eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
613 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
*⃣قسمت دوم حکمت ۲ 💠«کسى که سفره دل خويش را (نزد اين و آن بدون هيچ فايده) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) رضايت به ذلت خود داده است» ۲ 📌قسمت دوم ❣امیر المومنین علیه السلام می فرماید: ✨وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ 💠«کسى که سفره دل خويش را (نزد اين و آن بدون هيچ فايده) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) رضايت به ذلت خود داده است» ✍روشن است هرگاه انسان نزد طبيب درد خود را بگويد و از وى راه درمان بطلبد يا پيش قاضى ظلمى را که بر او رفته بيان سازد و از او احقاق حق بخواهد يا نزد دوستش از گرفتارى خود براى گرفتن وام سخن بگويد کار خلافى نکرده و به دنبال مشکل گشايى بوده; ✔️اما طرح مشکلات نزد کسانى که هيچ گونه توانايى بر حل آن ندارند اثرى جز ذلت و سرافکندگى انسان نخواهد داشت. در اين گونه موارد بايد خويشتن دار بود و لب به شکايت نگشود. 🌿 🌙✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_خونه‌ےپدرے...((:💚 @khademe_alzahra313
🌱🍃 کسانی که این روزا با ابلاغ سفارت انگلیس پویش# من- بی- ناموسم را راه انداخته اند، حتی نمی دانند که باید برای علم کردن یک پویش نیاز به نماد دارند. نماد ولنتاین وحرام زادگی افرادی مثل نوشین- معراجی و مصی- علینژادها هستند؛ و نماد امروزی روز پدر، مردانِ مردی که از همه چیز خود،حتی از لذات دنیوی گذشتند تا حتی دشمن نتواند به یک زن ویا دختر این جامعه نگاه چپ بیاندازد. پشت سرهم قرار گرفتن این دو روز(روز نامرد وروز مرد) برای این است؛ آنهایی که می خواهند بفهمند، بفهمند! واگر نفهمند، برایشان خیلی دیراست! . @khademe_alzahra313
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ ✨یکبار که با ابراهیم صحبت می کردم گفت : وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی می رفتم همیشه با بودم . همیشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز می خوندم . ❓پرسیدم : چه نمازی ؟! گفت : دو رکعت مستحبی می خوندم و از خدا می خواستم که یه وقت تو مسابقه ، حال کسی رو نگیرم . @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️جرج جرداق مسیحی و نامه علامه امینی ‌ 🏷 مسیحی میگوید: در از علی علیه السلام مظلوم تر نمیشناسم ‌ آیا میدانید به چه مناسبت کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» را نوشت؟ ‌ ‌ 🔻از او پرسیدند: شما یک هستی و خیلی هم مذهبی نیستی چه شد که در مورد علی علیه السلام نوشتی؟ به گریه افتاد و گفت مرحوم هنگامی که کتاب را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد. یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرج جرداق شما یک و هستی، نه شیعه هستی و نه سنی که بگوییم طرفداری میکنی. کار تو دفاع از مظلوم است، ما با بر سر علی علیه السلام دعوا داریم. ما میگوییم با علی علیه السلام است آنها میگوند نه! حالا این چند جلد را به عنوان پرونده مطالعه کنید و تمام مدارک هم از است. من از شیعه چیزی در آن ننوشته ام. شما هم در حد یک وکیل قضاوت خود را برای من بنویسید. میگوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته بی‌انصافی است اگر کمک نکنم. بنابراین پذیرفتم، وقتی کتاب ها را دقیق خواندم دیدم در تاریخ از علی علیه السلام تر نمیشناسم و لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری هستم از این مظلوم دفاع کنم و لذا کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» را نوشتم. ‌ 📿نثار امیرالمومنین علیه السلام و شیعیان و دوستداران حضرت، خالصانه هدیه فرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ ای نامِ تو جان بخش تر از آبِ حیات محتاجِ تو خلقی به حیات و به مما از بعثتِ انبیاء و ارسالِ رُسُل مقصود تو بودی به جمالت صلوات اللهم صل علیٰ محمّدٍ و آل محمّدٍ و عجّل فرجهم عجل الله @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... لب‌ها معطر است سلامٌ علی الحسین عالم معطر است سلامٌ علی الحسین... 🍃 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ………‹🌹🍃࿐›……… @khademe_alzahra313
کافی‌ست صبــح که چشمانت را باز میکنی ، به شهــدا سلام کنی... صبــح که جای خودش را دارد ، ظهر و عصر و شب هم بخیـر می شود . . . 📎سلام ،صبـحتون شهـدایـی🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نعمت فقط برف و باران نیست، گاهی خدا، « رفیقی » نازل می کند، زلال تر از باران… و گاهی دلگرمی یک دوست آسمانی آنقدر معجزه می کند که انگار خدا در زمین کنار توست! رفیق شهیدم🌹🌹🌹🌹🌹 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 هر چند تو را ضامن آهو خوانند 🌼 ای ضامن صد دل قافله ادرکنی 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 علیک یا ابا الحسن یا علی ابن موسی الرضا (ع) # یا زهرا # یا مهدی # چهارشنبه های امام رضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖حجاب در قرآن💖 🔸شهید ابراهیم هادی🔸 یکبار مے خواستم جوراب رنگے و نازک بپوشم و از خانہ بیرون بیایم. ابراهیم جلو آمد و گفت: خواهرجان،سعے کن وقتے ازخانہ بیرون مے روے درمقابل نامحرم جلب توجہ نکنی. ابراهیم خیلے درمورد حجاب بامن صحبت کرد و با لحن مهربان و بدون اینکہ دستور بدهد مرا راهنمایے مے کرد. مے گفت:سہ بار در قرآن درمورد حجاب دستور داده شده. اگر خانم ها حریم حجاب را رعایت بکنند، خودشان کمتر موردتوجه و آزار افراد هوسران قرار مے گیرند. پیامبر،بہ زنان و دخترانت و بہ زنان مؤمنان بگو:پوشش هاے خودرا بر خود فروتر گیرند،این براے آنکہ شناختہ شوند و مورد آزار قرار نگیرند(بهترو) نزدیکتراست، و خـــدا آمرزنده مهربان است. (احزاب/۵۹)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 انیمیشن | یه کشتی متفاوت از پیشنهاد دانلود👌👌👌 🌺 نان پدر و شیر مادر حلالت 🌺 📚 براساس داستان پوریای ولی از کتاب ۱ 🎙 باصدای گزارشگر کشتی آقای هادی عامل @khademe_alzahra313
🥀 ۲۷بهمن سالروز شهادت شهید محمد حسین یوسف الهی (شهیدی که وصیت کرده بود کنار او دفن شود) 🕊شادی روحش صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارهایی که باعث شد شهید یوسف اللهی(شهیدی که سردار دلها وصیت کرده بود پیکرش کنار پیکر این شهید به خاک سپرده شود) در سن کم به درجه عرفانی والا برسد از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید دائما ذکر خدا می گفت قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود 💥 ۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی 🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود. 1⃣ همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت می‌شود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمی‌شوی". با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود. خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟ 2⃣مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد! 3⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت! 4⃣همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم. محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم. پرسیدم: چه طور؟!  گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! 5⃣همرزم شهید: زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من!  چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد! از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا