#سیم_خاردار
یک نفر باید داوطلب میشد که روی سیم خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن رد شوند
یک جوان فورا با شکم روی سیم خاردار خوابید، همه #رد شدند جز یک پیرمرد
گفتند: «بیا!»
گفت:« نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای #مادرش! مادرش منتظره!»
چسبیدن به #سیم_خاردار کجا
و
چسبیدن به #میز_ریاست کجا
@khademe_alzahra313
من به جوان گفتم: «حالا سیلی میزنی بزن👋، ولی چرا با دست چپ زدی! یادش آوردی که در کوچهها #مادرش را زدند😭 درحالیکه او فقط یک نوجوان ۱۸ساله بود.
این جوان حیرتزده به #کمیل نگاه میکرد.😱 نمیدانست چه کند! روی زانوهایش افتاد و از #کمیل عذرخواهی🙏 کرد.
کمیل او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریه کردند😭😭😭.
کمیل به او گفت: «تو رو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود😭. از همسرت بخواه که همیشه با چادر باشد.»
آن جوان گفت: «قول میدهم🙏 که هیچوقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود.» چند سالی گذشت. #کمیل #شهید شد و الان تشیع جنازه #کمیل است. همچنان که دم در خانه #شهید ایستاده بودم، دیدم که همان جوان میآید، ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت:«کمیل چه شده است؟ تصادف کرده؟» گفتم: «#شهید شده است.»
گفت: کجا؟
گفتم: #سوریه
گفت: «مگر میگذارند کسی برود؟»
گفتم:« بله #پاسدارها میروند.»
گفت: «مگر او #پاسدار بود؟»
گفتم: «بله او حدود ۴ سال است که پاسدار است.»
گفت: «#سوریه بوده؟»
گفتم:« بله »
و ناگهان ناخواسته گفتم:« #سوریه #حرم_حضرت_زینب_(سلام_الله_علیها) دختر همان کسی که در #کوچهها #سیلی خورده؛ گریهاش گرفت😭😭 و با کندههای زانو افتاد روی زمین؛ خیرهخیره بهعکس #شهید نگاه میکرد و گفت: «#کمیل من به قول خودم عمل کردهام تو رو خدا کمکم کن مثل تو شهید شوم.»
#یادشان_با_صلوات
@khademe_alzahra313
🌺💐🌼🌴🌼💐🌺
#مادرانه
#خاطرات_طنز_جبهه
عازم جبهه بودم ، یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد . #مادرش برای بدرقه ی او آمده بود ، خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد .
به او گفتم :
#مادر شما دیگه بر گردید فقط دعا کنید ما #شهید بشیم ، دعای مادر زود مستجاب می شود .
او در جواب گفت :
خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی #پدر و #مادرت زنده بمونی ، الهی که صدام شهید بشه که اینجور بچه های مردم رو به کشتن می ده .
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#مادران_شهدا
#سیم_خاردار
یک نفر باید #داوطلب میشد که روی سیم #خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن #رد شوند .
یک #جوان فورا با شکم روی سیم #خاردار خوابید ، همه #رد شدند جز یک #پیرمرد
گفتند : #بیا !
گفت: نه ...
شما برید ...
من باید وایسم بدن #پسرم رو ببرم برای #مادرش ...
#مادرش منتظره ...
چسبیدن به #سیم_خاردار کجا
و
چسبیدن به #میز_ریاست کجا
#تفکر
#تأمل
سالروز عروج ملکوتی شهید والامقام شاهرخ ضرغام معروف به"حر انقلاب"
🌷زندگینامه شهید شاهرخ ضرغام
🌺 #شاهرخ_ضرغام (دی ۱۳۲۸، تهران - ۱۷ آذر ۱۳۵۹، آبادان) معروف به «حرّ انقلاب» یکی از #فرماندهان جنگ ایران و عراق است که در آبادان به #شهادت رسید.وی همچنین سابقه دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی را نیز داشت.
🔹وی پیش از انقلاب به جاهل مابی و لات گری معروف بود. در چند مسابقهٔ کشوری کشتی مقام آورد. پیش از انقلاب حتی #ساواک از او و چند لات دیگر خواستهبود در سرکوب مردم شرکت کنند. اما پس از انقلاب تغییر رویه داد و در جنگ شهید شد. از وی بعنوان «حرّ انقلاب» نام برده میشود.
🔹وی از کودکی از جثهای قوی برخوردار بود اما زورگو نبود. یکبار آموزگارش توی گوشش زد و او هم او را کتک زد و اخراج شد.
🌹از آن پس به پیگیری ورزش کشتی پرداخت. #مادرش در جوانی با محمد کیانپور کارمند راهآهن ازدواج کرد که برای کار با هم رفتند به آبادان. در آنجا شاهرخ با محراب شاهرخی #فوتبالیست خوزستانی دوست شد و پس از سه سال که به تهران برگشتند سراغ کشتی رفت. تا سال ۱۳۵۵ درگیر کشتی بود.
🔹نزدیک انقلاب متحول شد و به انقلاب پیوست. پس از انقلاب نیز کمک شایانی به انقلاب کرد. در درگیریهای برارعزیز و سقز در استان کردستان، درگیریهای لاهیجان، خوزستان با گروه خلق عرب، #قصرشیرین فرماندهی دسته (ارتش) و گروهانهای داوطلب مردمی را بر دوش داشت.
🔹در جنگ فرمانده گروهان دستهٔ پیشرو از گروهان فداییان اسلام را به دوش داشت. در #عملیات پاکسازی جادهٔ آ#بادان_ماهشهر گلولهٔ تیربار تانک به سینهاش خورد و به شهادت رسید.
روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد
🌺💐🌼🌴🌼💐🌺
#مادرانه
#خاطرات_طنز_جبهه
عازم جبهه بودم ، یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد . #مادرش برای بدرقه ی او آمده بود ، خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد .
به او گفتم :
#مادر شما دیگه بر گردید فقط دعا کنید ما #شهید بشیم ، دعای مادر زود مستجاب می شود .
او در جواب گفت :
خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی #پدر و #مادرت زنده بمونی ، الهی که صدام شهید بشه که اینجور بچه های مردم رو به کشتن می ده .
♨️ حاضر نشده پدر و مادرشو بیدار کنه...
🌼برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار🚉 دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو #نصف_شب بود.
🍃با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. #علی_اصغر را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح💔 بود.
🌼فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم #مادرش جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف🌨 نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که #پدرش میخواسته بره مسجد، اصغر رو پشت در دیده.
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی🌷