📜 #حکایت_ها | برو به مامانِت بگو!
🔺️ خاطره آیتالله مصباح یزدی، از آیت الله بهجت (قدسسرهما) درباره اعتماد به خداوندعزّوجلّ
#آیت_الله_بهجت
👇👇👇
به جستجوی او سر به بیابان گذاشتم..
🔺️خاطره تشرف شیخ حسین فاضلی در ایام حج در بیان آیت الله مصباح یزدی (قدسسره)
#حکایت_ها
#امام_مهدی
#مهدویت
#حج
خنده دوستان خدا اندک است
🔸️درباره حضرت شعيب علی نبیناوآله وعلیه السلام آمده است كه ايشان صد سال گريست تا چشمانش نابينا گشت. خدای متعال به او وحی كرد: ای شعيب، چرا اينقدر گريه میكنی؟ اگر از ترس عذاب من میگريی، من جهنم را بر تو حرام كردم، و اگر از شوق بهشت میگريی، من بهشت را در اختيار تو گذاشتم.
🔸️حضرت شعيب علی نبیناوآله وعلیه السلام عرض كرد: خدايا، تو ميدانی كه گريه من، نه از ترس جهنم است و نه از شوق بهشت، بلكه به جهت شوق لقای توست. خدا فرمود: راست گفتی، از اين پس كليم خود را خادم تو قرار میدهم.از سويی حضرت موسی علی نبیناوآله وعلیه السلام از مصر فرار كرد و به مَدين نزد شعيب رفت و در مقابل ازدواج با يكي از دختران شعيب، قرارداد بست كه ده سال در آنجا بماند و به شعيب علی نبینا و آله و علیه السلام خدمت كند و چوپانی گوسفندانش را به عهده گيرد.
🔸️پس از نابينا گشتن شعيب علی نبیناوآلهوعلیه السلام و ناتوانی از انجام كارها، خداي متعال، كليم خود، حضرت موسيبنعمران علی نبیناوآله وعلیه السلام را برای خدمت او گماشت. شعيب علی نبینا و آله وعلیه السلام به پاس عشق و محبت به خدا چنين لياقتی يافت كه پيامبری چون موسی علی نبیناوآله وعلیه السلام، ده سال به او خدمت كند.
🔸️پس كسی كه زياد گريه میكند، مجال خنديدن ندارد. لذا خنده دوستان خدا اندك است؛ آنهم برای خوشحالی ديگران. چنان شوق ديدار خدا بر دلشان مستولی است، در اين دنيا به هيچچيز دلخوش نمیشوند و روی گشاده و خنده آنان برای شادمان ساختن اطرافيان، و برای اين است كه ديگران را اندوهگين نسازند؛ و الا در دلشان چنان حزن و اندوهي است كه با شادی های دنيا محو نمیگردد و تنها با رسيدن به لقای خداوند، برطرف میشود.
🔺️ بیان علامه مصباح قدس سره از راز داستان حضرت شعیب و حضرت موسی علی نبینا وآله و علیهما السلام راهيان كوی دوست ، صفحه ۲۶۷-۲۶۸
#حضرت_موسی
#حکایت_ها
نمیدانم!
🔸️یکی از نکته هایی که من در زندگی ام تجربه کردم این است که اساتیدی داشتیم که وقتی سؤال می کردیم، زود جواب نمی دادند. می گفتند احتیاج دارد که فکر کنم یا می گفتند نمی دانم و باید بپرسم یا تحقیق کنم. این بیشتر به دل آدم می نشست و اثر می گذاشت.
🔸️خدا درجات آقای طباطبایی را بیش از آن اندازه که عقل ما می رسد متعالی کند. بارها اتفاق افتاده بود.
🔸️شب های پنجشنبه جلسه داشتند و گاهی ما هم می رفتیم. گاهی در بین راه، فرصتی می شد که چیزی بپرسیم؛ حالا مسئله علمی یا اخلاقی. وقتی می پرسیدم، تأملی می کردند و می گفتند نمیدانم! بعد مقداری فکر می کردند و عادتاً چیزی به ذهنشان می رسید و می گفتند.
🔸️در این جهت کس دیگری را مثل آقای طباطبایی ندیده ام. صریحاً به شاگردش می گفت نمی دانم.
۱۳۹۶/۰۴/۱۲
#حکایت_ها
#علامه_طباطبایی