-فقطخواستمبگویم،
باآنهاییڪہدوستتندارند،
هیچنسبتےندارم🙂♥️!
#ࢪھبرانہ
⭕️همیشه جمکران رفتن #آقا_جان برای دشمنان ما وحشتناک بوده، چون ایشان همیشه برای گرفتن تصمیم های مهم و جلب عنایت امام زمان(عج)، آن دست قدرت الهی به این مسجد مشرف میشوند.
مقام معظم رهبری دیشب به مسجد مقدس جمکران مشرف شدند.
⭕️همیشه جمکران رفتن #آقا_جان برای دشمنان ما وحشتناک بوده، چون ایشان همیشه برای گرفتن تصمیم های مهم و جلب عنایت امام زمان(عج)، آن دست قدرت الهی به این مسجد مشرف میشوند.
مقام معظم رهبری دیشب به مسجد مقدس جمکران مشرف شدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه منتظر فرمان فرمانده 🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه منتظر فرمان فرمانده 🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالا آمدن آن روی سگ...
#عین_صاد
استاد صفایی
🌙🏴
اول صفر سالروزورود کاروان اسرای اهل بیت اطهار علیهم السلام به شام یکی از مصائب رنجآور حادثه عاشورا بود که به امر یزید بن معاویه به عبیدالله بن زیاد و در جریان اسارت اهل بیت مولا حضرت آقا امام حسین علیهالسّلام و در رأس آنها مولا حضرت آقا امام سجاد علیهالسّلام و خانم حضرت بی بی زینب کبری سلاماللهعلیها روی داد. عبیدالله بن زیاد پس از کسب تکلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای کربلا، دستور اعزام آنها را به سوی شام صادر کرد که در مسیر حرکت و در شام اتفاقاتی روی داده که در منابع تاریخی و مقاتل به آنها اشاره شده است.
طبری مینویسد: عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و کودکان مولا حضرت آقا امام حسین علیهالسّلام را آماده کنند و دستور داد طوق آهنین به گردن مولا حضرت آقا امام علی بن حسین زین العابدین علیهالسّلام نهادند.
سپس آنها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه کرد که پیش یزید بروند.
در اخبار الطوال نیز آمده است: ابن زیاد، مولا حضرت آقا امام علی بن حسین علیهالسّلام و زنانی که همراهش بودند را با زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن یزید بن معاویه به شام فرستاد
در پی فرمان یزید بن معاویه که به واسطه نامه، از عبیدالله بن زیاد خواسته بود تا اسرا را به همراه سرهای مبارک شهدا به دمشق انتقال دهد، عبیدالله دستور داد تا اسرای اهل بیت اطهار علیهمالسّلام را آماده کرده، در حالیکه غل و زنجیر بر گردن مولا حضرت آقا امام سجاد علیهالسّلام انداخته بودند و حرم رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را به مانند اسیران روم و دیلم سوار بر محملهای برهنه و بدون پوشش و سایبان کرده بودند از شهری به شهری و از منزلی به منزلی حرکت دادند و سپس راهی شام کردند.
فرستادن اسرای اهل بیت اطهار علیهمالسّلام با چنان وضع رقتباری، چنان قلب ابن عباس را جریحهدار ساخت که او را بر آن داشت تا طی نامهای خطاب به یزید به او اعتراض کرده چنین بنویسد: بدان که از عجیبترین عجائب در روزگار تو این بود که دختران عبدالمطلب علیهم السلام و کودکان خردسالش را مانند اسیر در شام بردی تا به مردم نشان دهی که بر ما چیره شدهای و بر ما حکم میرانی؟!
به خدا سوگند اگر تو از زخم شمشیر من در امان باشی یقین بدان که روز و شب از دست زخم زبانم آسوده نخواهی بود.
با رسیدن کاروان اسرا به شام، دمشق غرق در شادی و سرور شد. ساکنان شهر به مانند اعیاد بر در و دیوار شهر پردههای دیبا آویخته بودند و به یکدیگر تبریک میگفتند و زنانشان دف میزدند و بر طبل میکوبیدند!
در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت اطهار علیهمالسّلام به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که میگفت: در راه بیت المقدس به شام رسیدم. در آنجا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان؛ در و دیوارش با پردههای دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، مینوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمیدانیم. (در همین فکرها بودم که) به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند، پس به آنان گفتم: آیا شما عیدی دارید که ما نمیدانیم؟
گفتند: پیرمرد، به نظر غریب مینمایی.
گفتم: آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را دیده و احادیث او را میدانم.
گفتند: ای سهل آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟!
گفتم: مگر چه شده است؟ گفتند: ای سهل، سر حسین علیهالسّلام را از عراق به هدیه میآورند. گفتم: عجبا سر حسین علیهالسّلام را میآورند؟!
و این مردم چنین شادمانی میکنند؟!
از کدام دروازه وارد میشوند؟ گفتند: از دروازه ساعات. برخی از منابع ورود اسراء به شام را از دروازه توماء دانستهاند.
هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرقها یکی پس از دیگری از راه میرسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود.
خود را شتابان به او رساندم و گفتم: دخترم شما کیستی؟
گفت: سکینه دختر حسین علیهالسّلام گفتم: آیا از من کاری ساخته است؟
من سهل بن سعد هستم که جدت(ص) را دیده سخن او را شنیدهام گفت: ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نگاه کنند.
😭😭😭
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِل فَرَجَهُم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شباهت چند دختر به #حضرت_رقیه
♨️ ماجرای بیخوابی دختر شهید #صدرزاده
💢 وقتی که عروسکها برای دخترها رنگ میبازند...
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی، به مناسبت سالروز شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 | روضه حضرت رقیه(س) در حضور رهبر انقلاب.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🐡🐠🐟 پذیرایی عراقیها از زائرین پیاده اربعین
🏴❤️ در کجای عالم اینچنین با عشق آنهم مجانی و حدود یک ماه از میلیونها انسان پذیرائی میکنند؟ 🏴❤️
(پذیرائی میلیونی حسینی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
❤️ درک این حجم از محبت و مهربونی عراقیا برای ما که از نزدیک لمسش کردیم هم غیر مقدور است چه برسه به کسائی که با فرهنگ اباعبدالله(ع) بیگانه اند.🤔
⚠️بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم 👇🏽
📆۱۹ مرداد سالروز شهادت سیدالاسرای ایران سرلشکر خلبان حسین لشکری.
🌹 #شهیدحسین_لشگری
📃خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
💢وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت: #برنامه_ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
◽️سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
👌📜#قرآن را کامل حفظ کرده بود،
🔻زبان انگلیسی می دانست
🔻و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌹حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در #حسرت_دیدن یک #برگ_سبز و یک منظره بودم، #حسرت ۵ دقیقه #آفتاب را داشتم...
✍️خاطرات دردناک.ناصر کاوه.
⚠️بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم 👇🏽
📆۱۹ مرداد سالروز شهادت سیدالاسرای ایران سرلشکر خلبان حسین لشکری.
🌹 #شهیدحسین_لشگری
📃خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
💢وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت: #برنامه_ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
◽️سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
👌📜#قرآن را کامل حفظ کرده بود،
🔻زبان انگلیسی می دانست
🔻و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌹حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در #حسرت_دیدن یک #برگ_سبز و یک منظره بودم، #حسرت ۵ دقیقه #آفتاب را داشتم...
✍️خاطرات دردناک.ناصر کاوه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
❤️ درک این حجم از محبت و مهربونی عراقیا برای ما که از نزدیک لمسش کردیم هم غیر مقدور است چه برسه به کسائی که با فرهنگ اباعبدالله(ع) بیگانه اند.🤔
#اربعین
@shahid_seyed_mahdy