آموزش | روانشناسی رنگها راهنمایی برای طراحان
💠 چرخه رنگ (یا دایره رنگ) ابزاری برای درک رنگها و روابط آنهاست.رایجترین چرخه ی رنگ دارای ۱۲ رنگ (Hue) است. چرخه ی رنگ میتواند از ۶ تا ۲۴ ، ۴۸ ، ۹۶ و بیشتر نیز رنگ داشته باشد.
#نکته_گرافیک #آموزش_گرافیک #خادم_گراف
✅ @khademgraph
✅ khadem68.blog.ir
|خادم گراف|
آموزش | روانشناسی رنگها راهنمایی برای طراحان 💠 چرخه رنگ (یا دایره رنگ) ابزاری برای درک رنگها و
آموزش |رنگهای اصلی (اولیه)
💠 سه رنگ اصلی به نامهای زرد، آبی و قرمز وجود دارد. این رنگها در تئوری میتوانند با یکدیگر ترکیب شده و سایر رنگها را ایجاد کنند. اگر سه رنگ اصلی را با هم ترکیب کنید، از نظر تئوری رنگ مشکی ایجاد خواهد شد.
#نکته_گرافیک #آموزش_گرافیک #خادم_گراف
✅ @khademgraph
✅ khadem68.blog.ir
|خادم گراف|
آموزش |رنگهای اصلی (اولیه) 💠 سه رنگ اصلی به نامهای زرد، آبی و قرمز وجود دارد. این رنگها در تئوری
آموزش | رنگهای فرعی (ثانویه)
💠 با ترکیب دو (دو به دو) رنگ اصلی میتوان رنگ فرعی ایجاد کرد. سه رنگ فرعی به نامهای سبز، بنفش و نارنجی وجود دارد که نارنجی از ترکیب قرمز و زرد، بنفش از ترکیب آبی و قرمز و همچنین رنگ سبز از ترکیب زرد و آبی حاصل میشود.
#نکته_گرافیک #آموزش_گرافیک #خادم_گراف
✅ @khademgraph
✅ khadem68.blog.ir
|خادم گراف|
آموزش | رنگهای فرعی (ثانویه) 💠 با ترکیب دو (دو به دو) رنگ اصلی میتوان رنگ فرعی ایجاد کرد. سه رنگ
آموزش | رنگهای ترکیبی (ثالثیه)
💠 سومین دسته از رنگها هستند که با ترکیب رنگهای اصلی و فرعی مجاور ساخته میشوند. این شش رنگ ترکیبی زرد-سبز ، آبی-سبز، آبی-بنفش، قرمز-بنفش، قرمز-نارنجی و زرد-نارنجی میباشند.
#نکته_گرافیک #آموزش_گرافیک #خادم_گراف
✅ @khademgraph
✅ khadem68.blog.ir
پروفایل | حاج قاسم
💠 فرازی از وصیت نامه :
معبود من، عشق من و معشوق من دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم. نمی توانم ازتو جدا بمانم. بس است. بس. مرا بپذیر، امام آنچنان که شایسته تو باشم.
#مکتب_حاج_قاسم #حاج_قاسم #خادم_گراف
✅ @khademgraph
✅ khadem68.blog.ir
ابزار گرافیک | پترن اسلیمی
📌 بصورت وکتور eps
#ابزار_گرافیک #پترن #اسلیمی #خادم_گراف
✅ @khademgraph
✅ khadem68.blog.ir
|خادم گراف|
ابزار گرافیک | پترن اسلیمی 📌 بصورت وکتور eps #ابزار_گرافیک #پترن #اسلیمی #خادم_گراف ✅ @khademgra
patern eslimi 01.eps
4.98M
📌هزینه دریافت : صلوات جهت شادی دل حضرت زهرا (س)
#ابزار_گرافیک #پترن #اسلیمی #خادم_گراف
✅ @khademgraph
✅ khadem68.blog.ir
نشان | عطر یاس
📌 حق اثر برای طراح و صاحب اثر محفوظ می باشد.
#نشان #تایپوگرافی #سفارشی #خادم_گراف
✅ @khademgraph
✅ khadem68.blog.ir
|خادم گراف|
🛑 #سه_دقیقه_در_قیامت (قسمت۹) ✅در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضربالمثل بود آ
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
(قسمت ۱۰)
❎یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت چند جلد کتاب به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت:
اینها باشد اینجا تا سربازهایی که بعد می آیند در ساعات بیکاری استفاده کنند.
💥 کتابهای خوبی بود،یک سال روی تاقچه بود.
سربازهایی که شیفت شب داشتند یا ساعات بیکاری استفاده میکردند.
🍃 بعد از مدتی من از آن واحد مکان دیگری منتقل شدم،همراه با وسایل شخصی که بردم کتابها را هم بردم.
✨ یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت احساس کردم که این کتابها استفاده نمی شود شرایط مکان جدید واحد قبلی فرق داشت و سربازان و پرسنل کمتر اوقات بیکاری داشتند.
☘️لذا کتابها را به همان مکان قبلی منتقل کردم و گفتم: اینجا باشد بهتر استفاده میشود.
🍃جوان پشت میزش اشاره به ماجرای کتابها کرد و گفت: این کتابها جزو بیتالمال و برای آن مکان بود.
♨️چون بدون اجازه آنها را به مکان دیگری بردی اگر آنها را نگه می داشتی و به مکان اول نمیآوردی
⛔️ باید از تمام پرسنل و سربازانی که در آینده هم به مانند شما می آمدند حلالیت میطلبیدی.
⚠️خیلی ترسیدم! به خودم گفتم: من تازه نیت خیر داشتم و کتابها را استفاده شخصی نکرده و به منزل نبرده بودم..خدا به داد کسانی برسد که بیتالمال را ملک شخصی خود کردهاند!
🔆درآن لحظه یکی از دوستان همکار مخلص و مومن در مجموعه دوستان را دیدم.
🔰 مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند.
🔴اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره در جیب خودش گذاشت،
⛔️ روز بعد در اثر یک سانحه رانندگی درگذشت.
وقتی مرا در آن وادی دید به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر میکنند که این پول برای من است و آن را خرج کرده اند.
تورو خدا برو به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برساند. من اینجا گرفتارم برای من کاری بکن.
💥 تازه فهمیدم چرا انقدر بزرگان در مورد بیت المال حساس هستند!
راست می گویند که مرگ خبر نمیکند.
☘️در سیره پیامبر گرامی اسلام نقل شده که:
روز حرکت از سرزمین خیبر ناگهان به یکی از یاران پیامبر تیری اصابت شد و همان دم شهید شد.
🔰 یارانش گفتند: بهشت بر تو گوارا باد.
❤️خبر به پیامبر رسید.ایشان فرمودند:
من با شما هم عقیده نیستم زیرا لباسهایی که بر تن او بود از بیتالمال بود و آن را بی اجازه برده و روز قیامت به صورت آتش آن را احاطه خواهد کرد.
💠 در این لحظه یکی از یاران پیامبر گفت: من دو بند کفش بدون اجازه برداشتم.
🌸 حضرت فرمود: آن را برگردان و گرنه روز قیامت به صورت آتش🔥 در پای تو قرار میگیرد.
💥 در میان روزهایی که بررسی اعمال انجام شد ما به باطن اعمال آگاه می شدیم.
🔰 یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را میفهمیدیم.
❎چیزی که امروزه به اسم شانس نام برده می شود اصلا آنجا مورد تایید نبود!
🔆بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علتها را می داد...
💠مثلا روزی در جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم. کلاس های روزانه تمام شد و برنامه اردو رسید.
♻️ نمیدانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم بیشتر این نیروها خسته بودند و داخل چادرها خوابیده بودند.
🔷 یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند.
روز دوم اردو هم باز بقیه را اذیت کردیم.
🔵 البته بگذریم از اینکه هرچه ثواب و اعمال خیر داشتم به خاطر این کارها از دست دادم.
📘وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده
🔮 من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم با دوعدد پتو برای خودم یک تختخواب قشنگ درست کرده بودم.
🔶چادر ما چراغ نداشت متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از بچهها میخواهد من را اذیت کند.
✅لذا همین طور که پوتین به پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم.
یک باره دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفت!
داد میزد: کی بود،چی شد!؟
♨️وحشت کردم...سریع از چادر آمده بیرون و فهمیدم حاج آقا جای خواب نداشته، بچهها برای اینکه من را اذیت کنند به حاج آقا گفتند که این جای حاضر و آماده برای شماست.
🔘 لگد خیلی بدی زده بودم.بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش.
🔆حاج آقا آمد بیرون و گفت: الهی پات بشکند، مگر من چه کردم که اینجوری لگد زدی؟
گفتم:حاج آقا غلط کردم ببخشید. من با کسی دیگه شمارو اشتباه گرفتم ..خلاصه خیلی معذرت خواهی کردم.
⚜️ به حاج آقا گفتم: شرمنده من توی ماشین میخوابم شما بخوابید.
فقط با اجازه بالش خودم را بر می دارم.
🌿 رفتم توی چادر همین که بالش را برداشتم دیدم یک عقرب بزرگی اندازه کف دست زیر بالش من قرار دارد .
من و حاج آقا هر طور بود او را کشتیم.
حاجی گفت :جون من را نجات دادی..
ادامه دارد ...
#سه_دقیقه_در_قیامت