eitaa logo
کمیته‌خادمین‌شهـدادزفول
497 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
696 ویدیو
11 فایل
"بسـم‌رب‌الشـھدا‌" ' پـدرم گفـت اگـر خادم ایـن خانه شـوی همه ی، زنـدگـی وآخـرتت تضـمـین است🌿 !" اینجــا از خـــادمــی تاشهــادت،فاصله ای نــیست !" 'کمیتہ‌خآدمین‌شھدا‌ی‌دزفـول' #خادمی_شهدا_افتخار_ماست... 🌿 - راه ارتباطـی ↶ - @emad_67
مشاهده در ایتا
دانلود
💫سرباز وظیفه 💫 ✨محمد پسری آرام ومذهبی بود ✨در تمام طول عمرش هیچکس از او دلخوری نداشته نه بزرگسال ونه کودکان همیشه حد وحدودهارو رعایت میکرد من هم خیلی ازش راضی بودم. ✨به خدمت سربازی اعزام شده بود. ✨فقط سه ماه از خدمت سربازیش داشت. ✨هر روز ،روز شماری میکردم که هرچه زودتر این سه ماهم بگذره و پسرم برگرده. ✨محمد سرباز پاسگاه مرزی بود. ✨در منطقه پاسگاهی که محمد سرباز بود درگیری شد. ✨ومحمد من هم نیرو داوطلب شد و به همراه فرمانده به محل درگیری میره ✨در اون درگیری دونفر شهید شدن یکیشون سرهنگ اون پاسگاه بود و اون یکی محمد من. ✨در صورتی که فرمانده کلانتری گفته بود نیازی به محمد نبود چون اون روز پست نوبت محمد نبود اما محمد خودش نیروی داوطلب شد. واینگونه محمد حسینی جاموسی جاودانه شد و به خیل شهدا پیوست ⚡️راوی مادر شهید⚡️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 کانال خادمین الشهدا دزفول 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 https://eitaa.com/shohada_baladalsavarikh
🍃🍂🍃 🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃🍂 🍃 💫دوکبوتر که نشانه شدند💫 ✨تاریخ تولد:1345 ✨تاریخ شهادت:1361 🗯موقع تولد برادرم حمیدرضا نقابی به روی صورت داشت. ✨شانزده ساله بود که به جبهه اعزام شد. ✨اولین بار که اعزام شد به شهادت رسیدند رفت جبهه ومادیگه ندیدیمش. ✨سیزده سال مفقود بود خیلی تفحص کردن پیدا نشد دیگه نا امید شدن موقع برگشت که میخواستن برگردن ✨دوتا کبوتر دیدن که در یه منطقه ای مدام پرواز میکردن ومینشستن ✨گروه تفحص کننده کنجکاو شدن گفتن اون منطقه رو هم بگردیم ✨همون منطقه که کبوترا بودن پنچ تاشهید که از یک گردان اعزام شدندوهمشهری بودن بهمراه برادر من اونجا در مکانی که کبوترهامینشستن بود.... ✨محل تفحص شلمچه... راوی: خواهر شهید کمیته خادم الشهدا دزفول 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 https://eitaa.com/shohada_baladalsavarikh
🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂 🍂🍃 🍂🍃 🍂 ✨امتحانات ثلث سوم✨ ⚡️دوران جنگ مثل الان نبود که هرسال تحصیلی دو ترم باشد. ⚡️هر سالی از سه ثلث تشکیل میشد. امتحانات ثلث سوم شروع شده بودند وما مشغول درس خواندن بودیم ⚡️شبی که فرداش امتحان داشتیم آژیر خطر رو زدن ⚡️دوران جنگ بیشتر خونه ها شبستان داشتن و موقعه ای ک آژیر به صدا در می آمد. ⚡️ مردم به شبستان ها می رفتن بعضی از خانه ها که شبستان نداشتن به خانه های همسایه ها میرفتن ⚡️آژیر به صدا در آمد و من هم کتاب به دست با بقیه اعضای خانواده وهمسایگانی که به خانه ی ما آمده بودند به شبستان رفتم ⚡️همه جاراتاريکي فراگرفته بودودرحاليکه نورشمع تاريکي رابرهم ميزد، ⚡️به سختي بانورشمع مشغول درس خواندن شدم. ⚡️ فرداصبح که برای امتحان رفتیم متوجه شدیم موشک به مدرسه اصابت کرده ومدرسه تخریب شده و ما همه مجبور شدیم که امتحان را در شهریور ماه بدهیم. ✨راوی:خانوم طاهری✨ کانال خادمین الشهدادزفول 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃https://eitaa.com/shohada_baladalsavarikh
💌 یه حقیقی هرگز ناامید نمیشه! 🗯شاید توی پیچو خم زندگی، خسته بشه، حتی گریه کنه... اما؛🔻 ♨️هرگز دست از تلاش برنمیداره... 🔰و اینه فرقش با آدمای عادی...