eitaa logo
ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے
403 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
326 ویدیو
12 فایل
پایگاه اطلاع رسانی کمیته خادمین شهدا شهر سجزی پل های ارتباطی :👇 واحد برادران : @M_S_khadem83 واحد خواهران : @Khademin_sejzi1 | @Mousaei313 واحد رسانه : @Mahdi_ho3eini_87 #خــادم_الشهدا🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
13.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. فلانی راه کار این قضیه(شهادت)چیه؟ چیکارکردی؟ راه کارش اشکِ اشک... ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے
سلام و عرض ادب خدمت همراهان همیشگی ان شاءالله از فرداشب کتاب شهید هادی ذوالفقاری به صورت پارت پارت
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🕊 کمی بعد درس را رها کرد و میخواست با کار کردن گمشده ی خودش را پیدا کند. بعد در جمع بچه های بسیج و مسجد مشغول فعالیت شد. هادی در هر عرصه ای که وارد میشد بهتر از بقیه ی کارها را انجام می داد. در مسجد هم گوی سبقت را از بقیه ربود. بعد با بچه های هیئتی رفیق شد. از این هیئت به آن هیئت رفت. این دوران خیلی از لحاظ معنوی رشد کرد اما حس میکردم که هنوز گمشده ی خودش را نیافته بعد در اردوهای جهادی و اردوهای راهیان نور و مشهد او را می دیدم. بیش همه فعالیت می کرد، اما هنوز ..... از از لحاظ کار و درآمد شخصی هم وضع او خوب شد اما باز به آنچه می خواست نرسید.بعد با بچه های قدیمی جنگ رفیق شد. با آنها به این جلسه و آن جلسه می رفت. دنبال خاطرات شهدا بود. بعد موتور تریل خرید برای خودش کسی شده بود. با برخی بزرگ ترها این طرف و آن طرف می رفت. اما باز هم ..... تا اینکه پایش به حوزه باز شد. کمتر از یک سال در حوزه بود. اما گویی هنوز ..... بعد هم راهی نجف شد. روح نا آرام هادی گمشده اش را در کنار مولایش امیر المؤمنین یا پیدا کرد. او در آنجا آرام گرفت و برای همیشه مستقر شد..... 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
enc_17005735677513318472745.mp3
3.76M
تو پرستار زمین نه زمان نه پرستار تموم ملکوت کبریایی‌...❤️✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🕊 همیشه روی لبش لبخند بود. نه از این بابت که مشکلی ندارد. من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کرد که اینجا نمی توانم به آنها بپردازم.اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مؤمن شادی هایش در چهره اش و حزن و اندوهش در درونش میباشد. همه ی رفقای ما او را به همین خصلت میشناختند. اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته چهره ای بود که با لبخند آراسته شده از طرفی بسیار هم بذله گو و اهل شوخی و خنده بود. رفاقت با او هیچ کس‌را خسته نمی کرد. در این شوخی ها نیز دقت میکرد که گناهی از او سر نزند. یادم هست هر وقت خسته میشدیم هادی با کارها و شیطنت های مخصوص به خود خستگی را از جمع ما خارج می کرد. بار اولی که هادی را دیدم قبل از حرکت برای اردوی جهادی بود. وارد مسجد شدم و دیدم جوانی سرش را روی پای یکی از بچه ها گذاشته و خوابیده رفتم جلو و تذکر دادم که اینجا مسجد است بلند شو.دیدم این جوان بلند شد و شروع کرد با من صحبت کردن. اما خیلی حالم گرفته شد. بنده ی خدا لال بود و با اده اده کردن با من حرف زد. خیلی دلم برایش سوخت معذرت خواهی کردم و رفتم سراغ دیگر رفقا. بقیه ی بچه های مسجد از دیدن این صحنه خندیدند! چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان وارد شد و این جوان لال با او همان گونه صحبت کرد. آن شخص هم خیلی دلش برای این پسر سوخت. ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و آماده ی حرکت، یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت: نابودی همه ی علمای اس..... بعد از لحظه ای سکوت ادامه داد نابودی همه علمای اسرائیل صلوات همه صلوات فرستادیم وقتی برگشتم با تعجب دیدم آقایی که شعار صلوات فرستاد همان جوان لال در مسجد بود!به دوستم گفتم: مگه این جوان لال نبود!؟دوستم خندید و گفت: فکر کردی برای چی توی مسجد می خندیدیم. این هادی ذوالفقاری از بچه های جدید مسجد ماست که پسر خیلی خوبیه خیلی فعال و در عین حال دلسوز و شوخ طبع و دوست داشتنی است. شما رو سر کار گذاشته بود. یادم هست زمانی که برای راهیان نور به جنوب می رفتیم، من و هادی و چند نفر دیگر از بچه های مسجد جزء خادمان دو کوهه بودیم. آنجا هم هادی دست از شیطنت بر نمی داشت. مثلاً، یکی از دوستان قدیمی من با کت و شلوار خیلی شیک آمده بود دو کوهه و میخواست با آب حوض دو کوهه وضو بگیرد. هادی رفت کنار این آقا و چند بار محکم با مشت زد توی آب سر تا پای این رفیق ما خیس شد. یک دفعه دوست قدیمی ما دوید که هادی را بگیرد و ادبش کند. 🦋همراهمون باشید😉 🌸 ‎‎‌‌‎ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
می‌شناسد دل من بوی دل سوخته را الهی؛ این کاسه‌های گدایی مان را پر کن: اللهم ارزقنا توفیق فی سبیلک... ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|﷽|• این عشق آتشین ز دلــم پا نمی شود مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود بالای تخت یوسف کنعان نوشـته اند هر یوسفی،یوسف زهرا نمی شود🌱 🌹 🤲 .🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. #پـــــــارت_یازدهم🌸/#شوخ_طبعی🕊 همیشه روی ل
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🕊 هادی با چهره ای مظلومانه شروع کرد با زبان لالی صحبت کردن. این بنده ی خدا هم تا دید این آقا قادر به صحبت نیست چیزی نگفت و رفت. شب وقتی به اتاق ما آمد یکباره چشمانش از تعجب گرد شد. هادی داشت مثل بلبل تو جمع ما حرف می زد در دو کوهه به عنوان خادم راهیان نور فعالیت می کردیم. در آن ایام هادی با شوخ طبعی ها خستگی کار را از تن ما خارج می کرد. یادم هست که یک پتوی بزرگ داشت که به آن می گفت پتوی اجکت یا پتوی پرتاب کاری که هادی با این پتو انجام میداد خیلی عجیب بود. یکی از بچه ها را روی آن می نشاند و بقیه دور تا دور پتو را می گرفتند و با حرکات دست آن شخص را بالا و پایین پرت می کردند. یک بار سراغ یکی از روحانیون رفت. این روحانی از دوستان ما بود. ایشان خودش اهل شوخی و مزاح بود. هادی به او گفت: حاج آقا دوست دارید روی این پتو بنشینید؟ بعد توضیح داد که این پتو باعث پرتاب انسان می شود. حاج آقا که از خنده های بچه ها موضوع را فهمیده بود، عبا و عمامه را برداشت و نشست روی پتو هادی و بچه ها چندین بار حاج آقا را بالا و پایین پرت کردند. خیلی سخت ولی جالب بود. بعد هم با یک پرتاب دقیق حاج آقا را انداختند داخل حوض معروف دو کوهه بعد از آن خیلی از خادمان دو کوهه طعم این پتو و حوض دو کوهه را چشیدند!شیطنت های هادی در نوع خودش عجیب بود. این کارها تا زمانی که پای‌او به حوزه ی علمیه باز نشده بود ادامه داشت. یادم هست یک روز سوار موتور هادی از بهشت زهرا به سوی مسجد بر می گشتیم. در بین راه به یکی از رفقای مسجدی رسیدیم. او هم با موتور از بهشت زهرا با بر می گشت. همین طور که روی موتور بودیم با هم سلام و علیک کردیم. یادم افتاد این بنده ی خدا توی اردوها و برنامه ها چندین بار هادی را اذیت کرد. از نگاه های هادی فهمیدم که میخواهد تلافی کند! اما نمی دانستم چه قصدی دارد. هادی یک باره با سرعت عملی که داشت به موتور این شخص نزدیک شد و سوییچ موتور را در حالی که روشن بود چرخاند و برداشت. موتور این شخص یک باره خاموش شد. ما هم گاز موتور را گرفتیم و رفتیم! هر چه آن شخص داد می زد اهمیتی ندادیم. به هادی گفتم خوب نیست الآن هوا تاریک میشه این بنده ی خدا وسط این بیابون چی کار کنه؟ گفت: باید ادب بشه. یک کیلومتر جلوتر ایستادیم برگشتیم به سمت عقب این شخص همین طور با دست اشاره می کرد و التماس می کرد. هادی هم کلید را از راه دور نشانش داد و گذاشت کنار جاده، زیر تابلو بعد هم رفتیم..... 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
به بهانه ایام ولادت حضرتزینب و روز پرستار.... جوانترین پرستار شهید را بشناسید 🔹شهید پلیس عباس کنعانی ، ۱۹ سال بیشتر نداشت که ۱۰ فروردین‌ماه سال ۱۳۹۴ در مرز سومار حین امدادرسانی به مجروحان به شهادت رسید.
ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے
سلام و عرض ادب خدمت همراهان همیشگی ان شاءالله از فرداشب کتاب شهید هادی ذوالفقاری به صورت پارت پارت
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🚭 ایام فتنه بود و هر روز اتفاقات عجیبی در این کشور رخ می داد. دستور رسیده بود که بسیجی ها برنامه ی ایست و بازرسی را فعال کنند. بچه های بسیج مسجد حوالی میدان شهید محلاتی برنامه ی ایست و بازرسی را آغاز کردند. هادی با یکی دیگر از بسیجی ها که مسلح بود با یک موتور به ابتدای خیابان شهید ارجمندی آمدند. این خیابان دویست متر قبل از محل ایست بازرسی بود. استدلال هادی این بود که اگر مورد مشکوکی متوجه ایست و بازرسی شود یقیناً از این مسیر می تواند فرار کند و اگر ما اینجا باشیم می توانیم با او برخورد کنیم. ساعات پایانی شب بود که کار ما آغاز شد. من هم کنار بقیه ی نیروها اطراف میدان محلاتی بودم هنوز ساعتی نگذشته بود که یک خودروی سواری قبل از رسیدن به ایست بازرسی توقف کرد! بعد هم یک دفعه دنده عقب گرفت و خواست از خیابان شهید ارجمندی قرار کند. به محض ورود به این خیابان یک باره هادی و دوستش با موتور مقابل او قرار گرفتند. دوست هادی مسلح بود. راننده و شخصی که در کنارش بود، هر دو درب خودرو را باز کردند و هر یک به سمتی فرار کردند. هادی و دوستش نیز هر یک به دنبال یکی از این دو نفر دویدند. راننده ازنرده های وسط اتوبان رد شد و خیلی سریع آن سوی اتوبان محو شد! اما شخص دوم وارد خیابان ارجمندی شد و هادی هم به دنبال او دوید. اولین کوچه در این خیابان بسیار پهن است اما بر خلاف ظاهرش بن بست می باشد. این شخص به خیال اینکه این کوچه راه دارد وارد آن شد. من و چند نفر از بچه های مسجد هم از دور شاهد این صحنه ها بودیم. به سرعت سوار موتور شدیم تا به کمک هادی و دوستش برویم. وقتی وارد کوچه شدیم با تعجب دیدیم که هادی دست و چشم این متهم را بسته و در حال حرکت به سمت سر کوچه است! نکته ی عجیب اینکه هیکل این شخص دو برابر هادی بود. از طرفی هادی مسلح نبود. اما اینکه چطور توانسته بود. این کار را بکند واقعا برای ما عجیب بود. بعدها هادی می گفت وقتی به انتهای کوچه رسیدیم، تقریباً همه جا تاریک بود. فریاد زدم بخواب و گرنه می زنمت. او هم خوابید روی زمین من هم رفتم بالای سرش و اول چشمانش را بستم که نبینه من هیچی ندارم و .....‌بچه های بسیج مردم را متفرق کردند. بعد هم مشغول شناسایی ماشین شدند. یک بسته ی بزرگ زیر پای راننده بود همان موقع مأموران کلانتری ۱۱۴ نیز از راه رسیدند. آنها که به این مسائل بیشتر آشنا بودند تا بسته را باز کردند گفتند: این ها همه اش تریاک است. ماشین و متهم و مواد مخدر به کلانتری منتقل شد. ظهر فردا وقتی می خواستیم وارد مسجد شویم یک پلاکارد تشکر از سوی مسئول کلانتری جلوی درب مسجد نصب شده بود. در آن پلاکارد از همه ی بسیجیان مسجد به خاطر این عملیات و دستگیری یکی از قاچاقچیان مواد مخدر تقدیر شده بود. 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
✍دنیا محل امتحان و آزمایش است و کاروانسرایی است موّقت، قافله مرگ فرا خواهید رسید و همه در نوبت قرار دارند و در مهلت مقرر باید بسوی او بازگشت، آنچه را خداوند تقدیر می‌نماید ڪسی قادر به آن نخواهد بود خداوند دقیقه و ثانیه‌ای مرگ ڪسی را به تأخیر نمی‌اندازد پس چه بهتر ڪه انسان زندگی‌اش را در مسیر طاعت الهی و در جهت ڪسب رضایت خداوند قرار دهد و همواره به یاد او باشد. ‎‎‌ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😁استنداپ کمدی داشتیم وقتی استنداپ کمدی مد نبود ‌ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🕊 هادی پسری بود که تک و تنها راه خودش را ادامه داد. او مسیر دین را از آنچه بر روی منبرها می شنید انتخاب میکرد و در این راه ثابت قدم بود. مدتی از حضور او در بسیج نگذشته بود که گفت: باید یکی از مسائل مهم دین را در محل خودمان عملی کنیم. می گفت: روایت از حضرت علی داریم که همه اعمال نیک و حتی جهاد در راه خدا در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر، مثل قطره در مقابل دریاست. برای همین در برخی موارد خودش به تنهایی وارد عمل میشد. یک سی دی فروشی اطراف مسجد باز شده بود. بچه های نوجوان که به مسجد رفت و آمد داشتند از این مغازه خرید می کردند. این فروشنده سی دی های بازی و فیلم کپی شده را به قیمت ارزان به بچه ها می فروخت. مشتری های زیادی برای خودش جمع کرد تا اینکه یک روز خبر رسید که این فروشنده فیلمهای خارجی سانسور نشده هم پخش می کند! چند نفر از بچه ها خبر را به هادی رساندند. او هم به سراغ فروشنده ی این مغازه رفت. خیلی مؤدب سلام کرد و از او پرسید بعضی از بچه ها می گویند شما سی دی های غیر مجاز پخش می کنید، درسته؟؟فروشنده تکذیب کرد و این بحث ادامه پیدا نکرد. بار دیگر بچه های نوجوان خبر آوردند که نه تنها سی دی های فیلم، بلکه سی دی های مستهجن نیز از مغازه ی او پخش می شود. هادی تحقیق کرد و مطمئن شد. لذا بار دیگر به سراغ فروشنده رفت. با او صحبت کرد و شرایط امر به معروف را انجام داد. بعد هم به او تذکر داد که اگر به این روند ادامه دهد با او با حکم ضابطان قضایی برخورد خواهد شد. اما این فروشنده به روند اشتباه خودش ادامه داد هادی نیز در کمین فرصتی بود تا با او برخورد کند. یک روز جوانی وارد مغازه شد. هادی خبر داشت که یک کیسه پر از سی دی های مستهجن برای این شخص آورده اند. 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تورا... در خاک میجویم اما تو، بر بامی از ابر ها خیره به من به سرگردانی ام به جست و جوی بیهوده ام مینگری... شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
ترک یه عادت یا گناه.MP3
1.9M
دوری از عادت ها😉 گاهی ماها به یه کاری عادت میکنیم این روزا یه چیزی که بین نوجوان های ما رواج پیدا کرده عمل قبیح گناهان کبیره هست... ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🕊 لذا با هماهنگی بچه های بسیج وارد مغازه شد. درست زمانی که بار سی دی ها رسید به سراغ این شخص رفت بعد فروشنده را با همان کیسه به مسجد آورد!‌در جلوی چشمان خودش همه سی دی ها را شکست. وقتی آخرین سی دی خرد شده رو کرد به آن فروشنده و گفت: اگر یک بار دیگر تکرار شد با تو برخورد قانونی می کنیم.‌همین برخورد هادی کافی بود تا آن شخص مغازه اش را جمع کند و از این محل برود. شخصی در محل ما ساکن بود که هیکل درشتی داشت. چفیه می انداخت و شلوار پلنگی بسیجی می پوشید. اخلاق درستی هم نداشت، اهل همه جور خلافی بود. او به شدت با مردم بد برخورد می کرد. به مردم گیر می داد و این لباس اوباعث میشد که خیلی ها فکر کنند که او بسیجی است هادی یک بار او را دید و تذکر داد که لباست را عوض کن اما او توجهی نکرد. دوباره او را دید و به آن شخص گفت شما با پوشیدن این لباس و این برخورد بدی که دارید، دید مردم را نسبت به بسیج و نظام و رهبر انقلاب بد می کنید. هادی ادامه داد: مردم رفتار شما را که می بینند نسبت به نظام بد بین می شوند. بعد چفیه را از دوش او برداشت و به وی تذکر داد که دیگر با این لباس و این شلوار پلنگی نگردد. بار دیگر با شدت عمل با این شخص برخورد کرد. دیگر ندیدیم که این شخص با این لباس و پوشش ظاهر شود و مردم را اذیت کند. البته باید یادآور شویم که هادی در پایگاه بسیج، تحت تأثیر برخی افراد، کمی تند برخورد می کرد. او در امر به معروف و نهی از منکر شدت عمل به خرج می داد. مثل همان رفقایی که داشت. اما بعدها دیگر از او شدت عمل ندیدیم امر به معروف او در حد تذکر زبانی خلاصه می شد. 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🕊 لذا با هماهنگی بچه های بسیج وارد مغازه شد. درست زمانی که بار سی دی ها رسید به سراغ این شخص رفت بعد فروشنده را با همان کیسه به مسجد آورد!‌در جلوی چشمان خودش همه سی دی ها را شکست. وقتی آخرین سی دی خرد شده رو کرد به آن فروشنده و گفت: اگر یک بار دیگر تکرار شد با تو برخورد قانونی می کنیم.‌همین برخورد هادی کافی بود تا آن شخص مغازه اش را جمع کند و از این محل برود. شخصی در محل ما ساکن بود که هیکل درشتی داشت. چفیه می انداخت و شلوار پلنگی بسیجی می پوشید. اخلاق درستی هم نداشت، اهل همه جور خلافی بود. او به شدت با مردم بد برخورد می کرد. به مردم گیر می داد و این لباس اوباعث میشد که خیلی ها فکر کنند که او بسیجی است هادی یک بار او را دید و تذکر داد که لباست را عوض کن اما او توجهی نکرد. دوباره او را دید و به آن شخص گفت شما با پوشیدن این لباس و این برخورد بدی که دارید، دید مردم را نسبت به بسیج و نظام و رهبر انقلاب بد می کنید. هادی ادامه داد: مردم رفتار شما را که می بینند نسبت به نظام بد بین می شوند. بعد چفیه را از دوش او برداشت و به وی تذکر داد که دیگر با این لباس و این شلوار پلنگی نگردد. بار دیگر با شدت عمل با این شخص برخورد کرد. دیگر ندیدیم که این شخص با این لباس و پوشش ظاهر شود و مردم را اذیت کند. البته باید یادآور شویم که هادی در پایگاه بسیج، تحت تأثیر برخی افراد، کمی تند برخورد می کرد. او در امر به معروف و نهی از منکر شدت عمل به خرج می داد. مثل همان رفقایی که داشت. اما بعدها دیگر از او شدت عمل ندیدیم امر به معروف او در حد تذکر زبانی خلاصه می شد. 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
🔻انتخاب دوره در اردوهای راهیان نور جنوب باکری ♦️با مراجعه به صفحه شخصی در سایت khademin.koolebar.ir بازه های خادمی را انتخاب و # درخواست حضور نمایید. ❌❌❌❌ 🗓تاریخ دوره ۲۸ آبان تا ۱۰ آذر ✨ ✨ ✅ویژه خادمین ۱۷ سال به بالا ✅تهیه_بلیط رفت و برگشت اردوگاه با کمیته می باشد. ✅ صرفاً برای خادمین دارای پرونده در سامانه کوله بار. ✅ اعزام خادم پس از تایید کمیته خادمین شهدا استان می باشد. ✅اولویت اعزام با خادم ها و نیز خادمینی که از لحاظ رفتاری و اخلاقی منتخب و ویژه هستند. ✅فقط خادمینی که شرایط رفتن دارند انتخاب دوره کنند. 🔰 کمیته مرکزی خادمین شهدا استان اصفهان @khademin_esf @khademin_khaharan_esf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خاطره آتیشت میزنه😭☄ خیلی دل دل کردم تو گروه بذارم یا نه؟؟ خودم خیلی اذیت شدم😭😭😭 ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ راوی شاهد صحنه وهمرزم شهید بودن ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🛠 بعضی از دوستان حتی برخی از بچه های مذهبی را می شناسیم که اخلاق خاصی دارند! کارهایی که باید انجام دهند با کندی پیش می برند. جان آدم را به لب می رسانند تا یک حرکت مثبت انجام دهند. اگر کاری را به آنها واگذار کنیم به انجام و یا اتمام آن مطمئن نیستیم. دائم باید بالای سرشان باشیم تا کار به خوبی تمام شود. این معضل در برخی از نهادها و حتی برخی مسئولان دیده می شود. برخی افراد هم هستند که وقتی بخواهند کاری انجام دهند، از همه ی عالم و آدم طلبکار می شوند. همه ی امکانات و شرایط باید برای آنها مهیا شود تا بلکه یک تحرک کوچکی پیدا کنند. امير المؤمنين در بیان احوالات یکی از دوستانشان که او را برادر خود خطاب میکردند فرمودند او پرفایده و کم هزینه بود.این عبارت مصداق کاملی از روحیات هادی ذوالفقاری به حساب می آمد.هادی به هر جا که وارد می شد پر فایده بود.اهل کار بود. به کسی دستور نمی داد تا متوجه میشد کاری بر زمین مانده سریع وارد گود می شد.بارها دیده بودم که توی هیئت یا مسجد کارهایی را انجام می داد که کسی سراغ آن کارها نمی رفت؛ کارهایی مثل نظافت و شستن ظرف ها و..... من شاهد بودم که برخی دوستان مسجدی ما به دنبال استخدام دولتی و پشت میز نشینی بودند و می گفتند تا کار دولتی برای ما فراهم نشود سراغ کار دیگری نمی رویم. آنها شخصیت های کاذب برای خودشان درست کرده بودند و می گفتند خیلی از کارها در شأن ما نیست اما هادی این گونه نبود. شخصیت کاذب برای خودش نمی ساخت. او برای رهایی از بیکاری کارهای زیادی انجام داد. مدتها با موتور، کار پیک انجام می داد. در بازار آهن مشغول بود و..... می گفت: در روایات اسلامی بیکاری بدترین حالت یک جوان به حساب می آید. بیکاری هزاران مشکل و گناه و ... را در پی خود دارد. 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
41.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"امروز سالگرد شهادت شهید حسن تهرانی مقدم، پدر فناوری موشکی ایران است؛ مردی که در دشوارترین روزهای جنگ تحمیلی، با عزم و ایمان خود بنیان امنیت و اقتدار ایران را بنا نهاد." مستند کوتاه رویای صادق، روایت مرکز حفظ و نشر آثار فرماندهی موشکی سپاه از سال ها مجاهدت این شهید دانشمند است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 ما با شهدا زنده ایم، تا با شهدا محشور شویم ... .... دست به دامنشان می شویم و ان شاءالله به آنها توسل می جوییم.... سالروز شهید ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے
سلام و عرض ادب خدمت همراهان همیشگی ان شاءالله از فرداشب کتاب شهید هادی ذوالفقاری به صورت پارت پارت
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🛠 هادی یک ویژگی بسیار مثبت داشت. در هر کاری وارد میشد کار را به بهترین نحو به پایان می رساند. خوب به یاد دارم که یک روز وارد پایگاه بسیج شد. یکی از بچه ها مشغول گچ کاری دیوارهای طبقه ی بالای مسجد بود. اما نیروی کمکی نداشت. هادی یک باره لباسش را عوض کرد. با شلوار کردی به کمک این گچ کار آمد او خیلی زود کار را یاد گرفت و کار گچ کاری ساختمان بسیج، به سرعت و به خوبی انجام شد. مدتی بعد بحث حضور بچه های مسجد در اردوی جهادی پیش آمد. تابستان ۱۳۸۷ بود که هادی به همراه چند نفر از رفقا از جمله سید علی مصطفوی راهی منطقه ی پیراشگفت، اطراف یاسوج، شد.هادی در اردوهای جهادی نیز همین ویژگی را داشت. بیکار نمی ماند. از لحظه لحظه وقتش استفاده می کرد. در کارهای عمرانی خستگی را نمی فهمید مثل بولدوزر کار می کرد. وقتی کار عمرانی تمام میشد به سراغ بچه هایی می رفت که مشغول کار فرهنگی بودند. به آنها در زمینه ی فرهنگی کمک می کرد. بعد به آشپز جهت پخت غذا می رفت و..... با آن بدن نحیف اما همیشه اهل کار و فعالیت بود. هادی هیچ گاه احساس خستگی نمی کرد. تا اینکه بعد از پایان اردوی جهادی به تهران آمدیم. فعالیت بچه های مسجد در منطقه ی پیراشگفت مورد تحسین مسئولان قرار گرفت. قرار شد از بچه های جهادی برتر در مراسمی با حضور رئیس جمهور تقدیر شود. راهی سالن وزارت کشور شدیم بعد از پایان مراسم و تقدیر از بچه های مسجد هادی به سمت رئیس جمهور رفت. او توانست خودش را به آقای احمدی نژاد برساند و از دور کمی با ایشان صحبت کند. اطراف رئیس جمهور شلوغ بود. نفهمیدم هادی چه گفت و چه شد. اما هادی دستش را از روی جمعیت دراز کرد تا با رئیس جمهور، یعنی بالاترین مقام اجرایی کشور دست بدهد اما همینکه دست هادی به سمت ایشان رفت آقای احمدی نژاد دست هادی را بوسید رنگ از چهره ی هادی پرید. او که همیشه میخواست کارهایش در خفا باشد و برای کسی حرف نمی زد اما یک باره در چنین شرایطی قرار گرفت. 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا آنان که وقت دادن جان به جای گریه خندیدند و رفتند ...  خوشا آنان که با عزت ز گیتی  بساط خویش برچیدند و رفتند  ز کالاهای این آشفته بازار  شهادت را پسندیدند و رفتند  خوشا آنان که وقت دادن جان  به جای گریه خندیدند و رفتند  خوشا آنان که با ایثار هستی  ز هستی دیده پوشیدند و رفتند  خوشا آنان که بهر حفظ اسلام  علیه کفر جنگیدند و رفتند .. السلام علیکم یا انصار اَبی عبدالله 🌹
ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے
سلام و عرض ادب خدمت همراهان همیشگی ان شاءالله از فرداشب کتاب شهید هادی ذوالفقاری به صورت پارت پارت
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🛍 هادی بعد از دورانی که در فلافل فروشی کار می کرد، با معرفی یکی از دوستانش راهی بازار شد. در حجره ی یکی از آهن فروشان پامنار کار را آغاز کرد. او در مدت کوتاهی توانایی خود را نشان داد صاحب کار او از هادی خیلی خوشش آمد. خیلی به او اعتماد پیدا کرد. هنوز مدت کوتاهی نگذشته بود که مسئول کارهای مالی شد. چک ها و حساب های مالی صاحب کار خودش را وصول می کرد. آنها آن قدر به هادی اعتماد داشتند که چک های سنگین و مبالغ بالا را در اختیار او قرار می دادند. کار هادی در بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت. هادی عصرها بعد از پایان کار سوار موتور خودش میشد و با موتور کار‌ می کرد. درآمد خوبی در آن دوران داشت و هزینه ی زیادی نداشت. دستش توی جیب خودش بود و دیگر به کسی وابستگی مالی نداشت. یادم هست روح پاک هادی در همه جا خودش را نشان می داد. حتی وقتی با موتور مسافر کشی می کرد.دوستش می گفت: یک بار شاهد بودم که هادی شخصی را با موتور به میدان خراسان آورد. با اینکه با این شخص مبلغ کرایه را طی کرده بود، اما وقتی متوجه شد که او وضع مالی خوبی ندارد نه تنها پولی از او نگرفت، بلکه موجودی داخل جیبش را به این شخص داد! از همان ایام بود که با درآمد خودش گره از مشکلات بسیاری از دوستان و آشنایان باز کرد. به بسیاری از رفقا قرض داده بود. بعضی ها پول او را پس میدادند و بعضی ها هم بعد از شهادت هادی ..... من از هادی چهار سال بزرگ تر بودم وقتی هادی حسابی در بازار جا باز کرد، من در سربازی بودم. دوران خدمت من که تمام شد هادی مرا به همان مغازه ای برد که خودش کار می کرد. من این گونه وارد بازار آهن شدم. 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
🏳 زیارت "شهـــــداء" 🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
.... امام خامنه ای( مدظله العالی): بر همه‌ی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان‌ و حزب الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژيم غاصب و ظالم و خبیث، آنها را یاری کنند. 🔸پرداخت وام قرض الحسنه بدون کارمزد به متقاضیان کمک به (واریز کمک ها از طریق سایت مقام معظم رهبری) ✍ثبت نام و ارائه فرم: ۱- محل برگزاری نماز جمعه (مزرعه شور-حسینیه حضرت زهراء‌سلام الله علیها) جمعه ۲۵ آبان ماه ۲- صندوق قرض الحسنه فاطمیه (س) شهر سجزی طبق ساعات کاری صندوق ✅ منابع لازم از طریق خیرین عزیز تامین می گردد. باهمکاری:
🗓 ۲۵ آبان ماه ۱۳۶۱ روز حماسه اصفهان ، اصفهانی ها ۳۷۰ شهید عملیات محرم را بر دوش خود تا گلستان شهدا بدرقه کردند. ♦️ سخنان تاریخی امام خمینی (ره) به مناسبت تشییع ۳۷۰ شهید دراصفهان: در کجای دنیا جایی را مثل اصفهان پیدا می کنید که چند روز پیش ۳۷۰ شهیدش را تشییع کردند. همین ملت شهید داده همچنان بر خدمت خود به اسلام ادامه می دهند. 📚صحیفه نور، جلد 17، سخنرانى3/9/61 ♦️ بخشی از سخنان امام خامنه ای در سالروز ۲۵ آبان در جمع مردم اصفهان: من لازم میدانم در همین زمینه (مناقب اصفهان ،مردم اصفهان) چند جمله ای عرض کنم، اینها شناسنامه این مردم مومن وغیرتمند و ایستاده پای کار به حساب می آید. مردم اصفهان در یک روز سیصدوهفتاد شهید را تشیع کردند، خم به ابرو نیاوردند، بماند که همان روز اعزام به جبهه داشتند پشتیبانی داشتند و حرکت کردند. شادی ارواح طیبه شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi
🔻انتخاب دوره در اردوهای راهیان نور جنوب باکری ♦️با مراجعه به صفحه شخصی در سایت khademin.koolebar.ir بازه های خادمی را انتخاب و # درخواست حضور نمایید. ❌❌❌❌ 🗓تاریخ دوره ۲۸ آبان تا ۱۰ آذر ✨ ✨ ✅ویژه خادمین ۱۷ سال به بالا ✅تهیه_بلیط رفت و برگشت اردوگاه با کمیته می باشد. ✅ صرفاً برای خادمین دارای پرونده در سامانه کوله بار. ✅ اعزام خادم پس از تایید کمیته خادمین شهدا استان می باشد. ✅اولویت اعزام با خادم ها و نیز خادمینی که از لحاظ رفتاری و اخلاقی منتخب و ویژه هستند. ✅فقط خادمینی که شرایط رفتن دارند انتخاب دوره کنند. کمیته مرکزی خادمین شهدا استان اصفهان 🆔 @khademin_esf
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🛍 به صاحب کار خودش مرا معرفی کرد و گفت آقا مهدی برادر من است و در خدمت شما بعد ادامه داد: مهدی مثل هادی است، همان طور می توانید اعتماد داشته باشید. من هم دیگر پیش شما نیستم. باید به سربازی بروم.هادی مرا جای خود‌ش در بازار مشغول کرد کار را هم به من یاد داد و رفت برای خدمت. مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ی بسیجی فعال کم شد. فکر می کنم یک سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود. از آن دوران تنها خاطره ای که دارم بازداشت هادی بود هادی به خاطر درگیری در دوران خدمت با یکی از سربازان یک شب بازداشت شد.تا اینکه روز بعد فهمیدند حق با هادی بوده و آزاد شد.هادی در آنجا به خاطر امر به معروف با این شخص درگیر شده بود. چند بار به او تذکر داده بود که فلان گناه را انجام ندهد اما بی نتیجه بود. تا اینکه مجبور شد برخورد فیزیکی داشته باشد. بعد از پایان خدمت نیز مدتی در بازار آهن کار کرد. البته فعالیت هادی در بسیج و مسجد زیادتر از قبل شده بود. پی گیری کار برای شهدا و مبارزه با فتنه گران، وقت او را گرفته بود. بعد هم تصمیم گرفت کار در بازار را رها کند!صاحب کار ما خیلی از اخلاق و مرام و صداقت هادی خوشش می آمد. برای همین اصرار داشت به هر قیمتی هادی را پس از پایان خدمت نگه دارد. هادی اما تصمیم خودش را به صورت جدی گرفته بود. قصد داشت به سراغ علم برود میخواست از فرصت کوتاه عمر در جهت شناخت بهتر خدا بهره ببرد. 🦋همراهمون باشید😉 ڪمیته‌خادمیــن‌شھــداسجزے🌱 『@khademin_sejzi