خطبه ۸۷.m4a
زمان:
حجم:
9.11M
📣 ختم #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🔷 سهم روز صد و شصت و پنجم
🌷 نهج البلاغه - خطبه ۸۷
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
🌷هدف گروه، ترویج فرهنگ نهج البلاغه است.
🌷از اعضای محترم گروه تقاضا داریم بیاییم به اتفاق اعضای خانواده، در ختم نهج البلاغه خوانی شرکت کنیم.
🌷افرادی که جدیداً عضو گروه شدند می توانند با عضویت در کانال خادمین در ایتا، صوت و متن حکمت ها و نامه ها و خطبه های نهج البلاغه را پیگیری نمایند.
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
گروه خادمین(۱) در واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/IwAJCISW1CXFkcagaU2wxa
🌸🌷🌸🌷🌸🌷
گروه خادمین(۲) در واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/CV0JxoWxoag3aD4gHaYvga
🌸🌷🌸🌷🌸🌷
گروه خادمین(۳) در واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/BG86RZQPKs86humXPw0XLT
🌸🌷🌸🌷🌸🌷
گروه خادمین(۴) در واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/J0b3DjS6iwt5UrkOrNNe5g
🌸🌷🌸🌷🌸🌷
کانال خادمین در ایتا 👇👇
eitaa.com/ghademinekochakeAmiralmomenin
📜📜🌿🌹﷽🌹🌿📜📜📜
📜 #نهج البلاغه، #خطبه ۸۷
📣(برخی از شارحان گفتند كه اين خطبه در شهر كوفه ايراد شد)
1⃣ معرّفی بهترين بنده خدا (الگوی انسان كامل)
♦️ای بندگان خدا! همانا بهترين و محبوب ترين بنده نزد خدا، بنده ای است که خدا او را در پيکار با نفس ياری داده است. آن کس که جامه زيرين او، اندوه و لباس رويين او، ترس از خداست؛ چراغ هدايت در قلبش روشن شده و وسايل لازم را برای روزی که در پيش دارد، فراهم کرده و دوری ها و دشواری ها را بر خود نزديک و آسان ساخته است. حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته، همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيکو، فراوان انجام داده است. از چشمه گوارای حق، سيراب گشته، چشمه ای که به آسانی به آن رسيد، و از آن نوشيده سيراب گرديد و در راهِ هموار و راست، قدم برداشته. پيراهن شهوات را از تن بيرون کرده، و جز يک غم، از تمام غم ها خود را می رهاند. و از صف کوردلان و مشارکت با هواپرستان خارج شد، کليد بازکننده درهای هدايت شد و قفل درهای گمراهی و خواری گرديد. راه هدايت را با روشندلی ديد، و از همان راه رفت، و نشانه های آن را شناخت و از امواج سرکش شهوات گذشت. به استوارترين دستاويزها و محکم ترين طناب ها چنگ انداخت، چنان به يقين و حقيقت رسيد که گويی نور خورشيد بر او تابيد. در برابر خداوند خود را به گونه ای تسليم کرد که هر فرمان او را انجام می دهد و هر فرعی را به اصلش باز می گرداند. چراغ تاريکی ها و روشنی بخش تيرگی ها، کليدِ درهای بسته و بر طرف کننده دشواری ها، و راهنمای گمراهان در بيابان های سرگردانی است. سخن می گويد، خوب می فهماند، سکوت کرده به سلامت می گذرد، برای خدا اعمال خويش را خالص کرده آن چنان که خدا پذيرفته است، از گنجينه های آيين خدا و ارکان زمين است. خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن که هوای نفس را از دل بيرون رانده است. حق را می شناساند و به آن عمل می کند. کار خيری نيست مگر که به آن قيام می کند، و در هيچ جا گمان خيری نبرده جز آن که به سوی آن شتافته. اختيار خود را به قرآن سپرده، و قرآن را راهبر و پيشوای خود قرار داده است. هر جا که قرآن بار اندازد فرود آيد، و هر جا که قرآن جای گيرد مسکن گزيند.
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
🌷 ادامه خطبه ۸۷
2⃣ وصف زشت ترين انسان (عالم نمايان)
♦️و ديگری که او را دانشمند نامند امّا از دانش بی بهره است، يک دسته از نادانی ها را از جمعی نادان فراگرفته، و مطالب گمراه کننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام هايی از طناب های غرور و گفته های دروغين بر سر راه مردم افکنده، قرآن را بر اميال و خواسته های خود تطبيق می دهد، و حق را به هوس های خود تفسير می کند. مردم را از گناهان بزرگ ايمن می سازد، و جرائم بزرگ را سبک جلوه می دهد. ادّعا می کند از ارتکاب شبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه می خورد. می گويد: از بدعت ها دورم، ولی در آنها غرق شده است. چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است، راه هدايت را نمی شناسد که از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمی داند که از آن بپرهيزد، پس مرده ای است در ميان زندگان.
3⃣شناساندن عترت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان راستين (علیهم السلام)
♦️مردم! کجا می رويد؟ چرا از حق منحرف می شويد؟ پرچم های حق برافراشته و نشانه های آن آشکار است، با اينکه چراغ های هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا می رويد؟ چرا سرگردانيد؟ در حالی که عترت پيامبر شما در ميان شماست. آنها زمامداران حق و يقينند؛ پيشوايان دين و زبان های راستی و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازلِ قرآن، جايشان دهيد و همانند شتران تشنه که به سوی آب شتابانند، به سوی شان هجوم ببريد. ای مردم ! اين حقيقت را از خاتم پيامبران(صلی الله علیه و آله)بياموزيد که فرمود: «هر که از ما می ميرد، در حقيقت نمرده است و چيزی از ما کهنه نمی شود.» پس آنچه نمی دانيد، نگوييد، زيرا بسياری از حقايق در اموری است که ناآگاهانه انکار می کنيد.
4⃣ويژگيهای امام علی (علیه السلام)
♦️مردم! عذرخواهی کنيد از کسی که دليلی بر عَليه او نداريد، و آن کس من می باشم. مگر من در ميان شما بر اساس ثقل اکبر «که قرآن است» عمل نکردم؟ و ثقل اصغر «عترت پيامبر» را در ميان شما باقی نگذاردم؟ مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم؟ مگر پيراهن عافيت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم؟ و نيکی ها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم؟ و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان ندادم؟ پس وهم و گمان خود را در آنجا که چشمِ دل، ژرفایِ آن را مشاهده نمی کند، و فکرتان توانايی تاختن در آن راه را ندارد، به کار نگيريد. (برخی از همين خطبه است:)
5⃣ اخبار غيبی نسبت به آينده بنی اميه
♦️ تا آن که برخی از شما گمان می برند که دنيا به کام بنی اميّه شد، و همه خوبی ها را افزون به آنها سپرده و آنها را از سرچشمه خود سيراب کرده، و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امّت کنار نخواهد رفت. کسانی که چنين می انديشند در اشتباهند، زيرا سهم بنی اميّه تنها جرعه ای از زندگی لذّت بخش است که مدّتی آن را می مکند، سپس همه آنچه را که نوشيدند بيرون می ريزند.
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
گروه خادمین(۱) در واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/IwAJCISW1CXFkcagaU2wxa
🌸🌷🌸🌷🌸🌷
گروه خادمین(۲) در واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/CV0JxoWxoag3aD4gHaYvga
🌸🌷🌸🌷🌸🌷
گروه خادمین(۳) در واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/BG86RZQPKs86humXPw0XLT
🌸🌷🌸🌷🌸🌷
گروه خادمین(۴) در واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/J0b3DjS6iwt5UrkOrNNe5g
🌸🌷🌸🌷🌸🌷
کانال خادمین در ایتا 👇👇
eitaa.com/ghademinekochakeAmiralmomenin
🚨پیام رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسه در پی اقدام توهینآمیز رئیسجمهور فرانسه درباره پیامبر اعظم(ص)
🔻اظهارات امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه در تأیید کاریکاتور توهینآمیز به پیامبر اسلام صلواتاللهعلیهوآله، باعث خشم مسلمانان در سرتاسر جهان شده است. به همین علت حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسوی پیامی کوتاه صادر کردند. متن این پیام که به زبان فرانسوی در شبکههای اجتماعی منتشر شد، به شرح زیر است:
🏳بسمه تعالی
🔰جوانان فرانسه !
🔹️از رئیس جمهور خود بپرسید: چرا از اهانت به پیامبر خدا حمایت میکند و آن را آزادی بیان میشمارد؟ آیا معنی آزادی بیان این است: دشنام و اهانت، آن هم به چهرههای درخشان و مقدس؟ آیا این کار احمقانه، توهین به شعور ملتی نیست که او را به ریاست خود انتخاب کرده است؟
🔹️سوال بعدی این است که چرا تردید در هولوکاست جرم است؟ و اگر کسی چیزی در اینباره نوشت باید به زندان برود، اما اهانت به پیامبر آزاد است؟
سیدعلی خامنهای
۷ آبان ۱۳۹۹
حجت الاسلام مهدوی ارفعدوستی و برادری-شرح حکمت۱۲.mp3
زمان:
حجم:
3.83M
🌹سلسله جلسات #درسهای_نهج_البلاغه
✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
📒 #حکمت12
⭕️ دوستی و برادری 1⃣
🔺تنها رابطه پسندیده میان مومنین برادری است.
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
🆔 @mahdavi_arfae
@Aminikhaah سه دقیقه در قیامت 75.mp3
زمان:
حجم:
29.67M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه هفتاد و پنجم
* مصادیق خیانت
* چگونه از اهلبیت ع دور میشویم؟
* وسط مجلس حسینی، یزیدی نباشیم
* ملکوت نشر اخبار
* ملکوت فضای مجازی را جدی نگرفتیم!
* ملکوت توصیف نامحرم
* توبه از این گناه خیلی دشوار است
* بزرگترین حربه شیطان
* ملکوت پر شدن چشم از نامحرم
* مجازات کردن خدا به چه نحوی است؟
* سوختن برزخی از چه جنسی است؟
* ملکوت اطعام با نیت غیرالهی
* معنای کریم بودن خدا
* توضیحاتی پیرامون کتاب "ایناستگرام"
* ملکوت زنای محصنه
* معنای سدید و تعفن
* غضب خدا به چه زنی شدید است؟
* ملکوت طلاق از سر هوس
* ملکوت امام جماعت بودن
* وای بر امام جماعتی که...
* جایگاه نعمالعبد در انتظار چه کسی است؟
* ملکوت قرض ندادن
* ملکوت بد اخلاقی همسر و تحمل آن
📅99/07/25
⏰ مدت زمان: ۱:۲۲:۲۴
#مشهد
#ملکوت_اعمال
#ارتباط_با_نامحرم
#خانواده
❗️برای دریافت مجموع جلسات سه دقیقه در قیامت، از طریق لینک زیر اقدام نمایید.
https://aminikhaah.ir/?p=508
🔔 @Aminikhaah_Media
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷بِسمــِـ رَبــــــِّ الشُّهــــَــــدا ...🌷
🌻شادی روح شهدا و اموات الفاتحه مع الصلوات۱۴
🥀مجموعهٔ *چهل شب،چهل شهید*
💚شب : سی و چهارم ❤️شهید: مرتضی ترابی کمالی
🌼الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ🌼
🌷متن کمی طولانی است ولی ارزش ده ها بار خواندن را دارد. ماجرای وصلت عجيب شهيد مدافع حرم عبدالمهدي كاظمي در گفت و گوي «جوان» با همسر شهيد
واسطه ازدواج شهيد عبدالمهدي كاظمي و همسرش مرضيه بديهي، شهيد سيد مجتبي علمدار بود. هر دو به اين شهيد متوسل ميشوند تا همسري متدين نصيبشان شود و طي يك رؤياي صادقه، شهيد علمدار، عبدالمهدي را به همسرش معرفي ميكند. به اين ترتيب ازدواج خوبان شكل ميگيرد و 9 سال ادامه مييابد. يك زندگي شيرين كه با شهادت عبدالمهدي در سوريه در تاريخ 29 دي ماه 94، به سرنوشتي زيباتر ختم ميشود. حالا كه كمتر از يك سال از شهادت عبدالمهدي ميگذرد، با همسرش مرضيه بديهي همكلام شديم تا هرچه بيشتر از اين شهيد مدافع حرم بدانيم. شهيدي كه آيتالله بهجت پيشبيني شهادتش را در روز تاجگذاري امام زمان(عج) كرده بود و طبق همين پيشبيني، عبدالمهدي آسماني شد.
گفتگو با همسر شهید عبدالمهدی کاظمی را در ادامه بخوانید:
گويا واسطه ازدواج شما شهيد علمدار بود، اين وصلت چطور اتفاق افتاد؟
سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقهاي كه به شهيد سيد مجتبي علمدار داشتم، در خصوص زندگي ايشان مطالعه ميكردم. اين مطالعات به شكل كلي من را با شهدا، آرمانها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا ميكرد. حب به شهيد علمدار و زندگياش موجي در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد. شهيد علمدار سيد بود و علاقه عجيبي به مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) داشت. عاشق اباعبدالله الحسين(ع) و شهادت بود. ياد دارم در بخشهايي از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتي فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبي دست روي سر بچه ميكشد و شفا پيدا ميكند. شهيد علمدار گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتي داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد. وقتي اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبي علمدار گفتم حالا كه اين را ميگوييد، ميخواهم دعا كنم خدا يك مردي را قسمت من كند كه از سربازان امام زمان(عج) و از اوليا باشد. حاجتي كه با عنايت شهيد علمدار ادا شد و با ديدن خواب ايشان، با همسرم كه بعدها در زمره شهدا قرار گرفت، آشنا شدم.
مگر در خواب چه ديديد كه تصميم گرفتيد شريك زندگيتان را به وسيله آن انتخاب كنيد؟
يك شب خواب شهيد سيد مجتبي علمدار را ديدم كه از داخل كوچهاي به سمت من ميآمد و يك جواني همراهشان بود. شهيد علمدار لبخندي زد و به من گفت امام حسين(ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاريتان ميآيد. نذرتان را ادا كنيد. وقتي از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگتر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم. غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدني خواهد بود. فردا شب سيد مجتبي به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. جواني هفته ديگر به خواستگاري دخترتان ميآيد. مادرم در خواب گفته بود نميشود، من دختر بزرگتر دارم پدرشان اجازه نميدهند. شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان ميكنيم. خواستگاري درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسي كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتي همسرم در جلسه خواستگاري شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفي نزد و موافقت كرد و شب خواستگاري قباله من را گرفت. پدر بدون هيچ تحقيقي رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم.
وقتي براي اولين بار همسرتان را ديديد، آن هم بعد از خوابي كه ديده بوديد، واكنشتان چه بود؟ در اولين ملاقاتتان چه صحبتهايي رد و بدل شد؟
همان شب خواستگاري قرار شد با عبدالمهدي صحبت كنم. وقتي چشمم به ايشان افتاد تعجب كردم و حتي ترسيدم! طوري كه يادم رفت سلام بدهم. ياد خوابم افتادم. او همان جواني بود كه شهيد علمدار در خواب به من نشان داده بود. وقتي با آن حال نشستم، ايشان پرسيد اتفاقي افتاده است؟ گفتم شما را در خواب همراه شهيد علمدار ديدهام. خواب را كه تعريف كردم عبدالمهدي شروع كرد به گريه كردن. گفتم چرا گريه ميكنيد؟ در كمال تعجب او هم از توسل خودش به شهيد علمدار براي پيدا كردن همسري مؤمن و متدين برايم گفت. همسرم تعريف كرد: من و تعدادي از برادران بسيجي با هم به ساري رفته بوديم. علاقه زيادم به شهيد علمدار بهانهاي شد تا سر مزار ايشان برويم. با بچهها قرار گذاشتيم سري هم به منزل شهيد علمدار بزنيم. رفتيم و وقتي به سر كوچه شهيد رسيديم متوجه شديم كه خانواده شهيد علمدار كوچه را آب و جارو كردهاند و اسفند دود دادهاند و منتظر آمدن مهمان هستند. تعدادي از بچهها گفتند كه برگرديم انگار منتظر آمدن مسافر كربلا هستند، اما من مخالفت كردم و گفتم ما كه تا اينجا آمدهايم خب برويم و براي 10 دقيقه هم كه شده مادر شهيد را زيارت كنيم. رفته بودند و سراغ مادر شهيد علمدار را گرفته و خواسته بودند تا 10 دقيقهاي مهمان خانه شوند. مادر شهيد علمدار با ديدن بچهها و همسرم گريه كرده و گفته بود
من سه روز پيش با بچهها و عروسها بليت گرفتيم تا به مشهد برويم. سيد مجتبي به خواب من آمد و گفت كه از راه دور مهمان دارم. به مسافرت نرويد. عدهاي ميخواهند به منزل ما بيايند. مادر شهيد استقبال گرمي از همسرم و دوستانش كرده بود. با گريه گفته بود شماها خيلي برايمان عزيزيد. شما مهمانهاي سيد مجتبي هستيد. در همان جلسه خواستگاري و بعد از آن همسرم خيلي از معجزههاي اين شهيد برايم تعريف كرد. ميگفت مادر شهيد برايمان خاطرهاي از فرزند شهيدش روايت كرد. مادر شهيد علمدار گفته بود: من از سيد مجتبي گله كردم كه روز مادر است تو هم به من يك تبريكي بگو يك علامتي، چيزي كه من هم دلخوش باشم به اين روز. سيد مجتبي در خواب مادرش گفته بود مادر جان! من هميشه در كنارت هستم و بعد دست مادر را بوسيده و يك انگشتري به دست مادرگذاشته بود. وقتي مادر از خواب بيدار شده بود انگشتر اهدايي شهيد علمدار به مناسبت روز مادر در دستش بود. مادر شهيد انگشتري را به همسرم نشان داده بود و همان جا هم ايشان از شهيد علمدار همسري خوب ميخواهند و كمي بعد هم به خواستگاري من ميآيند.
زمان ازدواج، شغل همسرتان چه بود؟
همسرم آن زمان درس طلبگي ميخواند و ميگفت: من طلبه هستم و مالي از دنيا ندارم. داراييام همين كاپشني است كه پوشيدهام. نبايد از من توقع زياد داشته باشيد. من اينطوري هستم اگر ميتوانيد قبول كنيد. ميدانم كه ارزش شما بيش از اين حرفها است. ان شاءالله بعدها اگر توانستم جبران ميكنم. الان من درس ميخوانم و حقوقي ندارم. دوست دارم همسرم سادهزيست باشد. اگر قرار است نان خالي يا غذاي خوب هم بخوريم بايد با دل خوش باشد. زندگي بالا و پايين دارد، تلخي هست، سختي هست. همسرم به احترام نسبت به پدر و مادر بسيار تأكيد ميكرد. براي خودم من هم ايمان و تقوا مهم بود. دوست داشتم مرد زندگيام مؤمن و استاد اخلاق من باشد. آنقدر همسرم از لحاظ ايمان و اخلاق در درجه بالا باشد كه بتواند من را رشد دهد. واقعاً هم عبدالمهدي در مدت زندگي براي من مثل استاد اخلاق بود. امروز كه ميبينم عبدالمهدي در كنارم نيست گويي از بهشت بيرون آمده باشم. من هر چه دارم را مديون و مرهون شهيدم ميدانم.
در زندگي پيش آمده بود حرفي از شهادت پيش بكشد؟
اتفاقا عبدالمهدي يك بار يك خوابي ديده بود. بعد از آن رفت پيش يكي از علماي اصفهان و خواب را تعريف كرد. آن عالم گفته بود براي تعبيرش بايد بروي قم با آيت الله بهجت ديدار كني. همسرم به محضرآيتالله بهجت شرفياب ميشود تا خوابش را به ايشان بگويد. آقا هم دست روي زانوي عبدالمهدي گذاشته و ميگويند جوان شغل شما چيست؟! همسرم گفته بود طلبه هستم. ايشان فرموده بودند: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. آيت الله بهجت در ادامه پرسيده بودند اسم شما چيست ؟ گفته بود فرهاد. (ابتدا اسم همسرم فرهاد بود) ايشان فرموده بودند حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. آيتالله بهجت فرموده بودند: شما در تاجگذاري امام زمان (عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكي از سربازان امام زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع ميكنيد. وقتي عبدالمهدي از قم برگشت خيلي سريع اقدام به تعويض اسمش كرد. با هم رفتيم گلستان شهدا و سر مزار شهيد جلال افشار گفت ميخواهم يك مسئلهاي را با شما در ميان بگذارم كه تا زندهام براي كسي بازگو نكنيد بين خودم، خودت و خدا بماند. عبدالمهدي گفت شما در جواني من را از دست ميدهيد. من شهيد ميشوم. گفتم با چه سندي اين حرف را ميزنيد. گفت كه من خواب ديدم و رفتم پيش آيتالله بهجت و باقي ماجرا را برايم تعريف كرد. من خودم را اينگونه دلداري ميدادم كه انشاءالله امام زمان (عج) ظهور ميكند. ايشان در ركاب امام زمان(عج) خواهند بود. امروز كه جنگي نيست كه شهادتي باشد. اين حرفها را با خود مرور ميكردم تا اينكه عبدالمهدي كاظمي با لباس سبز سپاه به جمع مدافعان حرم پيوست.
پس عاشق شهدا و شهادت بود؟
بله، هر جا مينشست از شهدا ميگفت. پيش مادرش كه ميرفت از شهدا تعريف ميكرد و ميگفت كاش همه با حالت شهدا به ديدار خدا برويم. ميگفت مادر دعا كن من شهيد شوم وقتي شهيد شوم رويتان پيش حضرت زهرا(س) سفيد ميشود. مادرش ميگفت هر شب از شهادت ميگويي، اما عبدالمهدي ميگفت يك مادر شهيد بعد از سالها انتظار آمدن فرزندش، دلخوشياش تنها به يك تكه استخوان است. وقتي استخوان شهيدش را ميآورند چقدر خوشحال ميشود و ميگويد اين هديه من به اسلام است و ناقابل است. شما هم بايد اينطور باشيد.
چطور تصميم گرفت مدافع حرم شود؟
يك بار از سر كارش آمد و گفت ميخواهم با شما صحبت كنم، كارهايت را انجام بده برويم قم. گفتم خب همين جا بگو. گفت نه برويم بعد ميگويم. رفتيم قم و به قبرستان شيخها رفتيم. خيلي گريه كرد. بر مزار آيتالله ملكي تبريزي استاد امام خميني از مقام ايشان و حضرت امام گفت.
خوب نمی شد و به بيمارستان بردم و دارو دادم، تبش پايين نميآمد. نگران بودم تشنج نكند. نميدانستم چه كار كنم. عبدالمهدي قبلتر به من گفته بود كه كمك خواستي به حضرت زهرا(س) متوسل شو و من را صدا كن. توسل كردم و زيارت عاشورا خواندم. سلام آخر را كه دادم، به حضرت زهرا(س) گفتم امروز پنجشنبه است و من ميدانم همه شهدا امروز در محضر ارباب جمع هستند. گفتم به عبدالمهدي بگويند اگر براي دخترش اتفاقي بيفتد نگويد كه من نتوانستم از بچهاش نگهداري كنم. آنها امانت هستند دست من. رفتم بالاي سر ريحانه ناگهان بوي عطري در خانه پيچيد. عطري كه هر لحظه زياد و زيادتر ميشد. ناگهان من صداي عبدالمهدي را شنيدم. گفت همسرم بخواب من بالاي سر ريحانه هستم. خوابيدم وقتي بلند شدم ديدم ريحانه تبش پايين آمده و از من آب ميخواهد. حس كردم كه عبدالمهدي در كنارم است. حسش ميكردم. همه حرفهايم را با عبدالمهدي زدم. او به قولش عمل كرده بود. آمده بود تا كمكم كند، بحق فرمودهاند كه شهدا عند ربهم يرزقونند. بعد از آن شب تا مدتها هر كسي وارد خانه ميشد متوجه آن بوي خوش ميشد. لباس ريحانه بوي اين عطر را گرفته بود.
حتماً شما طعنه برخي از افراد ناآگاه را شنيدهايد؟
بله؛ خيليها به من ميگويند چرا اجازه دادي كه همسرت برود و براي عربها بجنگد؟ ميخواهم از همين جا از طريق روزنامه «جوان» پاسخ آنها را بدهم. عبدالمهدي رفت تا از مرز اسلام دفاع كند. رفت تا نامحرمي وارد حريممان نشود. مدافعان حرم ميروند تا ما در آرامش زندگي كنيم. هدف اصلي تروريستها ايران است. اگر مدافعان حرم نبودند، امروز شاهد جنگ در كرمانشاه و همدان و. . . بوديم. ما آرامشمان را مرهون خون شهداييم و براي همين بايد ادامهدهنده راهشان باشيم؛ شهداي از صدر اسلام تا امروز.به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇 https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3
به کانال سفره کریمانه در ایتا بپیوندید 👇
@sofrehckareimaneh