شهادت این روزها بعد از شهادت آقا نوید به شما چگونه می گذرد؟ بانو کشوری پاسخ می‌دهد:« قبلا به شهدا ارادت داشتم و تجربه همسران شهدا را داشتم اما انصافا فکر نمی کردم بعد از شهادت آقا نوید اینقدر خدا کمک کند و حضرت زینب صبر بدهند. در روزهای اول شنیدن خبر شهادت ایشان خیلی‌ها می‌گفتند چرا گریه نمی‌کنی؟ بعضی می‌گفتند بهت زده هستی. آقا نوید شوق داشتند که به خدا برسند من این شوقشان را می‌دانستم اینقدر خوشحال بودم که آقا نوید به آرزویش رسیده است انگار با عاقبت به خیری آقا نوید خودم عاقبت به خیر شدم و این غم دوری اش را تسکین می‌دهد. زمانی که پیکرش را دیدم گفتم خدا را شکر که به آرزویت رسیدی. حس خوبی داشتم انگار خودم به آرزویم رسیده ام عنایت خودش بود الان هم همینطور است دلتنگی پیش می‌آید ولی غصه دلتنگی کمتر از خوشحالی است و این خوشحالی دلتنگی دنیایی را می‌پوشاند. ببینید من جهیزیه ام آماده بود می‌خواستیم به سرخانه و زندگی‌مان برویم و خیلی ذوق و شوق داشتیم ولی خدا کمک کرده که شیرینی شهادت شیرینی های دنیوی را بی ارزش کند. اینکه بعد از شهادت هم هوای من را دارد. در دوره خواستگاری صحبت می‌کردیم آقا نوید می‌گفت دوست دارم اگه شهید شدم بشوم همکار آقا رسول روحم پایین باشد و دستگیری کنم واقعا هم همینطور است. کراماتی که شهید به ارادتمندانش دارد باعث می‌شود دلتنگی کمتر شود.»
ارکان اربعه زندگی شهید مدافع حرم نوید صفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رجزخوانی در سوریه 🔹۲۲ آبان ماه شهید مدافع حرم محسن خزایی ـــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــــ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @khademe_alzahra313
مجنون به تماشای دلم آمده است بنگر به کجا رسیده دیوانگی ام . . . 📎 پنج شنبه های دلتنگی هدیه به روح پاک و معطر شهدا صلوات @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدانه🥀 دفعه دومی که می‌خواست کربلا برود، به او گفتم: «حسین جان! ما کربلا نرفتیم. ما پدر و مادرت هستیم. ما را هم کربلا ببر». سال بعد، ما را هم کربلا برد.😊 اصلاً اهل بازار رفتن و خرید کردن نبود. در نجف در راه که به زیارت می‌رفتیم به مغازه‌ها و مردمی که خرید می‌کردند نگاه می‌کردم. گفت: «مامان! از این که مردم اینجا می‌آیند و کفن می‌خرند و تبرک می‌کنند یا آب فرات را به‌عنوان تبرک می‌برند، بدم می‌آید». گفتم: «مگر بد است»؟ گفت: «مگر امام حسین (ع) کفن داشت؟ این آب را باید روی آب ریخت. آب زمزم را باید برای تبرک برد». حالا فکر می‌کنم و می‌بینم چه می‌گفته و به چه چیزهایی فکر می‌کرده است. چقدر فکرش بالا بوده؛ یک روز این جریان را برای پدرش تعریف کردم، پدرش هم می‌گفت: «این چیزها به فکر من که پدرش هستم، نمی‌رسد»💔 🌹 🕊 @khademe_alzahra313
•• به شب‌جمعه ... حس عجیبی‌ست ؛ ... شب‌جمعه بھ وقت ملکوت است... شب‌جمعه بھ وقت ... شب‌جمعه بھ وقت دلتنگی‌ست... شب‌جمعه بھ وقت است... شب‌جمعه بھ وقت است... شب‌جمعه بھ وقت مسافران خاک است... شب‌جمعه بھ وقت ... @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ فضیلت سوره صافات درشب جمعه✨ 📗در کتاب خزائن نراقی آمده است: 📜از امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) منقول است که حضرتش فرمود: کسی که سورۀ «صافات» را در هر جمعه مرتباً بخواند و ترک ننماید، ✅ از هر آفتی محفوظ ماند ✅و هر بلایی در دنیا از وی دفع شود ✅و رزقش وسیع گردیده ✅[هیچ] سوء و بدی در مال و بدن و فرزند او از شیطان رانده شده و اشخاص زورگو و دارای عناد و دشمنی، به او نرسد ✅و اگر در آن روز و یا شب آن روز بمیرد، خدای سبحان، او را از قبرش، شهید مبعوث می فرماید. @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_بیست_هفتم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا وسطای مسابقه امتیازها طوری بود که من برند
من منتظر رفتن به شلمچه بودم اونجا محجبه شدم اونجا حاج ابراهیم بهم نماز یاد با هق هق گفتم :کجایی داداش کجایی؟ خواهرت بهت احتیاج داره یهو صدای حاج ابراهیم شنیدم گفت : غصه چی رو میخوری ؟ نترس خواهرمن سرمو به عقب برگردوندم واقعا خود حاجی بود اومدم بلند بشم برم سمتش بی هوش شدم وقتی به هوش اومدم فقط مسئول کاروان کنارم بود مسئول خواهران :حنانه جان خوبی؟ -نه مسئول خواهران : دکتر اینجا گفت بخاطر چشمت باید بریم اهواز بیمارستان یه ذره که بهتر شدی بگو اطلاع بدم با ماشین بیان دنبالمون من فقط گریه میکردم بعد از نیم ساعت با همون خانم و دوتا آقا منو بردن یه بیمارستان تو اهواز که مخصوص چشم بود دکترا چندین بار چشمم معاینه کردند بعد از ۵-۶ساعت گفتن چشمش صحیح و سالمه توراه گریه میکردم منو ببرید شلمچه بالاخره دلشون سوخت رفتیم شلمچه با گریه و زاری صدا میزدم : کجایی فرمانده کجایی حاج ابراهیم همت دوباره بی هوش شدم خبر شفا گرفتنم از حاج ابراهیم همت مثل بمب ترکید حنانه حاج ابراهیم همت را دیده بود اصلا فکر کنم بازگشت من از راه پرگناه بزرگترین معجزه شهداست شهید زنده است که منو از خواب غفلت بلندم میکنه سفرمون تموم شد اما با خودم عهد کردم برگشتم تهران حتما درمورد حاجی تحقیق کنم .. ✍ نویسنده : بانو.....ش 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_بیست_هشتم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا من منتظر رفتن به شلمچه بودم اونجا محجبه شد
دلم میخاست درمورد مردی که کلا زندگیمو عوض کرده بدونم تو گوگل درموردش سرچ کردم زندگی نامه شهید همت به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روح بخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. محمد ابراهیم درسایه محبتهای پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید. پدرش از دوران كودكی او چنین میگوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاك میكرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. » اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره های كوچك را نیز حفظ كند. دوران سربازی : در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود. ماه مبارك رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزه های رمضان را روزه بگیرند، میتوانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی میكردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بیخبران فرمان میدهند تا حرمت مقدس ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. » امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتابها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم میشد تأثیر عمیق و سازندهای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتابها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیتهای خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند ... ✍ نویسنده : بانو.....ش 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
توصیه ایت الله حق شناس (ره) #نمازشب بخون هر شب نتونستی فقط شب جمعه یک شب در هفته بخون. همین کیسه تو
🔸آیت الله بهجت (ره): ✅ نماز شب مفتاح توفیقات است . 🌸هنگامی که از بعضی بزرگان برای رفع بیماری‌ها و بن بست‌ها راه چاره می‌طلبیده‌اند، می‌گفتند: «شما این تعهد را بکنید که سحر بیدار شوید و نافله شب بخوانید؛ رفع مشکلتان را ما تضمین می‌کنیم». @khademe_alzahra313
🌹بخوان دعای فرج را که دست غیب خدا 🌹حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد... 🌼شبی دیگر از شبهای عشق وانتظار...با مولا هستیم ان شاءالله تا ظهور حضرتش...🌟 به رسم هرشب:الهی عظم البلا⚡️ @khademe_alzahra313
🌸برای مؤمنین از نمازشب هیچ چاره و گریزی نیست و تعجب از کسی است که میخواهد به کمال دست یابد اما برای نماز شب قیام نمیکند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر با نماز شب @khademe_alzahra313
برای همدیگه دعاکنیم😍❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا