﷽
#خاطراتآقارضا📕
🧨هنگام برگشت از عملیات بسیار سنگینی در سوریه بودیم که سرمای آن زمان خیلی شدید بود.
💞آن عملیات آقا رضا و آقا روحالله مثل جاهای دیگر، آن عملیات نیز با هم بودند.
🌞دم غروبی همه نشسته بودیم و صدای بیسیم آهسته به گوش میرسید.
🎛فقط برای لحظهای دستم را حرکت دادم و به سمت بیسیم بُردم تا بگویم صدایش را کمی بالا ببَر تا بشنویم چه میگویند
🥶چنان سوز سرمایی به دستم هجوم آورد که با سریعاً مجبور شدم دستم را به سر جای اولش بازگردانم
❄️در چنین سرمای وحشتناکی بود که جوانان مقاومت میکردند.
🧥یادم هست در همان عملیات زمانِ برگشتنی که لباس همهی رزمندگان گلی و چسبیده به تن بود، آقا رضا را دیدم که لباسی تمیز و مرتبط تنش بود.
😅من تعجب کرده بودم که او کِی رفت و لباسش را عوض کرد و آنقدر تمیز به ما ملحق شد...
🎙راوی:همرزم شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده