❣#عند_ربهم_یرزقون
وقتے در تلویزیون صحبتهاے حضرت امام پخش میشد، با احترام مینشست. اشڪ میریخت و با دل و جان گوش میڪرد.
میگفت: عظمت را اگر خدا بدهد، میشود خمینے، با یڪ عبا و عمامہ آمد. اما عظمت پوشالے شاہ را از بین بُرد.
همیشہ میگفت: هر چہ امام بگوید همان است. حرف امام براے او فصل الخطاب بود. براے همین روے سینهاش خالڪوبے ڪردہ بود ڪہ: فدایت شوم خمینی
🌹 #شهیدضرغام
🔰کمیته خادمین الشهدا
شهرستان آران و بیدگل
╭┅──────────────┅╮
@khademin_aranbidgol_esf
╰┅──────────────┅╯
🌱 از مادر شهید حسن باقری پرسیدند:
چی شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟! جمله خیلی قشنگی گفتند:
نگذاشتم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زندگیمان گم شود.
🌹شادی روح همه شهدا صلوات
#شهید_حسن_باقری
#عــند_ربـهم_یــرزقون
🔰کمیته خادمین الشهدا
شهرستان آران و بیدگل
╭┅──────────────┅╮
@khademin_aranbidgol_esf
╰┅──────────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 و به من گفت : راهکارش اشکه ، اشک...
#عــند_ربـهم_یــرزقون🌹
🔰کمیته خادمین شهدا
شهرستان آران و بیدگل
╭┅──────────────┅╮
@khademin_aranbidgol_esf
╰┅──────────────┅╯
❣🌱 داشت سوار تویوتا می شد که برود، رفتم جلو و گفتم: برادر تورجی می خواهم بیایم گردان یا زهرا سلام الله علیها. گفت: شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر می شود گردان مادرمان برای ما جا نداشته باشد؟ تا فهمید سیدم پیاده شد، خودش برگه ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت.
یک روز هم رفتم مرخصی بگیرم. نمی داد. نقطه ضعفش را می دانستم. گفتم: شکایتت را به مادرم می کنم.
از سنگر که آمدم بیرون، پا برهنه و با چشمان اشک آلود آمده بود دنبالم. با یک برگه مرخصی سفید امضاء.
گفت: هر چقدر خواستی بنویس؛ اما حرفت را پس بگیر.
راوی: سید احمد نواب
شهید محمدرضا تورجیزاده🍃
#عــند_ربـهم_یــرزقون
🔰کمیته خادمین شهدا
شهرستان آران و بیدگل
╭┅──────────────┅╮
@khademin_aranbidgol_esf
╰┅──────────────┅╯