خادمالشهداء شهرستانخنداب🌷
بعد از افطار، دوباره به نماز ایستاد! آنشب مرتب نماز میخواند، و حال عجیبی داشت. امکلثوم دخترش به
هنگام اذان صبح بود که وارد مسجد شد.
چند رکعت نماز خواند،
و بعد به بالای بام مسجد رفت.
نگاهی به افق کرد و فرمود:
ای سپیده دم!
نشد که روزی طلوع کنی،
و چشمان علی در خواب باشد!
الا این شب،
که آخرین شبی است،
که چشم #علی را بیدار می یابی...
منتهیالآمال،ص۱۲۶