"به سلیمان جهان از طرف مور سلام"
به شه تشنه لب از بنده ی رنجور سلام
نشدم لایق وصل تو در این مدت عمر
دلخوشم اینکه دهم باز هم از دور سلام
#شــــــاه_ســــــلامــ
#صبحــتوݩکــربـلاییـ
059_Page.MP3
1M
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃🌹🍃❄️
@khademe_alzahra313
پرده از چشمهایت ڪنار بزن
تا خورشید بار دیگر
در جغرافیای من طلوع ڪند✨
صبح من
با چشمهای تو 😍
بخیر مےشود ای شهیـد🕊
#روزتون متبرک به
#نگاهشهیدهمت🌹
#شنبه_های_نبوی💚
خواهی که درپناه کرامات سرمدی
ایمن شوی ز فتنه وایمن زِ هر بدی
لبریز کن زِ عطر گل نور سینه را🌸
با ذکر یک صلوات بر نبی وآل نبی📿
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُــم✨
@khademe_alzahra313
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
✨ روز شنبه تون پر از خیر و شادی و برکت
☀️امروز متعلق است به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم❤️
🌄روزمان را با سلام و درود و صلوات بر پیامبر اکرم رحمت للعالمین❤️ شروع می کنیم و بی نهایت خوشحالیم که درین روز مهمان ایشان هستیم و تصمیم ها و کارهای امروزمان را به ایشان هدیه می دهیم🎁
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا شرکت در این طرح ، خواندن ادعیه امروز، لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن و...
✨غذای غیر نذری نخوریم حتی میوه یا آب خوردنمون با نیت باشه خلاصه تو خونه های ما همه فقط غذای حضرتی می خورند (غذای جسم و روح)
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز شنبه:
https://eitaa.com/womanart2/73
زیارت روز شنبه:
https://eitaa.com/womanart2/75
✨✨✨✨✨✨✨✨
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘ فصل دوم قسمت 9⃣4⃣ درد می آمد،درد گاه و بی گاه
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
فصل دوم
قسمت 1⃣5⃣
ابراهیم دست هاے او را نوازش کرد و گفت:
((خب آره،اگه چیزی می خوای ،هر چیزی که دلت می خواد بگو،همین الان بدو میروم میگیرم،
می آورم))😊😊
ژیلا لبخند زد وگفت:تو را می خواستم که الحمدلله رسیدی!☺️☺️
بعد هم به ابراهیم گفت:((احوال بچه را نمی پرسی؟؟))😞😞
ابراهیم گفت:((تا خیالم از تو راحت نشود نه))😞😞
و به بچه که غرق خواب بود،نگاه کرد.دست های کوچولو و لطیف او را گرفت و نوازش کرد.😊
لطافت دست هایش به او احساسی داد که تا آن وقت هرگز آن را تجربه نکرده بود.زیر لب دعایی خواند.😊☺️
ابراهیم یک شال مشکی انداخته بود دور گردنش.چشم هایش همیشه مهربان و نگران بود.😥😥
موهایش روی پیشانی اش ریخته بود و در نگاه ژیلا از همیشه زیباتر شده بود و از نگاه دیگران هم زیبایی آن روز ابراهیم،شگفت انگیز بود😊☺️
و ژیلا محو شده بود.محو روی و موی و چشم و جمال و کمال او.😊😊
محو تماشای او ،چنان که وقتی نصرت،مادر ابراهیم آمد و در اتاق کناری برایش رختخوابی انداخت و از او خواست که برود بخوابد😊😊
ابراهیم اما متوجه آمدن مادرش نشد .اصلا انگار او را ندید او را دیر دید.دیرتر دید.😞
نصرت رو به ابراهیم گفت:
((خسته ای،بیا برو اتاق بغل بخواب!برات جا انداختم!))😥😥
ابراهیم که حالا غرق تماشای پسرش شده بود گفت:جا انداختن لازم نبود مادر😊😊
نصرت با تعجب پرسید:😳😳
چرا ننه؟؟😥😥
و ابراهیم گفت:بعد از چند وقت دوری ،دوست دارم امشب را پیش زن و بچه ام باشم!))😥😞
نگرانشان نباش!من مواظبشان هستم .تو خسته ای.بیا برو استراحت کن😥😥
ابراهیم اما نرفت.مادر رفت و ابراهیم همان جا روی زمین،کنار ژیلا و مهدی اش نشست.نگاهشان می کرد و حرف میزد. حرف هایی که دیگر مفهوم نبودند😥😥😞
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻 فصل دوم قسمت 1⃣5⃣ ابراهیم دست هاے او را نوازش
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
فصل دوم
قسمت 2⃣5⃣
چند دقیقه بعد کم کم چشم هایش گرم شد و خوابش برد .😴😴
ژیلا از نگاه کردن به او،از نگاه کردن به آن خواب پر از آرامش او ،و از عشق و محبت او سیر نمی شد.هوا سرد شده بود.😥😥
هوا،هوای صبح اواخر آبان ماه بود و گزنده.ژیلا پتو را از روی
شانه های خویش لغزاند و روی شانه های ابراهیم انداخت.😞😞
ابراهیم چشم باز کرد. اذان صبح بود.😔😔
الله اکبر!📢📢
صبح ابراهیم چراغ علاء الدین را برداشت،برد یکی از اتاق هاشان که کوچکتر بود و دنج تر.😥😥
بعد آمد پسر کوچولویش مهدی را بغل کرد و روبه زنش گفت:
می تونی بلند شی که..😞😞
خب معلومه که می تونم.😊
پس پاشو تو هم بیا.☺️☺️
کجا؟؟🤔🤔
برویم آن اتاق کناری .این جا هوا سرده،آن جا کوچکتره و زودتر و راحت تر گرم می شه!😊😊
ژیلا چادرش را انداخت روی بچه.پتو را هم دور خودش پیچید و گفت:بریم😊
باهم رفتند آن جا.توی آن اتاق کنار هم نشستند .ابراهیم همان طور که بچه را بغل گرفته بود.رو به زنش گفت...
🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
ادامه این داستان فردا در کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ
🔸 زیبا ترین کلیپ ممکن درباره حجاب از زبان سیده زهرا دختر بچه 8 ساله
🔸آیا میشه این کلیپ را دید
ولی به فکر فرو نرفت؟
@khademe_alzahra313
همه گویند از #سر گذشت ...
اما من گویمت
چگونه از #دل گذشت؟!
.
ای کسی که
مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خداوندی ...
حالا آوینی بیاید و تو را روایت کند :
”تو را با خدا #چه_عهدی_بود که از این کرامت برخوردار شدی؟”
که خون تو سَبَب بیداری تمامِ خواب زده هایِ عالمِ غفلت است ...
از کدام #خواسته های دِلَت گذشتی تا اینگونه گمنام و ناگاه بیایی و از همه #دلبری کنی ...
#شهید_محسن_حججی🌷
#سالروز_ولادت
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
همه گویند از #سر گذشت ... اما من گویمت چگونه از #دل گذشت؟! . ای کسی که مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خ
♡بسم رب الزهرا
کم توفیقی نیست #شهادت، چرا که مراقبه میخواهد و #ظاهر و #باطنی_پاک.
#مراقبه هایش تنها مادی نیست ، به قول #امیرالمومنین(ع): #علی شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد.
شاید فکر کنی کم است اما میدانی، #قلب آدمی به سرعت وابسته می شود و این #وابستگی، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به عرش رسیدن ، وابستگی به مال، وابستگی به ادم ها، به عمر .
آری! اینک #آسمانی شدن برایت سخت میشود.
باید عشق ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد.
چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر می کشند و در #قفس_تن، اسیرت میکند.
تنی که به #معنوی شدن فکر نمیکند ، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود #قساوت و #سنگدلی، که بر سر #کوفیان و #ابن_سعد آمد.
اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است ، این که وابسته باشی به #خدا و #اهل_بیت ...
این که وابسته شوی به شجاعت و صلابت ...
وابسته شوی به #نماز_اول_وقت...
اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب .
آخر آدم های وابسته به #کتاب هم، کم پیدا می شوند.
کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه دهند، حتی برای اولین کادو به همسرشان ...
این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین #فقر_مطالعاتی ست.
می دانی، باید برای دستیابی به #بصیرت تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت.
به عبارتی، تنها در پی خدا بود. درست مانند #محسن !
آری باید دل کند و رها شد چراکه ...
اللهم_ عجل _الولیک_ الفرج❤️
✍️نویسنده : #مونا_زارع
#شهید_محسن_حججی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۷۰/۴/۲۱ نجف آباد ، اصفهان
شهادت : ۱۳۹۶/۵/۲۱ گذرگاه مرزی الولید ، مرز بین سوریه وعراق
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبت های چله پنجم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1_ رفت
سلام علیکم💐
سی و چهارمین روز از چله 🌟 منجم🌟 مهمان سفره شهید 🌷سید محمد امیری مقدم 🌷هستیم.
طلب حلالیت شهید دفاع مقدس به خاطر گلولهای که به هدف نخورد!
شهید امیری مقدم از شهدای هشت سال دفاع مقدس است که انتشار تصویری از قبض حقوقی او در فضای مجازی توجه همگان را به خود جلب کرده است.
شهید سید محمد امیری مقدم، آرپی جی زن یکی از گردانهای لشگر ۲۷ حضرت رسول الله (ص) بود که در یکی از عملیاتهایش که ناموفق بود، دست به اقدامی ستودنی زد. او در این عملیات دو عدد از گلولههای آر پی جی ۷ را به سمت هدف شلیک کرد اما موفق به آسیب رساندن به دشمن نشد؛ به همین خاطر طلب حلالیت کرده و ۱۷ اسفندماه سال ۶۴ ، مبلغ ۴۰۰۰ ریال از حقوقش را به سپاه بازگرداند.
عکسی از قبض حقوقی این شهید منتشر شده است که توجه همگان را به خود جلب کرد. در ادامه این تصویر را به انضمام دستخطی از شهید امیری مقدم مشاهده میکنید:
زمانی که دایی شهید به نام حمید صالحی به شهادت رسید سعید خودش او را داخل قبر گذاشت. بعد هم به قبر کنار حمید که خالی بود اشاره کرد و به دوستانش گفت اینجا جای من است.
11 یازده ماه بعد وقتی سعید شهید شد خانواده به بهشت زهرا (س) مراجعه کردند تا اگر قبر خالی نزدیک سعید بود پیدا کنند. از کارگری که آن اطراف کار میکردند پرسیدند آیا شما جای خالی این اطراف سراغ دارید، کارگر کنار مزار حمید را نشان میدهد و تعریف میکند که مدتی پیش اینجا را برای شهیدی کنده بودیم که پدرش پشیمان شد و پیکر پسرش را به شهرستان برد و ما دوباره قبر را پر کردیم کسی اطلاع ندارد که این قبر خالی است. سعید را کنار حمید خاک میکنند. همانطور که خودش خواسته بود.