eitaa logo
❲ خـآدمیـن‌‍شـھدا³¹³࿒ ❳🇵🇸
277 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.6هزار ویدیو
109 فایل
•﷽• ⇠مَـن‌بی‌حُسیـن؏ گُمشـده‌ای‌بی‌نِشـانَم، پَس‌بنویس‌تَمـام مَـراخـادم‌الحسیـن‌؏(:" #تو_دعوت_شده_از_مولایی🕊🌿 #خآدمین‌شہدا‌💕 #اطلاعاتمونـ☟︎︎︎ @info_khademin 🌸لینک ناشناسمونه☟︎︎︎ https://harfeto.timefriend.net/16838546674978
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 به نیمرخ صورتش نگاه می‌کردم که هر لحظه سرخ‌تر می‌شد و دیگر کم آورده بود که با دست دیگر پیشانی‌اش را گرفت و به‌شدت فشار داد. از اینهمه آشفتگی‌اش شدم، نمی‌فهمیدم از آن طرف خط چه می‌شنود که صدایش در سینه ماند و فقط یک کلمه پاسخ داد :«باشه!» و ارتباط را قطع کرد. 💠 منتظر حرفی نگاهش می‌کردم و نمی‌دانستم نخ این خبر هم به کلاف دیوانگی سعد می‌رسد که از روی صندلی بلند شد، نگاهش به تابلوی اعلان پرواز ماند و انگار این پرواز هم از دستش رفته بود که نفرینش را حواله جسد سعد کرد. زیر لب گفت و خیال کرد من نشنیده‌ام، اما به‌خوبی شنیده و دوباره ترسیده بودم که از جا پریدم و زیرگوشش پرسیدم :«چی شده ابوالفضل؟» 💠 فقط نگاهم می‌کرد، مردمک چشمانش به لرزه افتاده و نمی‌خواست دل من را بلرزاند که حرفش را خورد و برایم کرد :«مگه نمی‌خواستی بمونی؟ این بلیطت هم سوخت!» باورم نمی‌شد طلسم ماندنم شکسته باشد که ناباورانه لبخندی زدم و او می‌دانست پشت این ماندن چه خطری پنهان شده که پیشانی بلندش خط افتاد و صدایش گرفت :«برمی‌گردیم بیمارستان، این پسره رو می‌رسونیم .» 💠 ساعتی پیش از مصطفی دورم کرده و دوباره می‌خواست مرا به بیمارستان برگرداند که فقط حیرت‌زده نگاهش می‌کردم. به سرعت به راه افتاد و من دنبالش می‌دویدم و بی‌خبر اصرار می‌کردم :«خب به من بگو چی شده! چرا داریم برمی‌گردیم؟» 💠 دلش مثل دریا بود و دوست داشت دردها را به تنهایی تحمل کند که به سمت خط تاکسی رفت و پاسخ پریشانی‌ام را به شوخی داد :«الهی بمیرم، چقدرم تو ناراحت شدی!» و می‌دیدم نگاهش از نگرانی مثل پروانه دورم می‌چرخد که شربت شیرین ماندن در به کام دلم تلخ شد. تا رسیدن به بیمارستان با موبایلش مدام پیام رد و بدل می‌کرد و هر چه پاپیچش می‌شدم فقط با شیطنت از پاسخ سوالم طفره می‌رفت تا پشت در اتاق مصطفی که هاله‌ای از اخم خنده‌اش را برد، دلنگران نگاهم کرد و به التماس افتاد :«همینجا پشت در اتاق بمون!» و خودش داخل رفت. 💠 نمی‌دانستم چه خبری شنیده که با چند دقیقه آشنایی، مصطفی مَحرم است و خواهرش نامحرم و دیگر می‌ترسد تنهایم بگذارد. همین که می‌توانستم در بمانم، قلبم قرار گرفته و آشوب جانم حس مصطفی بود که نمی‌دانستم برادرم در گوشش چه می‌خواند. در خلوت راهروی بیمارستان خاطره خبر دیروز، خانه خیالم را به هم زد و دوباره در پدر و مادرم به گریه افتادم که ابوالفضل در را باز کرد، چشمان خیسم زبانش را بست و با دست اشاره کرد داخل شوم. 💠 تنها یک روز بود مصطفی را ندیده و حالا برای دیدنش دست و پای دلم را گم کرده بودم که چشمم به زیر افتاد و بی‌صدا وارد شدم. سکوت اتاق روی دلم سنگینی می‌کرد و ظاهراً حرف‌های ابوالفضل دل مصطفی را سنگین‌تر کرده بود که زیر ماسک اکسیژن، لب‌هایش بی‌حرکت مانده و همه از آسمان چشمان روشنش می‌بارید. 💠 روی گونه‌اش چند خط خراش افتاده بود، گردنش پانسمان شده و از ضخامت زیر لباس آبی آسمانی‌اش پیدا بود قفسه سینه‌اش هم باند‌پیچی شده است که به سختی می کشید. زیر لب سلام کردم و او جانی به تنش نبود که با اشاره سر پاسخم را داد و خیره به خیسی چشمانم نگاهش از آتش گرفت. 💠 ابوالفضل با صمیمیتی عجیب لب تختش نشست و انگار حرف‌هایشان را با هم زده بودند که نتیجه را شمرده اعلام کرد :«من از ایشون خواستم بقیه مدت درمان‌شون رو تو خونه باشن!» سپس دستش را به آرامی روی پای مصطفی زد و با مهربانی خبر داد :«الانم کارای ترخیص‌شون رو انجام میدم و می‌بریم‌شون داریا!» 💠 مصطفی در سکوت، تسلیم تصمیم ابوالفضل نگاهش می‌کرد و ابوالفضل واقعاً قصد کرده بود دیگر تنهایم نگذارد که زیر گوش مصطفی حرفی زد و از جا بلند شد. کنارم که رسید لحظه‌ای مکث کرد و دلش نیامد بی‌هیچ حرفی تنهایم بگذارد که برادرانه تمنا کرد :«همینجا بمون، زود برمی‌گردم!» و به سرعت از اتاق بیرون رفت و در را نیمه رها کرد. 💠 از نگاه مصطفی که دوباره نگران ورود غریبه‌ای به سمت در می‌دوید، فهمیدم ابوالفضل مرا به او سپرده که پشت پرده‌ای از پنهان شدم. ماسک را از روی صورتش پایین آورد، لب‌هایش از تشنگی و خونریزی، خشک و سفید شده و با همان حال، مردانه حرف زد :« خون پدر و مادرتون و همه اونایی که دیروز تو پَرپَر شدن، از این نامسلمونا می‌گیریم!» 💠 نام پدر و مادرم کاسه چشمم را از گریه لبالب کرد و او همچنان لحنش برایم می‌لرزید :«برادرتون خواستن یه مدت دیگه پیش ما بمونید! خودتون راضی هستید؟» نگاهم تا آسمان چشمش پرکشید و دیدم به انتظار آمدنم محو صورتم مانده و پلکی هم نمی‌زند که به لکنت افتادم :«برا چی؟»... ✍️نویسنده: @khademin_shohada_313
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 🌺✨مبانی‌ قرآنی‌ انتقام‌ جمهوری ‌اسلامی 1⃣💫 وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ (آیه 190 سوره بقره) ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﻰ‌ﺟﻨﮕﻨﺪ ﺑﺠﻨﮕﻴﺪ . . . 2⃣💫 فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ (آیه 194 سوره بقره) ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﻌﺪّی ﻛﺮﺩ، ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﻌﺪّی ﻛﻨﻴﺪ . . . 3⃣💫 وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا (آیه 40 سوره شوری) ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﺪی ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺪی ﺍﺳﺖ . . . 4⃣💫 أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا (آیه 39 سوره حج) ﺑﻪ ﻛﺴﺎنی که ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﮓ ﻭ ﻫﺠﻮم ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﮔﻴﺮﻧﺪ، ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺘﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺫﻥ ﺟﻨﮓ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ . . . @khademin_shohada_313 ◀️
🚨 بشار اسد خوب یا بد؟! وقتی انصاف نداریم ... این روزها شاهد انواع تحلیل‌ها در مورد علل سقوط سوریه هستیم. به چندنمونه اشاره می کنم👇 👈چون بشار اسد گوش به مشورت‌های ایران نداد. 👈چون بشار اسد به غرب اعتماد کرد(جالب است! این جمله را کسانی می‌گویند که خودشان در برجام به غرب اعتماد کردند) 👈چون مردم سوریه بشار اسد را دوست نداشتند( نمی‌دانند بشار در انتخابات در بین سه نامزد با ۹۲ درصد آراء، رئیس جمهور شد) 👈چون بشار اسد حمایتش را ازجبهه مقاومت کمرنگ کرده بود. 👈چون بشار اسد به وعده‌های بن سلمان اعتماد کرد.... حقیر به عنوان کسی که در سال های ۹۵/۹۴/۹۳ در سوریه حضور داشته و الان نزدیک ۶۰ روز است درگیر مسایل منطقه هستم موارد بالا را به دلایل ذیل دور از انصاف ارزیابی می کنم. 🔸 تنها رئیس جمهوری که در بین کشورهای منطقه، زمان حمله‌ی صدام از ایران تمام قد و شجاعانه حمایت کرد و حتی به ایران تسلیحات داد حافظ اسد بود و این روحیه کاملا در بشار اسد وجود داشت. 🔸 سالهاست سوریه به خاطر عدم معامله بشار اسد با غرب، مورد محاصره اقتصادی و تحمیل جنگ ویرانگر چه از طرف داعش،چه صهیونیست‌ها می باشد و در این مدت او ذرّه ای در مقابل خواسته‌های آمریکا از جمله عدم حمایت از ایران و حزب الله کوتاه نیامد. 🔸 با وجود اینکه بیش از ۸۰ درصد نفت سوریه توسط آمریکا غارت می‌شود و اکثر زیرساخت‌های مهم سوریه توسط داعش،آمریکا و صهیونیست‌ها از بین رفته، ولی بشار اسد کشور را حفظ کرد. 🔸 در حمله صهیونیست‌ها به غزه و لبنان بشار اسد کاملا از جبهه مقاومت پشتیبانی کرد و در پذیرایی از آوارگان لبنانی سنگ تمام گذاشت( دستور داد تمام هتل‌ها با هزینه بسیار ناچیز به آوارگان اسکان دهند) 🔸 در مقابله با داعش و حفاظت از حرم های مطهر کاملا دست ایران و سایرگروهای مقاومت را باز گذاشت و لذا در دوران بشار نظامیان سوریه احترام خاصی برای ایرانی ها قائل بود. 🔸 بشار اسد دست ایران را در سرمایه گذاری اقتصادی کاملا باز گذاشته بود( متاسفانه ایران استفاده نکرد) 🔸 حمایت و همکاری با شیعیان سوریه یکی از ویژگی های بشار اسد بود. 🔶 و در یک جمله یکی از دلایل سقوط بشار اسد،انتقام از او بابت نقاط قوتش می باشد. ❗️اما طبیعتا بشار اسد اشکالات مهمی هم داشت؛ مثل: حضور کم رنگ در بین مردم،زندگی اشرافی،ضعف در رسانه ای کردن فعالیت‌ها،نداشتن ساختار تشکیلاتی مطمئن،عدم جلوگیری از نفوذ و موارد دیگر که باید مایه عبرت همه به ویژه برخی از مسئولین ما بشود. 🖍محمدمسلم وافی/۱۹ آذر 🆔 @Moslemvafi ━🍃❀💠❀🍃━═••• 📣 جهت اطلاع از اخبار جبهه مقامت👇 https://eitaa.com/joinchat/3215786108C2e3d97f8ef @vafimoslem 📞۰۹۱۰۴۴۴۱۴۱۲