eitaa logo
🇮🇷خادمان شهدا سربازان ولایت🇮🇷
181 دنبال‌کننده
78.5هزار عکس
70.2هزار ویدیو
464 فایل
(این کانال هدف و فرمان امامان حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای مدظله‌العالی که همان هدف پیامبراسلام خاتم الانبیا محمد مصطفی( ص) و۱۲امام و۱۴معصوم و شهداو ایثارگران و نظام مقدس جمهوری اسلامی وانقلاب اسلامی ایران تشکیل شده است )
مشاهده در ایتا
دانلود
💠تو دلداده ی او باش، او به مشکلاتت رسیدگی میکند .... ♦️امام زمان ارواحنافداه فرمودند: وظیفه ی ماست که به محبین مان رسیدگی کنیم ....‌ 💠حکایتِ دلدادگی یک جوان شیعه ی ایرانی به دختر دانشجوی مسیحی است، خانمی که ماجرای شنیدنی خودش را اینچنین بیان می‌کند : ♦️من مسیحی بودم تا روزی که یکی از دانشجوهای ایرانی به خواستگاریم آمد. او گفت من شیعه هستم و شرط ازدواجم با شما این است که شما هم شیعه شوید. فرصتی خواستم تا پیرامون اسلام و تشیع تحقیق کنم. بعد از تمام تحقیقاتم همسرم هم پزشک شده بود. خیلی کمکم کرد و همه­ ی مسائل برایم حل شد جز یک مسأله و آن موضوع طول عمر امام زمان (علیه ­السلام) بود. ▫️ما با هم ازدواج کردیم و بعد از چند سال به حج مشرف شدیم. در منی که برای رمی جمرات می­ رفتیم، همسرم را گم کردم. از هر کس با زبان انگلیسی نشانی می ­پرسیدم، نمی ­دانست. خسته شدم و گوشه ­ای با حال غربت نشستم. ناگهان آقائی در مقابلم آمد که با لهجه ی فصیح انگلیسی صحبت می ­کرد. به من گفت: بلند شو برویم رمی جمرات را انجام بده. الآن وقت می­ گذرد. بی­ اختیار دنبالش راه افتادم و رمی جمرات را انجام دادم. بعد از رمی جمرات، آن آقا مرا به خیمه رساند. خیلی از لطفش تشکر کردم. او به هنگام خداحافظی فرمود: 👈«وظیفه ­ی ماست که به محبان خود رسیدگی کنیم». 👈«در طول عمر ما شک نکن». 👈 «سلام مرا هم به دکتر برسان». ▫️برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود ▫️دست‌های خویش و دامان توام آمد به یاد 📚نقل از کتاب میرِ مهر ص۳۵۵ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج و العافیه و النصر...
🌟 ‌پزشک‌پاکستانی ✨پزشک و جراح مشهوری در پاکستان،👨🏽‍⚕️ برای شرکت در یک علمی که برای بزرگداشت و تکریم او به خاطر دستاوردهای پزشکی‌اش برگزار میشد ، با عجله به فرودگاه رفت. 🛫 مدتی بعد از پرواز ناگهان اعلام کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ،⚡️🌫🌪⛈🌪⚡️⚡️⚡️ که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، ✈️ مجبورند فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشند. ✨بعد از فرود ،🛬 دکتر بلافاصله به اطلاعات پرواز رفت و خطاب به آنها گفت : « من یک پزشک متخصص جهانی هستم👨🏽‍⚕️ و هر دقیقه⌚️ برای من برابر با جان خیلی از انسانهاست و شما می خواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟» یکی از کارکنان گفت:🙎🏻‍♂️ « جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید می‌ توانید یک ماشین دربست بگیرید🚖 ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است.» ✨دکتر  با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد🚕 که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد⚡️ و بارندگی شدیدی شروع شد⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈ بطوری که ادامه رانندگی برایش مقدور نبود. ✨ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگر راه را گم کرده و خسته ، 🕙کوفته و درمانده و با ناامیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای🏡 کوچک توجه او را به خود جلب کرد. کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد. صدای پیرزنی🧕🏽 را شنید که گفت : «بفرما داخل هر که هستی، در باز است » دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش 🤳🏻استفاده کند. پیرزن خنده‌ای کرد و گفت :😅 «کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی. ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز☕️ تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست🥘 بخور تا جان بگیری » ✨دکتر از پیرزن تشکر کرد 👨🏽‍⚕️و مشغول خوردن شد. در حالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود🤲📿 دکتر متوجه طفل کوچکی شد 👶🏻که بی‌ حرکت بر روی تختی🛏 نزدیک پیرزن خوابیده بود و پیرزن هر از گاهی بین نمازهایش او را تکان می‌ داد. 🧕🏽 پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود ،🤲 که دکتر 👨🏽‍⚕️رو به او گفت: « بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود »🤲 پیرزن گفت :🧕🏽 « و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند ☝️به ما سفارش شما را کرده است. ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا » دکتر  گفت: 👨🏽‍⚕️« چه دعایی؟» ✨پیرزن گفت: 🧕🏽 « این طفل معصومی👶🏻 که جلو چشم شماست نوه من هست که نه پدر دارد و نه مادر و به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان 👤اینجا از علاج آن عاجز هستند. به من گفته‌اند که یک پزشک جراح بزرگی هست که  قادر به علاجش می باشد ، ولی او خیلی از ما دور است و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم. می‌ ترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود. پس از خدا خواسته‌ام که کارم را آسان کند!»🤲 دکتر پس از اینکه نام و نشان خودش را از پیرزن شنید  در حالیکه گریه میکرد گفت :😭 « به والله ☝️که دعای تو 🤲، هواپیماها را از کار انداخت✈️ و باعث زدن صاعقه‌ها شد⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ و آسمان را به باریدن🌧⛈🌪 وا داشت تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من هرگز باور نداشتم که الله عزوجل، با یک دعا این چنین اسباب را برای بندگان مؤمنش مهیا میکند و بسوی آنها روانه میکند» ............. 🕯 وقتیکه دستها از همه اسباب کوتاه میشود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان ☝️بجا می‌ ماند. 🌻« وقال ربكم ادعوني استجب لكم🤲
🌟 ‌پزشک‌پاکستانی ✨پزشک و جراح مشهوری در پاکستان،👨🏽‍⚕️ برای شرکت در یک علمی که برای بزرگداشت و تکریم او به خاطر دستاوردهای پزشکی‌اش برگزار میشد ، با عجله به فرودگاه رفت. 🛫 مدتی بعد از پرواز ناگهان اعلام کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ،⚡️🌫🌪⛈🌪⚡️⚡️⚡️ که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، ✈️ مجبورند فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشند. ✨بعد از فرود ،🛬 دکتر بلافاصله به اطلاعات پرواز رفت و خطاب به آنها گفت : « من یک پزشک متخصص جهانی هستم👨🏽‍⚕️ و هر دقیقه⌚️ برای من برابر با جان خیلی از انسانهاست و شما می خواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟» یکی از کارکنان گفت:🙎🏻‍♂️ « جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید می‌ توانید یک ماشین دربست بگیرید🚖 ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است.» ✨دکتر  با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد🚕 که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد⚡️ و بارندگی شدیدی شروع شد⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈ بطوری که ادامه رانندگی برایش مقدور نبود. ✨ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگر راه را گم کرده و خسته ، 🕙کوفته و درمانده و با ناامیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای🏡 کوچک توجه او را به خود جلب کرد. کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد. صدای پیرزنی🧕🏽 را شنید که گفت : «بفرما داخل هر که هستی، در باز است » دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش 🤳🏻استفاده کند. پیرزن خنده‌ای کرد و گفت :😅 «کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی. ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز☕️ تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست🥘 بخور تا جان بگیری » ✨دکتر از پیرزن تشکر کرد 👨🏽‍⚕️و مشغول خوردن شد. در حالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود🤲📿 دکتر متوجه طفل کوچکی شد 👶🏻که بی‌ حرکت بر روی تختی🛏 نزدیک پیرزن خوابیده بود و پیرزن هر از گاهی بین نمازهایش او را تکان می‌ داد. 🧕🏽 پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود ،🤲 که دکتر 👨🏽‍⚕️رو به او گفت: « بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود »🤲 پیرزن گفت :🧕🏽 « و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند ☝️به ما سفارش شما را کرده است. ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا » دکتر  گفت: 👨🏽‍⚕️« چه دعایی؟» ✨پیرزن گفت: 🧕🏽 « این طفل معصومی👶🏻 که جلو چشم شماست نوه من هست که نه پدر دارد و نه مادر و به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان 👤اینجا از علاج آن عاجز هستند. به من گفته‌اند که یک پزشک جراح بزرگی هست که  قادر به علاجش می باشد ، ولی او خیلی از ما دور است و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم. می‌ ترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود. پس از خدا خواسته‌ام که کارم را آسان کند!»🤲 دکتر پس از اینکه نام و نشان خودش را از پیرزن شنید  در حالیکه گریه میکرد گفت :😭 « به والله ☝️که دعای تو 🤲، هواپیماها را از کار انداخت✈️ و باعث زدن صاعقه‌ها شد⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ و آسمان را به باریدن🌧⛈🌪 وا داشت تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من هرگز باور نداشتم که الله عزوجل، با یک دعا این چنین اسباب را برای بندگان مؤمنش مهیا میکند و بسوی آنها روانه میکند» ............. 🕯 وقتیکه دستها از همه اسباب کوتاه میشود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان ☝️بجا می‌ ماند. 🌻« وقال ربكم ادعوني استجب لكم🤲