#خاطره_شهدا
نجف آباد اصفهان که بودیم یه پیرزن سراغ حاج احمد رو می گرفت. وقتی حاجی برا سر کشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو رفت... یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر و می گفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده...
بعد فهمیدیم پسر پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان... اما حاج احمد بخشی از ارثیه ای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده تا ديه رو پرداخت کنن. و این جوری پسر پیرزن آزاد شده بود...
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
خادمیــنشهــداشــهرسجزے🌱
↷
『@khademin_sejzi』
#خاطره_شهدا
همیشه با وضوبود موقع#شهادت هم
با#وضو؛بود؛ دقایقیقبلاز شهادتش
وضوگرفت و رو بهمنگفت:انشاءالله
آخریشباشه! وآخریش همبود ..
#شهیدمحمودرضابیضایی
#شهیدانه
↷
『@khademin_sejzi』