☘ علامه حسن زاده :
🌷 با تمام شدن ماه رمضان همه حسرت می خورند ، بدها برای اینکه روزه نگرفتند و خوبها برای اینکه بیشتر اعمال صالح انجام ندادند.
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#سردار_شهید #محمد_ابراهیم_همت😘 #دوران_سربازی #ماه_مبارک_رمضان #مسئول_آشپزخانه #قسمت_سوم 👇👇👇 سربا
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت😘
#دوران_سربازی
#ماه_مبارک_رمضان
#مسئول_آشپزخانه
#قسمت_چهارم
👇👇👇
هر لحظه که به پایان مرخصی #ابراهیم نزدیک میشود، نگرانی یونس هم بیشتر میشود😢
از گروهبان میخواهد: «اگر میشود، باز هم برایش مرخصی رد کن؛ من میروم راضیاش میکنم نیاید پادگان😳»
گروهبان میخندد 😂و میگوید: #ماه_رمضان یک ماه است. الان تازه پنج روزش رفته. من چه طور بیست و پنج روز مرخصی برایش رد کنم⁉️»
یونس میگوید: «از مرخصیهای من کم کن. اگر #ابراهیم را دوست داری، نباید اجازه بدهی تا آخر #ماه_رمضان بیاید پادگان❌
اگر بیاید و اوضاع اینجا را ببیند، حتماً با سرلشکر درگیر میشود😠»
6⃣ششمین روز #ماه_رمضان است. چند ساعت تا #افطار مانده است⏰
#ابراهیم آرام و قرار ندارد. شده است مثل اسفند روی آتش🔥
خبرهایی که از پادگان به گوش رسیده، مردم را عصبانی کرده😡 چه رسد #ابراهیم که #مسئول_آشپزخانه پادگان است👍
مردم می گویند: «سرلشکر ناجی، #روزه_داران را با شلاق و بازداشت مجبور به #روزه_خواری میکند👎
او به زور در گلوی #روزه_داران آب میریزد🍶»
#ابراهیم هر چه فکر میکند، بیشتر عصبانی میشود😡 اما سعی میکند ناراحتیاش را از کربلایی و ننه نصرت مخفی کند😣
بند پو تینهایش را محکم میبندد و ساکش را به دوش میاندازد و خداحافظی میکند👋
ننه نصرت باز هم میگوید👈آخر ننه👇 چه طور شد یک دفعه تصمیم ات عوض شد⁉️ مگر نگفتی تا آخر ماه پیش ما میمانی‼️»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزیده ای از رهنمودهای حاج قاسم سلیمانی:
اگر سبک فرماندهی رو عوض نمیکردیم، آزادی خرمشهر مقدور نمی شد!
@khademe_alzahra313
🌿🌺﷽🌿🌺
این ماه را نگه دار
🦋خداحافظی نکن از این ماه ، از ماه خدا که یازده ماه دیگر سال نیز همچنان ماه خداوند است.
آخر کدام روز و کدام شب و کدام هفته و کدام ماه است که از آن خدا نباشد؟
خدا را نبوس و کنارش نگذار. خدا را لای تقویم نگذار، خدا را لای کتاب نگذار، خدا را سر طاقچه نگذار.
این سفره را جمع نکن، این سفره جمع ناشدنی ست.
این مهمانی را بر هم نزن، این مهمانی تمام نا شدنی ست.
با این برکت ها بدرود نکن، این تبرک ها نا منتهی ست.
اصلا کدام سفره است که صاحبش خدا نباشد؟
کدام جشن و سرور و شور و شادمانی ست که بر پا کننده اش او نباشد؟
کدام خیر و برکت و خجستگی ست که از دست او نباشد؟
این ماه را با خود نگه دار، بگذار در تو بتابد.
این فصل را با خود نگه دار، بگذار در تو بروید.
این عید را با خود نگه دار ، بگذار در تو بخندد...
عرفان نظرآهاری
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبتهای این چله ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج ✅3
سلام علیکم
بیست و نهمین روز از 💫 چله چهارم 💫 مهمان سفره شهید 🌷 محمود شهبازی 🌷هستیم.
در سال ۱۳۵۹، برای ساماندهی و سازماندهی سپاه پاسداران شهر همدان به این شهر اعزام شد و با عزمی استوار و فعالیتی گسترده ، این امر مهم را تحقق بخشید و پس از چندی نیز به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان همدان منصوب شد.
وی به عنوان فرماندهی دلسوز و فداکار و در عین حال قاطع و منضبط با همکاری فرماندهان و نیروهای مخلص سپاه همدان به رتق و فتق و ساماندهی سپاه این استان پرداخت و در جذب نیروهای متعهد و انقلابی به سپاه ، دقت عمل ویژه ای داشت و با سپردن مسئوولیت به نیروهای شایسته، کیفیت اجرای امور را افزایش داد.
شهبازی، همزمان با شروع جنگ تحمیلی ، راهی جبهه های حق علیه باطل شد و در صحنه های مختلف حضوری عاشقانه و فعال داشت. وی ابتدا به جبهه های غرب رفت و پس از انجام ماموریت های محوله به جبهة جنوب اعزام شد و از هیچ تلاشی در مقابله با دشمن دریغ نکرد و کارآمدی و لیاقت خود را در بعد نظامی به ظهور رساند.
پیش از آغاز عملیات فتح المبین، به مسئوولیت معاونت تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) برگزیده شده و به هدایت نیروهای تحت امر تیپ پرداخت و در تحقق اهداف عملیات و منهدم کردن نیروهای دشمن، نقش و سهم بسزایی ایفا کرد.
پس از شهادت
چند ثانیه ای از شهادت شهبازی نمیگذشت که حاج همت کنار پیکر او آمد. ترکش تمام صورت شهبازی را مجروح کرده بود. موهای خاکیاش میان لایه ای از خون قرار داشت. حاجی به یاد ساعتی پیش افتاد که حاج محمود در سنگر تاکتیکی بود، و آخرین نماز شبش را میخواند. چفیه خون آلودهاش را از دور گردن او باز کرد و بر صورت مهربانش انداخت، و اندوهگین به طرف دیگر دژ رفت، نگاه حاجی که به همدانی افتاد، غم بر اعماق جانش پنجه انداخت. همه نیروها علاقه او (حسین همدانی) را به شهبازی میدانستند برای همین قبل از اینکه او سخنی بگوید، گفت: «به نیروها بگو تا آفتاب نزده نمازشان را پشت دژ بخوانند. پس از نماز همه نیروها جلو میروند.» همدانی پرسید: «محمود کجاست؟» حاجی به طرف خرمشهر نگاه کرد و گفت: «الحمدا... محاصره خرمشهرکامل شده و بچهها به نهر عرایض رسیدهاند» دوباره پرسید: «حاجی، محمود کجاست؟» اشک در چشمان حاجی غلطید و صورتش را در میان دستانش پنهان کرد. همدانی خودش را به بالای دژ رسانید. زانوانش سست شد، باور نداشت که سردار دلها با پیکری آغشته به خون بر روی زمین افتاده است. شهادت شهبازی قلب متوسلیان، همت و تمام رزمندههای لشگر بیستوهفت محمد رسول الله راپر از اندوه کرد. [۱] - راوی: سردار سعید قاسمی