eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
607 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد ... به امید ظهور منجی بشر مهدی زهرا را میخوانیم ... شبتون امام زمانی انشالله ... @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چله نشینِ سپرِ عالم امکان بیا ای ذکر قنوتِ سحرهت عافیت جان بیا ما لایق سرباز نبودیم همه سربار شدیم گر نامه ی ما بی عملان پر شده عصیان بیا... 🌸🍃 📎صبحت بخیر @khademe_alzahra313
🌺 ❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی وتعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹 @khademe_alzahra313
هدایت شده از آرشیو کانال قرآن
073_Page.MP3
1.07M
❣🌟❣🌟❣🌟❣ 💖حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) فرمودند: 💞صبح ها سعی کن این دعا «دعای عهد» را بخوانی چون در سرنوشت (عاقبت به خیری) دخالت دارد. 💢و ان شاء الله هر روز سوره یس را بخونیم و هدیه کنیم به حضرت زهرا سلام الله.
لٰا فَتیٰ اِلّٰا عَلی لٰا سَیْفَ اِلّٰا ذولْفَقار بر اوج محبت علی اوجی نیست🌷 در بحر به جز کرامتش موجی نیست🌷 در کل ممالک و مذاهب به جهـــان🌷 مانند علی و فاطـمه زوجــی نیست🌷 اَلْسَّلاٰمُ عَلَیْکَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا اَمیرَاَلْمُؤمِنینْ اَلْحَمْدُلِللّٰهِ الَّذي جَعَلْنٰا مِنَ اَلْمُتَمَسِّکینَ بِوِلٰایَةِ مَوْلٰانٰا اَمیرَاَلْمُؤمِنینْ وَ اَلْاَئِمَةِ المعصومین @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم 💠صبح روز یکشنبه تون بخیر و برکت و شادی ❤️امروز، متعلق است به حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام 🌹عجب روزی مهمان چه خانه ای هستیم فانک کریم تحب الضیافه و مامور بالاجاره 🎁با شوق و آگاهی کارهامون رو با نیت الهی انجام و به این بزرگواران هدیه می دهیم ✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن، اعمال امروز و... 💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله دعای روز یکشنبه: https://eitaa.com/womanart2/77 زیارت روز یکشنبه: https://eitaa.com/womanart2/78 ✨✨✨✨✨✨✨✨ @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 این قسمت دشت های سوخته فصل چهارم قسمت 6⃣7⃣ قاسم عبد
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 7⃣7⃣ خستگی آن قدر در تن و بدنمان لانه کرره بود که بی حال افتادیم.😢 صبح که از چادر بیرون آمدیم ،انگار آبله مرغان گرفته بودیم.دست ها و صورت و گردنمان پر جوش های سرخ بود و جیغ و داد حاجی از همه بلندتر به گوش می رسید.😢 سومین روز ماموریتمان مصادف با اولین روز ماه مبارک رمضان بود و در هفتمین روز ،عملیات شروع شد.بالگردها به صورت تیم چهار فروندی پی در پی می رفتند و با سلاح های تخلیه شده باز می گشتند.👌 تا عصر روز نهم پی در پی پرواز و عملیات داشتیم.شب در چادر نشسته بودیم که حاجی دمغ وارد شد.یک فروند از بالگردها آن روز دچار سانحه شده بود😞 از خلبانان آن ها اطلاعی در دست نبود و ما هم ناراحت بودیم.ورود حاجی با آن قیافه دلخور،سگرمه های ما را بیشتر در هم برد.😢😖 همه دغدغه های سرهنگ"ایرج عیوضی"و سرهنگ "میرمرادزهی"را داشتیم و دعا می کردیم که حداقل زخمی شده باشند.هرچند فرجی گفت:((خودم دیدم هدف قرار گرفتند و سقوط کردند)).😟 حاجی که نشست چشم به او دوختیم. آخرین نفری بود که از خط پرواز برگشته بود و شاید خبری جدیدی داشت.خودش لب بازکرد:((ای داد بیداد.....عیوضی و آن بلوچه هم پر گرفتند.راستی اسمش چی بود؟))😒 قاسم نگران پرسید:((حاج احمد مگر شهید شده اند؟))😢 دست به پیشانی برد و گفت:((خدارحمتشان کند.این جوری که فیروزان گفت،انگار شهید شده اند)). 🌷🍀💐🌷🍀🌷🍀💐🍀💐🌷🍀
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 7⃣7⃣ خستگی آن قدر در تن و بدنمان
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 8⃣7⃣ غصه مان بیشترشد و تقی زمزمه کرد:((میرمرادزهی عجب بچه ی با صفایی بودد)).😌😌 حاجی سربلند کرد.گفت:((آها همان بود میرمرادزهی،انگار اهل زاهدان بود)).😌😌 مهدی دلریش گفت:((حاجی،خبر موثق که هنوز نرسیده شاید زنده یا اسیر شده باشند‌!؟)).😢 حاجی دوزانوشد و غمناک گفت:((راست گفتند که دنیا به کسی وفا نمی کند.😢😢 همین امروزصبح بالای تپه دور هم نشسته بودیم.کی فکر میکرد که امشب دو نفرمان کم شده باشند؟..))😢 مهدی دوباره گفت:((حاج احمد جوابم را ندادی،خبرموثقه؟))😞 حاجی انگشت به گوشه ی چشم برد و گفت:(( تا اندازه ای آره، "سروان فرجی"می گفت خودش با چشمان خودش دیده که وقتی سقوط کردند در میان شعله های آتش دست و پا می زدند)).😞😢 مهدی لب باز کرد:((فرجی و تیم نجات نتوانسته بودند کاری بکنند؟))😢 حاجی ناامید زمزمه کرد:بالگرد نجات نزدیک شان می نشیند.فرجی و امیدی با اره بنزینی جلو میروند اما حجم آتش آنقدر زیاد بوده که کاری از دستشان برنمی آید.تازه ،احتمال منفجرشدن بقیه ی موشک ها هم بوده.😭😔از آن طرف هم نیروهای عراقی به طرف آن ها در حرکت بودند.))😢 با ضربه ی محکم دست حاجی که به پشت گردنش زد حرف عوض شد:((این گرمای جهنمی یک طرف،این واویلاها هم نمیخوان دست از سر ما بردارند)).😱😐 ادامه دارد... 🌷🍀💐🌷🍀🌷🍀💐🍀💐🌷🍀 ادامه ی این داستان ان شاالله فردا در کانال شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا