✍ولادت با سعادت امام حسن عسکری (ع) نقطه عطفی در تاریخ تشیع بود.
🗯 آماده سازی شیعیان برای ورود به دوران غیبت منجی بزرگ عالم بشریت حضرت صاحب الزمان (عج) مسئولیت خطیری بود که با صبر و بردباری و درایت بی نظیر ایشان به نیکوترین شکل به انجام رسید.
🔰میلاد با سعادت یازدهمین خورشید آسمان امامت و ولایت امام حسن عسکری(ع) بر شما بزرگواران تبریک و تهنیت باد.🌹
✍روابط عمومی کمیته خادمین شهدای دزفول
کمیتهخادمینشهـدادزفول
#تلنگری🔺
#استاد_شجاعی
#استاد_مؤمنی
💫 از اینجا تا چند خیابان آنطرفتر هم، بدونِ نشانی، به مقصد نمیرسی!
🗯راه آسمان را، آیا میتوان بدون نشانی، طی کرد؟
♨️این نشانی را از کجا باید گرفت؟
🔰و چگونه این مسیر را پیمود؟
💥ویژه میلاد #امام_حسن_عسکری علیهالسلام
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
✍تجدید بیعت🔻
🗯علاقه ی عجیبی به دیدار با خانواده شهدا داشت.
♨️ به طوری که این دیدار را یک عبادت
می دانست.
🔰با این اعتقاد سعی داشت از ان ها دلجویی کند و دلشان را به دست بیاورد.
💠 او بعد از هر عملیاتی عده ای از بچه های گردانش را در یکی از مساجد شهر جمع می کرد و به اتفاق هم به خانه بازماندگان شهدا می رفتند.
▪️اما قبل از رفتن با سخنان خود بچه ها را از نظر روحی و معنوی اماده می کرد تا با امادگی بیشتری به خانه شهدا بروند.
✍یکی از شب ها که باز عازم خانه شهیدی بودیم می گفت:🔻
▫️برادران این دیدار هم تجدید میثاقی با شهداست.
🔸 و هم باعث دلگرمی خانواده انها
می شود تا فکر نکنند فرزندانشان فراموش شده اند.
🔹و با این عمل به ان ها می گوییم که ادامه دهندگان راه پاک شهیدشان هستیم.
💥وارد خانه شهید که می شدم طنین صلوات بچه ها فضای خانه را پر می کرد.
🗯قبل از همه شهید صالح نژاد دست پدر شهید را می بوسید.
♨️سپس بعد از تلاوت ایاتی از قران سر پا می ایستاد و درباره مقام و منزلت و صبر خانواده های شهدا صحبت می کرد.
🔰پس از ان از دلاوری ها و رشادت های شهید در جبهه و در عملیات سخن
می گفت.
💠 آن گونه که بازماندگان شهید احساس سربلندی و افتخار می کردند.
▪️در پایان با اهدا هدیه ای از جانب
بچه های گردان از ان خانواده محترم شهید قدردانی می شد.
راوی: علی شامر زاده
📚منبع: کتاب رد پای افتاب، ص 43
#خاطرات_شهدا
#شهید_حمید_صالح_نژاد
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
✍دست نوشته ای از شهید محمود
پور رکنی:🔻
🗯این را حس می کنم که خود کاذب من و نفس اماره منتظر است تا کوچکترین غفلتی کنم تا مرا کیلومترها از مسیر اصلی فاصله دهد.
♨️از نفسم می ترسم که مرا به بدی بکشاند، چون روایتی است از مولایم علی (ع) که می فرماید:🔻
🔰پناه می برم به خدا از شر نفسم، به درستی که نفسم می خواهد مرا به بدی بکشاند.
💠اری ای شهیدان و جانبازان راه خدا خوشا بحالتان که با انبیا و صالحین محشور شدید.
▪️ولی به روحتان و عشق به شهادتتان و به پاکیتان قسم راهتان و هدفتان را ادامه می دهم.
▫️ و نمی گذارم که این بشرهای حیوان صفت و شیطان صفت، خون شما را پایمال کنند.
🔸شهیدان چون شما به خدا نزدیکترید برای ما که هنوز درگیر با شیطان های بیرونی و درونی خود می باشیم دعایی کنید.
🔹 شاید به ما رحمی شود و با هم دیداری داشته باشیم.
📚منبع: کتاب برادران خورشید
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمود_پور_رکنی
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
🗯اخلاق مخصوصی داشت.
♨️قابل مقایسه با بقیه بچه ها نبود، هم درس می خواند هم کمک پدر در مغازه بود.
🔰حتی در خانه هم کمک من غذا درست می کرد.
💠بسیار ارام و مطیع بود.
▪️هنوز یکبار نشده بود که غذا درست کنم و یادش نیفتم.
▫️احساس می کنم پهلویم هست و دارد کمکم می کند چون همیشه اینگونه بود.
🔸در سفره انداختن کمکم می کرد، بعد در شستن ظرف ها و بعد در شستن خانه و... کمک می کرد.
🔹در خرید بازار هم کمک می کرد هر کاری که به او گفته می شد انجام
می داد.
💥 و بسیار احترام من و پدرش را داشت.
🗯 و هیچگاه در بیست سال عمرش سخن بدی به ما نگفت.
♨️از نظر تقوا در تمام طایفه کسی را مثل او سراغ ندارم.
🔰بسیار نظافت را رعایت می کرد.
💠 و در خانه زیاد قران می خواند.
▪️هنوز دیپلم نگرفته بود سال چهارم دبیرستان بود که جنگ شروع شد و او به جبهه رفت.
▫️رحمان قبل از جبهه رفتن در بسیج مسجد سلمان فارسی"صنیعی بود.
🔸هنگام نماز ان قدر حالت تسلیم و خضوع و حضور قلب داشت که اگر زلزله می شد تکانی نمی خورد.
🔹او خالصانه حتی لباس های برادرش مصطفی را اتو می کرد.
💥مصطفی فرزند بزرگم که یک دستش را در دوران انقلاب اسلامی از دست داده است در انجام کارهایش به او کمک
می کرد حتی با تواضع کامل
کفش هایش را جلوی پایش می گذاشت.
راوی: مادر شهید رحمان پور رکنی
📚منبع: کتاب برادران خورشید
#خاطرات_شهدا
#شهید_رحمان_پور_رکنی
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez