➖یادمون نمیره روحانی در توصیف منتقدان از واژه ی #بزدل و #ترسو و #بی شناسنامه و#تندرو و #زبان دنیا نفهم و ... استفاده کرد
⛔و در دهن کجی به خطوط قرمز رهبری در امضای برجام و رعایت ۱۱ شرط لازم و انجام تعهدات مرحله ای و بر اساس راستی آزمایی،، زبان به سخره گشود و گفت "گویا برخی در کنار منقل نشسته اند که برجام را آتش بزنند"
➖یادمون نمیره آب و نان و جان و هوا و واکسن و همه و همه رو به برجام و fatf و... گره زدند و آن را #آب روان و #باران و #گلابی شمران و #آفتاب تابان و توصیف کردند و روحانی ادعا کرد که "برجام را ما نیاوردیم برجام را خدا آورد"‼️
اما وقتی رویاهای برجامش رو ب باد رفته دید مانند فرزند نامشروعی ظریف از آن طرف و روحانی از آن طرف دیگر فرزند ناقص الخلقه ی خود را پس میزدند و به دیگران نسبتش میدادند
➖یادمون نمیره تو دولت روحانی،جیبوتی ک توی نقشه ی دنیا زیر پونزه مارو تهدید کرد
➖یادمون نمیره تو دولت روحانی همین بن سلمان،ولیعهد مغرور و سرکش و وحشی سعودی از انفعال ما انقدر وقیح شد که رسما گفت جنگ رو به داخل ایران میکشانیم
اما همون ولیعهد،، دیروز از باب تدبیر و هوشمندی دولت آقای رئیسی در طراحی پازل چگونگی ایجاد روابط سازنده با همسایگان،برخلاف رویه و ژست های قبلیش، دست بسته اونم نه مقابل رئیس جمهور کشور عزتمند ما،بلکه مقابل وزیر خارجه ما نشست و ب زبان بی زبانی خیلی حرف هارو ب گوش کسانی رسوند ک گوش شنوایی برای شنیدن دارند
➖یادمان نمیرود که رسما اما با زبانی معبرانه به نیروهای مسلح ابلاغ میشد که در رویارویی ها ی دریایی و هوایی و ... برابر دشمنان از جمله آمریکا، منفعل عمل کنید تا مبادا دولت پرزیدنت روحانی گلایه مند گردد و مبادا گلابی برجام را سرما بزند و مبادا تنش و تقابل دولت با نیروهای مسلح آب را از دندان های دشمنان هوشیار و قسم خورده ما بچکاند و امنیت ملی کشور آسیب ببیند
❇#به والله_که_یادمان_نمیرود
یادمان نمیرود که چه خون دل ها خورد علی...
چرا که مردمی که تاریخ نمیدانند محکوم به تکرار آنند
☀️ آفتابی که به زائر حسین(ع) میتابد، #گناهانش را از بین میبرد.
امام صادق(ع):
زائرِ حسین(ع) وقتى به قصد زیارت از خانهاش خارج میشود،
سایهاش بر چیزى نمیافتد، مگر اینکه آن چیز برایش #دعا میکند.
و هنگامى که #آفتاب بر او بتابد، گناهانش را از بین میبرد،
همانطور که آتش هیزم را از بین میبرد.
📜 عن ابی عبد الله(ع): أَنَّ زَائِرَهُ لَیَخْرُجُ مِنْ رَحْلِهِ فَمَا یَقَعُ فَیْئُهُ عَلَى شَیْءٍ إِلَّا دَعَا لَهُ، فَإِذَا وَقَعَتِ الشَّمْسُ عَلَیْهِ، أَکَلَتْ ذُنُوبَهُ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَب. وَ مَا تُبْقِی الشَّمْسُ عَلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ شَیْئاً، فَیَنْصَرِفُ وَ مَا عَلَیْهِ ذَنْب.
کامل الزیارات، صفحه ۲۷۹
اربعین
⚠️بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم 👇🏽
📆۱۹ مرداد سالروز شهادت سیدالاسرای ایران سرلشکر خلبان حسین لشکری.
🌹 #شهیدحسین_لشگری
📃خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
💢وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت: #برنامه_ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
◽️سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
👌📜#قرآن را کامل حفظ کرده بود،
🔻زبان انگلیسی می دانست
🔻و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌹حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در #حسرت_دیدن یک #برگ_سبز و یک منظره بودم، #حسرت ۵ دقیقه #آفتاب را داشتم...
✍️خاطرات دردناک.ناصر کاوه.
⚠️بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم 👇🏽
📆۱۹ مرداد سالروز شهادت سیدالاسرای ایران سرلشکر خلبان حسین لشکری.
🌹 #شهیدحسین_لشگری
📃خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
💢وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت: #برنامه_ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
◽️سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
👌📜#قرآن را کامل حفظ کرده بود،
🔻زبان انگلیسی می دانست
🔻و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌹حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در #حسرت_دیدن یک #برگ_سبز و یک منظره بودم، #حسرت ۵ دقیقه #آفتاب را داشتم...
✍️خاطرات دردناک.ناصر کاوه.