eitaa logo
🇮🇷خادمان شهدا سربازان ولایت🇮🇷
181 دنبال‌کننده
78.5هزار عکس
70.2هزار ویدیو
464 فایل
(این کانال هدف و فرمان امامان حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای مدظله‌العالی که همان هدف پیامبراسلام خاتم الانبیا محمد مصطفی( ص) و۱۲امام و۱۴معصوم و شهداو ایثارگران و نظام مقدس جمهوری اسلامی وانقلاب اسلامی ایران تشکیل شده است )
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏اذان دعوتنامه خداست برايت .. .ونماز مهماني روزانه خداست... زيباترينهايت را برايش هديه ببر... او منتظرت است... 📿🙏 🌹🙏 . 🦋🦋🦋🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان همگروهی باصفا ایکه هستین جملگی اهل دعا یک جوانی هست محتاج دعا دوستان خواهیم شفایش ازخدا یامن اسمه دوا و ذکره شفا🙏🙏🙏🙏🙏
📍 🚦 ولی من نمیذارم موضوع بانک ها فراموش بشه ، اینا از اسراییل بدتر و جنایتکار ترند ، اسراییل محارب است اینا هم محاربند...! دشمن داخلی همیشه خطرناکتر از دشمن خارجی بوده است.
‏سید ابراهیم امروز سران عرب رو تکون داد تا به خودشون بیان و به لطف خدا ضربه نهایی رو بر پیکر نحس و شوم رژیم صهیونیستی وارد کنند. ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📹 ببینید | آیت الله العظمی بهجت رحمه الله: 🔖 نگاه کردن به قرآن، همان نگاه کردن به امام زمان علیه السلام است. قرآن عدل (دقیقا مثل) امام زمان علیه السلام است، 💡چقدر هر روز به قرآن مراجعه می‌کنید؟! آیت الله بهجت ┏━━━🍃🌷♻️🔰🌷🍃━━━┓ ┗━━━🍃🌷♻️🔰🌷🍃━━━┛
37.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭😭😭😭 نماهنگ بسیارررر عالی در مورد کودکان شهید غزه با زیر نویس عربی 😭 وقتی داری گوش میدی ، خودت رو بذار جای یک مادر یا پدر غزه ای که بچه‌هاش شهید شدند😭😭😭 🤲 ای کاش این نماهنگ به دست اهل غزه و کشورهای عربی برسد و ببینند 😭😭😭😭 😭😭😭😭 😭😭😭
توجه 📢 توجه📢 🔷دوره مجازی خودسازی با سبکی نوین 🔷 ارائه مشاوره به صورت مجازی با تخفیفات ویژه افراد زیادی با گذراندن این دوره متحول شده اند و زندگی خود را در مسیر بهتری پیش برده اند.👌 محتوای دوره در اختیار درخواست کنندگان قرار میگیرد✅ برای اطلاع از این دوره، بهره مندی از مشاوره مجازی و تعیین وقت پیام بدین
بسمه تعالی‌ج! سرگذشت ارواح در عالم برزخ: قسمت سوم: ادامه... ️عجب پرونده‌ی! کوچک ‌ترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده بود، در آن لحظه تمام اعمالم را حاضر و ناظر می‌دیدم... در فکر سبک و سنگین کردن اعمال خوب و بد بودم، که رومان پرونده اعمالم را بر گردنم آویخت، بطوریکه احساس کردم تمام کوه‌های عالم بر گردنم آویخته‌اند. چون خواستم سبب این کار را بپرسم گفت: اعمال هرکسی طوقی است بر گردنش، گفتم تا چه زمان باید سنگینی این طوق را تحمل کنم؟. گفت: نگران نباش؛ بعد از رفتن من نکیر و منکر برای سؤال کردن می‌آیند و پس از آن شاید این مشکل برطرف شود. رومان این را گفت و رفت... هنوز مدت زیادی از رفتن رومان نگذشته بود که صدا های عجیب و غریبی از دور به گوشم رسید، صدا نزدیک و نزدیک تر می‌شد و ترس و وحشت من بیشتر... تا اینکه دو هیکل بزرگ و وحشتناک در جلوی چشمم ظاهر شدند، اضطرابم وقتی به نهایت رسید، که دیدم هر یک از آن‌ها آهنی بزرگ در دست دارد که هیچ‌کس از اهل دنیا قادر به حرکت آن نیست، پس فهمیدم که این دو نکیر و منکراند. در همین حال یکی از آن دو جلو آمد و چنان فریادی کشید که اگر اهل دنیا می‌شنیدند، می‌مردند. لحظه‌ی بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش کردند: پروردگارت کیست؟ پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟... از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود، و عقلم از کار افتاده بود، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنیا صدها برابر شده بود، اما در اینجا به یاریم نمی‌آمدند. سرم به زیر افتاد، اشکم جاری شد و آماده ضربت شدم. درست در همین لحظه که همه چیز را تمام شده می‌دانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خدا و عنایات معصومین علیهم سلام شد، و زمزمه کنان گفتم: ای بهترین بندگان خدا و ای شایسته‌ترین انسان‌ها، من یک عمر از شما خواستم که شب اول قبر به فریادم برسید، از کرم شما به دور است که مرا در این حال و گرفتاری رها کنید. و این بار آن‌ها با صدای بلندتری سؤالشان را تکرار کردند، چیزی نگذشت که قبرم روشن شد، نکیر و منکر مهربان شدند، دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد؛ با صدای بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خدای متعال"الله ج"، پیامبرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، امامم علی و اولا دش، کتابم قرآن، قبله‌ام کعبه می‌باشد... نکیر و منکر در حالیکه راضی به نظر می‌رسیدند، از پایین پایم دری به سوی جهنم، گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نمی‌دادی جایگاهت اینجا بود. سپس با بستن آن در، در دیگری از بالای سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت؛ آنگاه به من مژده سعادت دادند. با وزش نسیم بهشتی قبرم پر نور و لحدم وسیع شد، حالا مقداری راحت شدم. از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور و خوشحال بودم، سرور و شادمانیم از اینکه در اولین امتحان الهی سربلند بیرون آمدم، چندی نپایید و رفته رفته نوعی احساس دلتنگی و غربت به من روی آورد. ️ با خود اندیشیدم: من کسی بودم که در دنیا دوستان، اقوام و آشنایان فراوانی داشتم؛ با آن‌ها رابطه و انس فراوان داشتم، اما اینک دستم از همه آن‌ها کوتاه است. ️سر به زیر گرفتم و بی اختیار گریه را آغاز کردم، چندی نگذشت که عطر دل انگیز و و روح نوازی به مشامم رسید، عطر بیشتر و بیشتر می‌شد،در حالیکه پرونده اعمال بر گردنم سنگینی می‌کرد با زحمت سرم را بلند کردم و ...در حالیکه پرونده اعمال بر گردنم سنگینی می‌کرد با زحمت سرم را بلند کردم و از دیدن شخصی که روبرویم نشسته بود در تعجب فرو رفتم. جوانی خوش سیما و خوش سیرت بود، که با انگشت، اشک از گوشه‌ی چشمانم پاک کرد و لبخندی هدیه ام نمود. به نشانه ادب، سلام کردم و در مقابلش دو زانو، برجای نشستم و آنگاه با صدایی رسا پرسیدم: شما کیستید که دوست و همدم من در این لحظه های وحشت و غربت گشته اید؟. در حالیکه لبخندی بر لبانش، نقش بسته بود، پاسخ داد: غریبه نیستم، از آشنایان این دیار توام و همدم و مونست در این راه پرخطر. ️گفتم: بی شک از اهالی آن دنیای غریب نیستی، زیرا در تمام عمر کسی به زیبایی تو ندیده و نیافته ام. با همان لبخند که بر لبانش نقش بسته بود، با طعنه گفت: حق داری مرا نشناسی! چرا که در دنیا به من کم توجه بودی. من نتیجه‌ی ذره، ذره اعمال خیر توام که اینک مرا به این صورت می بینی، نامم نیک و راهنمای تو در این راه پر خطر می باشم. آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم؛ پرونده را به او سپردم و گفتم: از اینکه مرا از تنهایی رهایی بخشیدی، و همدم و همراه من در این سفر خواهی بود بسیار ممنونم و سپاسگذار. گفت: تا آنجایی که در توانم باشد، برای لحظه‌ی تنهایت نخواهم گذاشت، مگر آنکه...
️رنگ از رخسارم پرید، وحشت زده پرسیدم: مگرچه؟. گفت: مگر آنکه آن شخص دیگر که هم اکنون از راه می رسد بر من غلبه یابد که دیگر خود می دانی و آن همراه! پرسیدم آن شخص کیست؟. گفت: تا آن جا که به یاد دارم، فقط نامه‌ی اعمال سمت راستت را به من سپردی... اما نامه‌ی اعمال سمت چپ تو، هنوز بر شانه ات آویزان است، و چیزی نمی گذرد که شخصی دیگر که نامش گناه است، آن را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه پیدا کند با او همنشین خواهی شد، وگرنه در تمام این راه پر خطر تو را همراه خواهم بود. ️گفتم: پرونده او را می دهم تا از اینجا برود، نیک گفت: او نتیجه‌ی اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد درکنارت بماند. گفتگوهامان ادامه داشت، تا اینکه احساس کردم بوی بسیار نامطبوعی شامه ام را آزار می دهد،و ناگهان چهره‌ی کریهی در قبر نمایان شد!... ادامه درپست بعدی... اللهم عجل لولیک الفرج.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما بگوئید؛ با دیدن این کلیپ، دیگه می‌شود به چیزی در فضای مجازی، اطمینان کرد! 🙄😏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا