eitaa logo
کمیته خادمین شهداء شهرستان اردکان
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
15 فایل
این کانال جهت اطلاع‌رسانی از مراسم ها و برنامه های کمیته خادم الشهدا شهرستان اردکان و همچنین ارسال محتوای شهدایی می باشد (وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ)
مشاهده در ایتا
دانلود
مآموریت اطلاعات عملیات تیپ الغدیر در کربلای۴ ✍مرتضی نیک روش قسمت هفدهم(شب سرنوشت) اروند حال و هوای دیگه ای داشت با شبهای شناسایی فرق داشت روی لبها ذکر بود، حمید از جلو حرکت کرد و شش نفر دیگه دو به دو دستها را حلقه زدیم و به دنبال حمید در اروند با فین زدن عرض اروند را طی می کردیم. هر چند متری حمید به عقب نگاه می کرد تا خیلی فاصله نگیریم، اون شب فاصله ها حفظ شد اما امروز یه دنیا با آنها فاصله گرفتیم‌. حدود ساعت ۹ شب به نزدیک ساحل دشمن رسیدیم یک احساس هیجان انگیزی داشتیم و آب اروند یه جور دیگه ای بود و سرما برایمان معنایی نداشت و آخر دنیا رسیده بودیم. حمید اشاره کرد و ۷ نفر کنار هم جمع شدیم و تخریبچی که سیم چین و سرنيزه همراه داشت وسایلش را آماده کرد. من و دو نفر دیگه سمت چپ با فاصله چند متری رفتیم و پشت نیزارهای نزدیک دیوار بتونی مخفی شدیم و دو نفر دیگه هم حمید به سمت راست فرستاد، تخریبچی و حمید به آهستگی مشغول باز کردن موانع شدند. در اون سردی دی ماه و آب اروند و هیجان عملیات، ما را بیقرار کرده بود و در انتظار بودیم. در این شرایط، شب سرنوشت سازی رقم می خورد و شب قدر زندگیمون بود. وضعیت برایمان مجهول بود. حدود ۹:۳۰ شب، از سمت خرمشهر صدای تیراندازی شروع شد و مشخص نبود دلیل آن چیست و به نگرانی من افزوده شد که شاید عملیات لو رفته است و کمی به طرف اروند خود را کشاندم و سمت حمید نگاه کردم دیدم حرکتی نمی کنند و خود را استتار کرده اند و باز من هم خود را در نیزارها استتار کردم. حدود ساعت ۱۰ شب منطقه حالت عادی خود از دست داد و از طرف خرمشهر صدای هواپیما شنیده می شد که پرواز هواپیمای جنگی دشمن در شب به ندرت اتفاق می افتاد و بمب های منور از آسمان می بارید و نیمه شب اروند را روشن کرد. در این لحظه حمید و تخریبچی هم جای خود را تغییر دادند و یکی سمت ما آمد و پناه گرفت به نظر می رسید حمید دست از کار نمی کشد و در این شرایط، به کانال رسیده و معبر باز شده بود اما هنوز نیروهای غواص نرسیده بودند و ارتباط بی سیم هم قطع شد یکی از بچه ها سریع آمد و چراغ قوه را از دست حمید گرفته بود تا به نیروهای غواص علامت بدهد اما خبری از غواص ها نبود سعی می کردیم خود را به دیوار بتونی برسونیم تا وارد کانال شویم که از سمت چپ تیراندازی می شد و امکان نزدیک شدن نبود. وضعیت حمید نامعلوم بود و به نظر می رسید با دیر آمدن نیروهای غواص، با شروع ساعت عملیات نباید درنگ کند و باید با همین اندک نیرو به خط دشمن بزنند تا نیروهای غواص به محور برسند. از طرف چپ شلیک گلوله ها ادامه داشت، با چند نفر کاری نمی شد کرد و محور ما زیر اتش دشمن قرار گرفت. از سمت راست ما که محور ساعد صمدی بود موفق شده بودند و این به ما کمک کرد که در محور وسط ما چند نفر نجات پیدا کنیم و کمی خود را به سمت راست کشاندیم تا راهی برای نفوذ بیابیم. مشخص بود درگیری در محور صمدی ادامه دارد. صدای قایق از وسط اروند شنیده می شد اما مشخص نبود مربوط به کدام محور است. آتش شدید اروند را فراگرفته بود و صدای انفجار از انهدام یک قایق بلند شد‌. هرچه تلاش کردیم خود را به حمید برسانیم تا وارد کانال شویم رگبار و آتش سلاح های دشمن اجازه نمی داد. در این لحظه نیروی تخریبچی که کنار حمید بود به ما رسید، گفت حمید در حال وارد شدن به کانال، تیر به سرش اصابت و احتمال شهادتش است و دیگه کاری از دست ما بر نمیاد. برای اینکه وارد عملیات شویم فین ها را از پا بیرون آورده بودیم و لابلای نیزار مانده بود و کار را مشکل تر می کرد. عراقی ها بی هدف در اروند تیراندازی می کردند و صدای انفجار نارنجک زیاد شنیده می شد. خبری از نیروهای غواص در محور ما نبود تصمیم گرفتیم این چند نفر متفرق شویم و به سمت خودی برگردیم و یکی یکی به رودخانه وارد شدند. بر خلاف محاسبات انجام شده، آب اروند زودتر در حالت جزر قرار گرفت و با سرعت به سمت خلیج حرکت می کرد. من بدون فین به آب افتادم و جریان آب به سرعت مرا به سمت خلیج می برد و با حرکت دست و پا و با هر تلاشی بود از این حجم آتش خود را دور می کردم تا اینکه ...... پ.ن. "شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها" 🔸ادامه دارد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• eitaa.com/khadem_alshohada_ardakan •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از رسای اردکان
🟢🟣🟠 🇮🇷۳ روز تا مهـــــمانـــــــی 🟢🟣🟠 🌹🌹🌹🌹 •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
با هم می آییم. مسیر استقبال از شهدای گمنام در شهر مقاوم وشهید پرورشهرستان اردکان شهید گمنام دانشگاه اردکان (۱۷ ساله) شهید گمنام پارک آزادی اردکان (۱۹ ساله) منتظر استقبال از عزیزان گلگون کفن در شهرمان هستیم. مسیر تشییع شهدای گمنام شهرستان اردکان در تاریخ سه شنبه ششم دیماه ۱۴۰۱ همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) از ساعت ٨ صبح میدان امام خمینی (ره) (پارک شهر) - خیابان شهید رجایی - خیابان سعدی- خیابان شهید مطهری - خیابان حافظ - خیابان صدرآباد - خیابان شهید موسی کلانتری (نادری) - بلوار شهید مهدی فتوحی - میدان ولایت - بلوار آیت الله خاتمی (ره) - دانشگاه اردکان و پس از خاکسپاری شهید دانشگاه اردکان ان شاءالله خاکسپاری شهید پارک آزادی اردکان انجام خواهد شد. حضور حداکثری تمام اقشار مورد انتظار است. اجرتان با سالار شهیدان
Mojtaba Ramezani - Shahid Gomnam Salam (128).mp3
1.35M
شهید گمنام سلام 🌷خوش آمدی به شهرمون🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همون دختر و پسری که ما نمیتونیم جذبش کنیم شهید دلش رو می بره 😔 این یعنی برای اثرگذاری این ماییم که باید کنیم! شهید گمنام سلام... 🇮🇷🌷اردکان، زمستانش بهاری شد 🌷🇮🇷 اردکان،میزبان دو شهید خوشنام و بهار آفرین «همزمان با روز شهادت حضرت زهرا (س)» 🌷مراسم استقبال از شهدای گمنام: دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱ از مسیر میدان شفق تا میدان شهدا ساعت ۱۵/۳۰ عصر 🌹🌹🌹🌹🌹
هدایت شده از رسای اردکان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 موضوع این قسمت: 🌹مخاطبین گرامی و عزیز؛ ✅ از این به بعد قرار است تا شنبه های هر هفته با کلیپ های بصیرتی_سیاسی با عنوان: 🔴(قطب نما)🔴 کاری از معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه از طریق کانال همراه باشید لذا جهت و در سطح جامعه 🌍 💥 📆 شنبه های هر هفته با "قطب نما" •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
هدایت شده از رسای اردکان
📌هم اکنون خودرونویسی صلواتی جلوی مصلی شعارنویسی روی ماشین صلواتی هست. هر که میخواهد بسم الله 🌹فضای شهرمان را شهدایی و آماده میزبانی از شهدای خوشنام کنیم. ✅از امشب تا ساعت ۱۰ شب هستند و تا شب شهادت ادامه داره... •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
هدایت شده از رسای اردکان
🔺حوزه مقاومت بسیج یک روح الله اردکان برگزار می کند : 🔰مسابقه ی مهمان آسمانی🔰 ♦️با موضوع : حضور شهدای گمنام در شهر ♦️در رشته های : کلیپ، عکس نوشته، پادکست، دلنوشته، داستان کوتاه، شعر، طراحی، نقاشی ♦️ویژه بسیجیان پایگاه های حوزه مقاومت بسیج یک روح الله اردکان 📌 ارسال آثار به آیدی @Mohammad_javad_vorasi84 تا روز چهارشنبه ٧ دی 🎁اهدای جوایز نفیس به آثار برتر 🎁 🇮🇷بسیجیان روح الله🇮🇷 @basijruhollah •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
هدایت شده از رسای اردکان
🌹مسافران عرش خداخوش آمدید🌹 به نام خدا 💎بار دیگر توفیق رفیق راه شد وهمای رحمت الهی بر شانه های مردم بصیر وقدرشناس اردکان فرودآمد و برکت وعنایت خدا باحضور منورشاهدان شهید نازل گردید وعطروشمیم خوش شهادت، مشام جان ها را معطر کرد ونوازش الطاف ربوبی با آمدن این دو لاله ی پرپر، همزمان با روز شهادت دردانه ی رسول اعظم الهی صدیقه ی طاهره سلام الله علیها مارافراگرفت و یادِغربت غریب مدینه را دردلهای مصفای شهر بازتعریف کرد وقلب مشتاقان ودلدادگان را لبریز ازعشق به لقاءِ یار کرد. 🌷ای یادگاران غربت زهراسلام الله علیها به شهر ما خوش آمدید باشد که شما میزبان وما مهمان خوبی برایتان باشیم ای مسافران عرش، ای مسافران کربلا. 🔹ارکان و اعضای حلقه های صالحین بسیج اردکان •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
هدایت شده از رسای اردکان
کنار مصلای اردکان ترمز می‌کنم. هوا سرد است. شیشه‌ها را دادم بالا و بخاری روشن است. بنر زده‌اند «ایستگاه شهدا، شابلون نویسی صلواتی!» داخل صف ماشین‌ها می‌روم. نوجوانی با دستمال در دست می‌آید و شیشه عقب را که خاک و گل گرفته تمیز می‌کند. کاش غبار دلم را پاک می‌کرد. از آینه تماشا می‌کنم که نوجوان دیگری با یک سینی پر از شکلات به شیشه می‌زند. تعارف می‌کند و یکی بر میدارم. «پشتت نلرزه، زیاده، بردار.» با لهجه غلیظ اردکانی گفت. صاف و صادقانه. در همین حال و هوا، صدای مداحی موکب دلنوازی می‌کند. نوبتم می‌شود. بچه‌های نوجوان، شابلون می‌گذارند و رنگ قرمز روی شیشه جا می‌گیرد. مثل سرخی خون. شعار نویسی فقط همین! «رفیق شهیدم، سلام...» خداقوت می‌گویم و می‌روم. در راه، موکب های فاطمیه پرشور و گرم فعال هستند. صدای مداحی و چای داغ در این هوای سرد زمستانی، می‌چسبد. ناگاه یاد اربعین می‌کنم. راست گفتند، امسال اردکان زمستانش بهاری شده است. حتما این چند شب در خیابان‌های اردکان با خانواده گشتی بزنید. این حال و هوای فاطمی و شهدایی را تجربه کنید. کنار موکبی، چای داغی بنوشید. بگذارید با یاد شهیدان، دل خود و خانواده‌تان گرم شود. بخاری را خاموش کرده‌ام. دل از دیدن این همه شور و شعور گرم است و ذهنم، قدرت شهدا را تحلیل می‌کند. شهید با شهر چه می‌کند؟! به خانه رسیدم. شکلات‌های شهدایی را به بچه‌ها می‌دهم. یک دعا می‌کنم. خدایا، کانون خانواده‌ها را به برکت این دو شهید گمنام مهمان اردکان، گرم و گرمتر کن. راستی، صبح سه‌شنبه با خانواده، دنبال شهیدان گمنام خواهیم آمد. وعده!
مآموریت اطلاعات عملیات تیپ الغدیر در کربلای۴ ✍مرتضی نیک روش قسمت هیجدهم( مکن ای صبح طلوع) ....از این حجم آتش خود را دور می کردم تا اینکه بتوانم زودتر به ساحل خودی برسم. خودم را به جریان آب سپرده بودم و چون فین نداشتنم حرکت به جلو سخت بود‌ در این شرایط چند نفر از بچه های محور شهید موسوی پور برخوردم که موفق نشده بودند به معبر برسند و یکی از آنها یک لنگ فین خودش را به من داد و با یک فین شنا می کردم و باز جریان آب همه را از هم دور می کرد، از پشت دیوارهای بتونی به شدت عراقی‌ها نارنجک می انداختند و از روزنه سنگرهای بتونی تیربارهای دشمن اروند را زیر آتش گرفته بود، از بس حجم آتش زیاد بود انواع صداها و اقسام نورها اروند را فراگرفته بود. از مسلسل ها و خمپاره هایی که به اروند روانه می گردید تا صدای هواپیمایهایی که بر بالای منطقه به پرواز درآمده بودند. نزدیک اذان صبح بود که وارد مینو شدیم اینجا هم همهمه بود غواص هایی که موفق به بازگشت شده بودند با گریه همدیگه را آغوش می گرفتند و هرکسی از دوستش صبحت می کرد که شهید شده است و یا در درگیری مفقود شده است و یک جَوّ نگران کننده ای ایجاد شده بود. هواپیماهای عراقی از همان نصف شب شروع به بمباران منطقه اروند نمودند و با شروع حمله هواپیماهای عراقی از میان نخلستان به طرف مقر خود آمدیم تا در امان باشیم وقتی وارد ساختمان شدیم بچه هایی که عملیات نیامده بودند هیجان زده سوال می کردند چی شده و وضعیت را جویا می شدند، چه جوابی داشتیم یا آیا فرصتی برای توضیح بود!؟... اینجا هم امن نبود و حمله هواپیماهای جنگی عراق به منطقه مینو شروع شد هرکس به گوشه ای می دوید تا سرپناهی پیدا کند و ساختمان‌های تخریب شده مینو هیچ استحکامی برای حفظ ما نداشت و در این بحران آقای رعیت گفت وسایل خود را سریع بگذارید داخل خودروی جیب تا جزیره را ترک کنیم و من همینطور که با لباس غواصی بودم ساک خود را به عقب جیب انداختم و آقای رعیت چند استارت زد اما جیب روشن نشد و هواپیماها حمله می کردند و سریع از جیب پیاده و شروع به دویدن به سمت خروجی مینو کردیم و فرصت برداشتن ساک خود نکردم و در خیابان مینو دور میدان چند بسیجی شهید شده بودند و نمیشد کاری کرد و از مینو خارج شدیم و تا جاده آبادان دویدیم و در جاده یک لندکروز ما را سوار و تا خرمشهر نزدیک مقر تیپ الغدیر ما را رساند خودم را بچه های اطلاعات عملیات تیپ الغدیر پس از یک ماه دوری رساندم. پ.ن. شرکت در هر عملیاتی به امید پیروزی به خط دشمن می زدند آما هر آنچه نتیجه آن بود چه پیروزی چه عدم موفقیت، اراده رزمندگان بر آماده شدن در عملیات بعدی بود چون شکست مفهوم واقعی نداشت. ادامه دارد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• eitaa.com/khadem_alshohada_ardakan •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مآموریت اطلاعات عملیات تیپ الغدیر در کربلای۴ ✍مرتضی نیک روش قسمت نوزدهم(مینو در غربت) فکر می کنید در این لحظه چه حس و حالی داشتم!؟ همرزمان با دیدن من چه سوالی،داشتند!؟ حمید خانزاده، ساعدصمدی، امیر نامجو، ضیاء شریف و محمدرضا زارع بیدکی هنوز وضعیتشان مشخص نبود و من و سید محمد موسوی پور بازگشته بودیم(سید محمد موسوی پور در فروردین ۱۳۶۶ در عملیات بیت المقدس۴ منطقه شاخ شمیران به شهادت رسید). فعلا جوابی نداشتیم بچه ها می دونستند نباید سوالی بکنند و شرایط خوبی نداشتیم، فقط به ساختمان وارد شدم و چون لباس غواصی بر تن داشتم و ساک من در مینو جامانده بود آقای حسن موذن یک دست لباس خودش را به من داد و حمام گرفتم و لباس جدید پوشیدم. حوصله استراحت نداشتم و استرس تمام وجودم را گرفته بود از ظهر که گذشت به نظر می رسید منطقه آرام شده است و بعد از نماز آقای رعیت و سید محمد موسوی پور و من ماشین لندکروز سوار شدیم و رفتیم به طرف مینو، مینو آرام بود اما هنوز بوی دود و آتش پراکنده بود، به ساختمان مقر خود رسیدیم هیچکس نبود و هیچ اثری هم از جیب نبود، داخل ساختمان شدیم تا وسایل بچه ها را ببریم چند لباس بود برداشتیم و طبقه بالا چون همیشه ساعد صمدی خلوت می کرد و مشغول مطالعه می شد رفتم یک پتو بود و یک کتاب سبز رنگ از زندگی امام حسین(ع) که صفحه مطالعه را علامت گذاشته بود باز کردم فصل مربوط به شهادت امام حسین(ع) را در حال مطالعه بوده است. سپس با آقای رعیت به سمت اروند رفتیم و وارد سنگر نگهبانی شدیم و یک دوربین دستی به همراه داشتیم و اروند را دید زدیم. آب آرام جریان داشت که یک لحظه جسمی سیاه در اروند مرا جلب توجه کرد وقتی دوربین انداختیم دیدیم از بچه های غواص است که به شهادت رسیده است و بعد از چند لحظه متوجه شدیم چند نفر غواص هم در ساحل خودی به شهادت رسیده اند که امکان دسترسی به آنها نبود چون در دید و تیر مستقیم دشمن قرار داشت. در شرایطی که شب قبل گذشته بود و خبری از دوستان خود نداشتیم با مشاهده این صحنه افسرده می شدیم و باید منتظر بمانیم... پ.ن. مشاهده صحنه های جنگ درس هایی داشت که باید از آن بیاموزیم‌، آما اینکه شما از این خاطرات چه آموختید و چه نکته ای در آن دیدید جای سوال است... ادامه دارد
مآموریت اطلاعات عملیات تیپ الغدیر در کربلای۴ ✍مرتضی نیک روش قسمت نوزدهم(مینو در غربت) فکر می کنید در این لحظه چه حس و حالی داشتم!؟ همرزمان با دیدن من چه سوالی،داشتند!؟ حمید خانزاده، ساعدصمدی، امیر نامجو، ضیاء شریف و محمدرضا زارع بیدکی هنوز وضعیتشان مشخص نبود و من و سید محمد موسوی پور بازگشته بودیم(سید محمد موسوی پور در فروردین ۱۳۶۶ در عملیات بیت المقدس۴ منطقه شاخ شمیران به شهادت رسید). فعلا جوابی نداشتیم بچه ها می دونستند نباید سوالی بکنند و شرایط خوبی نداشتیم، فقط به ساختمان وارد شدم و چون لباس غواصی بر تن داشتم و ساک من در مینو جامانده بود آقای حسن موذن یک دست لباس خودش را به من داد و حمام گرفتم و لباس جدید پوشیدم. حوصله استراحت نداشتم و استرس تمام وجودم را گرفته بود از ظهر که گذشت به نظر می رسید منطقه آرام شده است و بعد از نماز آقای رعیت و سید محمد موسوی پور و من ماشین لندکروز سوار شدیم و رفتیم به طرف مینو، مینو آرام بود اما هنوز بوی دود و آتش پراکنده بود، به ساختمان مقر خود رسیدیم هیچکس نبود و هیچ اثری هم از جیب نبود، داخل ساختمان شدیم تا وسایل بچه ها را ببریم چند لباس بود برداشتیم و طبقه بالا چون همیشه ساعد صمدی خلوت می کرد و مشغول مطالعه می شد رفتم یک پتو بود و یک کتاب سبز رنگ از زندگی امام حسین(ع) که صفحه مطالعه را علامت گذاشته بود باز کردم فصل مربوط به شهادت امام حسین(ع) را در حال مطالعه بوده است. سپس با آقای رعیت به سمت اروند رفتیم و وارد سنگر نگهبانی شدیم و یک دوربین دستی به همراه داشتیم و اروند را دید زدیم. آب آرام جریان داشت که یک لحظه جسمی سیاه در اروند مرا جلب توجه کرد وقتی دوربین انداختیم دیدیم از بچه های غواص است که به شهادت رسیده است و بعد از چند لحظه متوجه شدیم چند نفر غواص هم در ساحل خودی به شهادت رسیده اند که امکان دسترسی به آنها نبود چون در دید و تیر مستقیم دشمن قرار داشت. در شرایطی که شب قبل گذشته بود و خبری از دوستان خود نداشتیم با مشاهده این صحنه افسرده می شدیم و باید منتظر بمانیم... پ.ن. مشاهده صحنه های جنگ درس هایی داشت که باید از آن بیاموزیم‌، آما اینکه شما از این خاطرات چه آموختید و چه نکته ای در آن دیدید جای سوال است... ادامه دارد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• eitaa.com/khadem_alshohada_ardakan •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از رسای اردکان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حمید خان زاده چرخاب🌹 تاریخ تولد : ۴۶/۳/۱ تاریخ شهادت : ۶۵/۱۰/۴ محل شهادت : شلمچه شادی روح پرفتوح این شهید عزیز و همه ی شهدای گرانقدر و امام شهدا بخوانید : 💐فاتحه ای مع الصَّلَوَاتِ💐 🎬تدوین: سیدعلی محمدی •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
هدایت شده از رسای اردکان
شهید گمنام سلام... رفیق شهیدم سلام... شهید گمنام خوش آمدی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 شیشه نویسی خودرویی (( صلواتی)) 🇮🇷🌷اردکان، زمستانش بهاری شد 🌷🇮🇷 📆 زمان : شنبه ،یک شنبه و دوشنبه از ساعت ۱۷.۳۰لغایت۲۲ 🕌مکان: پارکینگ مقابل مصلی امام خمینی (ره )اردکان 🌹🌹🌹🌹🌹 🇮🇷مجموعه فرهنگی حوزه دوجندالله🇮🇷 @Basij_velayatJondollah 🌹فضای شهرمان را معطر به عطر و یاد شهدا و آماده ی میزبانی از دو شهید خوشنام و میهمان های عزیز اردکان کنیم🌹 •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
هدایت شده از رسای اردکان
📌 ایستگاه صلواتی شعار نویسی بر روی ماشین به مناسبت استقبال از شهدای گمنام در اردکان 🔴اردکان برخط 🌹فضای شهرمان را معطر به عطر و یاد شهدا و آماده ی میزبانی از دو شهید خوشنام و میهمان های عزیز اردکان کنیم🌹 •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️