محمدعلی قلاوند:
«ایاز» به علت توجه و علاقه وافر
سلطان محمود به او به شدت مورد حسادت
مقامات دربار بود
یکبار نزد سلطان بدگویی کردند که ایاز
هر روز قبل از اینکه به دربار و به حضور
سلطان بیاید به منزلی میرود و گویا
از کسی دستور میگیرد
و شب هم که از حضور سلطان مرخص
میشود سر راه به همان منزل میرود و گویا
اخبار دربار را به آن شخص گزارش میدهد
سلطان دستور داد آن منزل را تفتیش کنند
مأموران وقتی وارد آن منزل شدند
دیدند تنها یک اتاق دارد که در آن اتاق
یک پوستین شبانی به میخ آویزان است
خبر را برای سلطان آوردند
ایاز که به خدمت سلطان آمد
سلطان قضیه را از او پرسید
ایاز گفت: آنچه در آن اتاق آویخته است
پوستین شبانی من است که قبل از آشنائی
با سلطان بر تن داشتم و چوپانی میکردم
هر روز قبل از آنکه به دربار بیایم به آن
اتاق میروم و آن پوستین را بر تن میکنم
و به خود میگویم: ایاز خودت را گم نکنی
و فراموشت نشود که تو همان چوپان فقیر
و بی کسی، هر چه داری از برکت سلطان است
شب هم یکبار دیگر همین را به خود
یادآوری میکنم تا خودم را گم نکنم
و حق سلطان را فراموش نکنم
چه زیباست به یاد داشته باشیم
که هر چه داریم از لطف و کرم خداست
که سلطان ماست
.
#سلام_صبح_زیباتون
#معطر_به_ذکر_شریف_صلوات
#بر_حضرت_محمد_ص
#وخاندان_پاک_و_مطهرش
#اللَّهُمَّ_صَلِّ_عَلَى_مُحَمَّدٍ_وآلِ_مُحَمَّدٍ