فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ایران بهشت سلبریتی ها !!!
🔹حرف حسابی بسیار تلخ و شیرین
#جان_فدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیرت مردان | عفت زنان
در جامعه قبل از اینکه بتوان حجاب و عفت را از زنان گرفت باید غیرت را در مردان از بین برد، لذا غیرت یک پیشنیاز مهم برای عفیف بودن جامعه است.
روایت عشق
رفت سالی و دلم ثانیه ای بند نشد
جان فدای تو شد اما به تو مانند نشد
بعد تو شهر پر از غصه بی باباییست
تا که موعود رسد، شهر پراز تنهاییست
پدری کرده ای و داغ یتیمی سخت است
تا تو اسطوره شدی دشمن ما بدبخت است
تو سلیمان جهان گشتی و خاتم (ص) با تو
عطر مردانگی و خصلت آدم با تو
ارث پر مهر تو آسایش و امنیت ماست
سهم تو سایه دلچسب درخت طوباست
رهرو راه تو سرباز ولایت باشد
کاشکی قسمت ما نیز شهادت باشد.
🖋آذر بیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید؛
🔹یکی از پاساژهای غرب تهران است...!
🔸اگر انسان از این وضعیت دق کنید و بمیرد رواست....!
🔹آهای مسئولین محترم !اگه نمیتونید جمع و جورش کنید لطفا از جایگاهتون کناره گیری کنید، تاافراد بالایق تر مسئولیت رو انجام بدن.........
#خاک_ریز_انقلاب
🔘به کانال خاکریز انقلاب👇 بپیوندید
#ی_حس_خوب
گمان می کنم هر آدمی
باید پشت پنجره ی اتاقش،
یک گلدان گل شمعدانی
داشته باشد،
که هر بار گلهایش خشک می شود و دوباره گل می دهد،
یادش بیفتد که روزهای غم هم
به پایان می رسند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️یک کلیپ خوب برای محجبه ها😍
🌹 ارزش هزار بار دیدن و داره👌
#زن_عفت_افتخار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بومیسازی سامانه کنترل خودرو از راه دور با هوش مصنوعی
😞دیکتاتوری هوش مصنوعی از آنچه فکر میکنید نزدیک تر است!
🔥وزیر بهداشت، امروز باز هم از 🚨#قرنطینه_هوشمند 🚨🔥😱حرف زد.
🔴بازهم تهدید سابق، تکرار شد: واکسن نزنی، بلیط بهت نمیفروشیم، نمیتونی بری مسافرت. در واقع اسارت الکترونیک رو برایت اجرا میکنیم!
☑️با استفاده از سامانههای وزارت کشور میفهمند واکسن زدی یا نه (: سامانهء وزارت بهداشت و کشور به هم وصلند) و مجبورت میکنند به تزریق واکسنی که تشت رسواییش از بام افتاده و همکاران خود آقای وزیر، به عوارضش معترفند
⁉️آقای وزیر، چرا برغم وجود شواهد بسیار بر مضرات واکسنهای آزمایشی کرونا -که همگی مجوز مصرف اضطراری دارند، نه تأییدیه- بازهم مردم را وادار به تزریقشان میکنید؟
❌البته در سخنان وزیر، نکتهء ظریفی هم وجود داشت: در ایران، هر 6 پلتفرم واکسن وجود دارد، این یعنی واکسنهای ژنی هم رسماً وارد چرخهء تزریق شدهاند (شاید پیش از این، رسماً به آنها اشاره نمیشد) در خصوص این واکسنها و مضراتشان، گفتنیها بسیار است. موارد بسیاری را دوستان گفتهاند و خودم هم پیشتر به آن پرداختهام (اینجا و اینجا) و باز هم خواهم نوشت.
💢خندهدار آن است که در گذشتهای نه چندان دور که خود آقای وزیر هنوز وزیر نشده بود، نامهای با امضای وی به رییس جمهور وقت ارسال شد که در آن گفته شده بود: «واکسنهای نسل جدید یعنی واکسنهای ژنتیکی (مانند واکسن mRNA...) میتواند عوارض ناشناخته و گاه جبرانناپذیری به جای بگذارد».
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حاج_قاسم ات میشویم و فتنه های صهیونیسم جهانی را نابود میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جهاد_تبین
🌱رهبر معظم انقلاب
این کلیپ رو از دست ندید 💪
🕊﷽🕊
〰〰〰〰️〰️〰️〰️🇮🇷🕊🍃
استاد قرائتی حفظه الله
سوره نوح
قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً «21» وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً «22» وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً «23»
نوح گفت: پروردگارا همانا مردم مرا نافرمانى كردند و از كسى پيروى كردند كه مال و فرزندش جز بر خسارتش نيفزود. و نيرنگى بس بزرگ به كار بستند. و گفتند: معبودهاى خودتان را رها نكنيد و دست از (بتهاى) وَدّ و سُواع و يَعوق و نَسر بر نداريد.
🍃🕊نکته ها :
در قرآن، كلمات «أَصْنامٍ»، «اوثان»، «نَصَبٌ»* و «تَماثِيلَ» به معناى بت آمده است ولى نام بتهاى معروف مشركان به صورت خاص آمده است. نام پنج بت در اين آيه و نام «لات» و «عُزّى» و «مناة» در سوره نجم آمده است.
🍃🕊پیام ها :
1- مردان خدا، شكوهها را نزد او مىبرند. «رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي»
2- نقل مظلوميتها، درس پايدارى براى ديگران است. «عَصَوْنِي»
3- كسى كه از رهبر حق پيروى نكند، دنبال نااهلان مىرود. عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ ... إِلَّا خَساراً
4- ناله نوح براى خسارت مردم است نه غربت خودش. «عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً»
5- هر مال و فرزندى نعمت نيست. «لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً»
6- قدرت اقتصادى و اجتماعى سبب جذب مردم و پيروى و تاثيرپذيرى آنان مىشود. وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ ...
7- پيامبران در قطب مخالف صاحبان زر و زور و تزويرند. عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ ... وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً
8- قوم نوح از هيچ عملى فروگذار نكردند: نافرمانى نوح، پيروى نااهلان، مكر و توطئه، و اصرار بر حفظ بت ها. عَصَوْنِي ... اتَّبَعُوا ... مَكَرُوا ... قالُوا ...
9- آيين شرك حافظ منافع صاحبان زر و زور است. «لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ»
10- براى عبرت ديگران، گاهى بايد نام سران محو شده را ببريم.
وَدًّا ... سُواعاً ... يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً
11- رهبر الهى بايد قلههاى فساد را بشناسد. «يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً»
12- براى كسى كه از راه مستقيم خارج شود، راههاى انحرافى متعدّدى باز مىشود. «يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً»
🍃🕊🇮🇷〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 لطفا این کلیپ رو نشر بدید
خیلی از مذهبی های ماهم این احکام رونمیدونن
ومتاسفانه روز به روز شاهد نسلی خواهیم بود که از بدنهای ناپاک به وجود می آیند 😔😔😔😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: در #جنگ_نرم مثل یک شطرنجباز ماهر عمل کنید...
🦋
╚.🔘.═══.🔘.╝
حامیان اغتشاشگران و شعار «زن، زندگی آزادی» چه کسانی هستن؟
1️⃣ پادشاه عربستان که به چند همسری نه، به شصت همسری معتقد است.
2️⃣ مسعود رجوی که همه زنان سازمان مجاهدین را به عقد خود در آورده و رحم آنها را خارج کرد تا باردار نشوند! خاطرات خانم مریم سنجابی را درباره کثافت کاری های مسعود رجوی بخوانید. منافقین بازیگر مهم رسانه ای در آزادی زنان هستند.
3️⃣ بن سلمان که حتی به مادر خودش هم رحم نکرد و او را حبس خانگی کرد. وی شبکه اینترنشنال را برای آزادی زنان ایران تاسیس کرده است!
4️⃣ مولوی عبدالحمید هم در حالی حامی حقوق زنان شده که زنان حق ورود به مسجدش را ندارند اما خب شعار آزادی زن میدهد!
5️⃣ عبدالله اوجالان موسس پ ک ک و سازنده شعار زن زندگی آزادی معتقد بود که ازدواج، مرد کُرد را فلج می کند پس زنان باید بصورت مشترک در اختیار همه اعضای حزب مخصوصا خودش باشد. حجم کثافت کاری اوجالان به حدی بود که همسرش از دستش فرار کرد با اینحال، بخاطر آزادی زنان ایرانی تروریست تربیت میکند!
👌 حالا اگر کسی به این شعار و پدران آن علاقه دارد، خود داند
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
28.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برجام رسما مرد - قیافه زشت ترانه علیدوستی بعد آزادی هویدا شد - رازی که سردار حاجی زاده گفت
رضا رخشان
کانال فقط تحلیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معلومه خیلی تمرین کرده تو خونه
📚#ماندگاران
ماندگاران: ام البنين مادر ابوالفضل (ع)
نامش فاطمه بود. از آن دخترهایی که شمشیرزنی و نیزه داری را به خوبی می دانست و در جنگ آوری، هم پای پسران قبیله بود. اولین مربی شمشیر زنی و تیراندازی پسرش ابالفضل عباس (علیه السلام) و برادرانش هم خود او بود! نه اینکه تنها او اینچنین باشد، تمام قبیله اش در شجاعت و دلیری زبانزد بودند؛ اما چیزی که او را متمایز می کرد، حجب و حیای مثال زدنی و زیبایی و ملاحت خاص زنانه بود که در کنار جنگ آوری، او را به یک دختر کم نظیر تبدیل کرده بود. کمتر مردی جرأت خواستگاری از او را داشت و آنهایی هم که پا پیش می گذاشتند، همگی از بزرگان و اشخاص مطرح بودند؛ اما جز جواب رد چیزی حاصلشان نمی شد. وقتی از او می پرسیدند که چرا ازدواج نمی کنی، می گفت: «مردی نمی بینم، اگر مردی به خواستگاری ام بیاید، ازدواج می کنم.!»
معاویه از خواستگاران پروپا قرصش بود، ولی هربار دست خالی باز می گشت. تا اینکه یک شب خوابی دید. صبح فردا، وقتی «عقیل»، برادر و فرستاده ی علی بن ابیطالب (علیه السلام)، که مردی نسب شناس بود، برای خواستگاری آمد، فاطمه لبخند معنا داری زد؛ فهمید که رویایش صادقه بوده است. از فرط شادمانی و رضایت، گریست و گفت: «خدا را سپاس! من به «مرد» راضی بودم ولی او «مرد مردان» را نصیب من کرد.» و بی درنگ، پس از موافقت پدر و مادرش، موافقت خود را اعلام کرد و شد همسر علی بن ابیطالب (ع)، جانشین رسول خدا (صل الله علیه و آله).
بارزترین ویژگی اش، ادب بود. به جا و به موقع حرف می زد، حد خودش را می دانست و رفتارش، هرگز نشانی از خطا نداشت. روزی که پا در خانه ی امیرالمونین (ع) گذاشت، اولین جمله اش به فرزندان ایشان این بود: «نیامده ام جای مادرتان را بگیرم، من کجا و فرزندان زهرا (س) کجا؟ من آمده ام تا کنیزتان باشم.» و به حق نشان داد که راست می گفت؛ همان روز اول، حسن و حسین (علیهما السلام) بیمار بودند. فاطمه، بلافاصله به بالین آنها رفت و با محبت تمام، به آنها رسیدگی کرد و چند روز اول زندگی مشترکش، به پرستاری از فرزندان زهرا (سلام الله علیها) گذشت؛ کاری که آن را افتخاری برای خود می دانست. می گویند تا وقتی که فرزندان امام علی (ع) خردسال بودند، بچه دار نشد تا مبادا به خاطر مادر شدن، در حق آنها کوتاهی کند.
از امام (ع) هم خواسته بود تا او را «فاطمه» خطاب نکند تا مبادا دل بچه ها از شنیدن نام مادرشان در خانه، بشکند.
تا زمانی که فرزند دار نشد، برای فرزندان امامش، یک مادر تمام عیار بود و پس از بچه دار شدن، همیشه و در هر شرایطی، فرزندان زهرا (س) را به فرزندان خود ترجیح داد.
وقتی عباس (علیه السلام)، نوزاد شیرین ام البنین به دنیا آمد، بچه های زهرا (س) را جمع کرد، آنها را نزدیک به هم نشاند و نوزاد یک روزه اش را در آغوش گرفت؛ بلند شد و عباسش را دور سر فرزندان فاطمه (س) چرخاند تا به همه بگوید که فرزندان ام البنین، بلا گردان فرزندان فاطمه (س) اند.
همیشه و همه جا به فرزندانش یادآوری می کرد که «مبادا حسن و حسین (علیهما السلام) را برادر و همتای خود بدانید، آنها تافته ی جدا بافته اند، آسمانی اند، نوادگان پیامبر (ص) اند.» و همین تربیت بود که نتیجه اش را در کربلا نشان داد...
او همان مادری است که وقتی کاروان کربلا را راهی می کرد، با وجود اینکه چهار جوان خودش همراه کاروان بودند، به تمام کاروان اینطور سفارش می کرد: «چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمان بردار او باشید.»
ام البنین، از حضرت علی (ع)، صاحب چهار ستاره ی نورانی به نامهای عباس، عبدالله، جعفر و عثمان شد که همگی در کربلا به شهادت رسیدند. درود و رحمت خدا بر آنها.
عطـــر ظهــــ🌼ـــــور🍃
••••❥💚❥•••••••••••••••••••••
✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از جنایاتی که بر سر شهید مدافع امنیت سید روح الله عجمیان آوردند
🔹صبح امروز حکم اعدام دو تن از قاتلان شهید مدافع امنیت اجراشد
ترس
جبران خلیل جبران
گفته میشود که رود پیش از ورود به دریا،
از ترس بر خودش میلرزد.
او برمیگردد و به راهی که آمده بود،
نگاهی میاندازد.
سفرش را از قله کوهها آغاز کرده بود،
مسیر پرپیچوخمی از میان جنگلها و روستاها سپری کرده بود
و حالا درست رو به روی خودش،
اقیانوس وسیعی را میدید،
اقیانوسی که ورودِ به آن برایش همچون محوشدنی همیشگی بود.
اما راه دیگری وجود نداشت.
رودخانه نمیتوانست به عقب بازگردد.
هیچکس نمیتواند به عقب بازگردد.
در هستی، بازگشت به عقب ناممکن است.
رودخانه باید ریسکِ ورود به اقیانوس را بپذیرد چون فقط در این صورت است که ترسش از بین میرود.
چون درست در همینجاست
که رودخانه متوجه میشود ،
ماجرا ناپدید شدن در اقیانوس نیست بلکه...
اقیانوس شدن است.
✳️✍🌹به کانال دفاع از خوبان بپیوندید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 این فرد یکی از مرزبان های وطن است؛
او میگوید: اینجا در سرمای زمستان آب نداریم، میرویم از بیرون برف می آوریم میریزیم داخل تانکر، زیرش هم حرارت روشن میکنیم تا برفها آب شود...
در چنین شرایطی مرزبانهای وطن در حال دفاع از میهن هستند. اگر این پیام به دستتان رسید. اگر به مادران شهدا دسترسی داشتید، بگویید حتما برای مرزبانهای وطن دعا کنند.
این قهرمانها تمام قد و با تمام انرژی وسط میدان ایستاده اند تا گزندی به وطن نرسد.
ایران به مرزبان های خود افتخار میکند...
پرچم بالاست🇮🇷✌️
༻﷽༺
#شهیدنوشت
پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهیدحاج قاسم سلیمانی
هدیه به روح مطهر شهدا و جمیع رفتگان صلوات
اَللّٰٰھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِﷺ وَآل مُحَمَّــدﷺ وَ؏َجْــل فَرَجَهُــم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام، نشر حداکثری