#فرار_از_گناه
حساب و کتاب 📝
یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد. به هر کدام از مربیها یک ورقه داد که بالایش نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا». کمی پایینتر اسم چند گناه را نوشته بود و جلوی هر کدام را خالی گذاشته بود.
بعد رو کرد به مربیها و گفت: «بیایید هر شب چند لحظه کارهامون رو بررسی کنیم و توی این برگه بنویسیم. ببینیم خدای نکرده چند بار دروغ گفتیم، غیبت چند نفر رو کردیم، تهمت و بدبینی داشتیم یا نه، کارهای خوبمون چقدر بوده... . آخرِ ماه با یه نگاه به این برگه، حساب کار دستمون میاد؛ میفهمیم چطور بندهای بودیم».
شهید اللهیار جابری
📕 کتــاب بحر بی ساحل ، صفحه ۹۶
امــام عـلــی (عـلیــه الســـلام) 🌱
هر کس به حساب نفس خود رسیدگی کند به عیب هایش آگاه شود.
غــــــررالـــحـــــــــــــــكم ، صفحه ۲۳۶
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
تو هیچی نیستی ❌
چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دورهاش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آمادهایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی میرسید، امان نمیداد؛ شروع میکرد به بوسیدن. مخمصهای بود برای خودش.
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچههای بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب میزد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجیهایی...».
شهید مهدی زینالدین
📕 کتــاب ۱۴ سردار ، صفحات ۲۹ و ۳۰
امــام صـادق (علـــيه الســلام) 🌱
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شدهاند. پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.
الکـــــــــــــــــــــــــافی، جلد ۲ ، صفحه ۱۲۲
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
نانوایی 🍞
نانوایی محل بسته بود و برای خرید نان باید مسافت زیادی را طی میکردیم. به محسن که تازه از راه رسیده بود، گفتم: «مادر جان! نانوایی بسته بود؛ میری یه جای دیگه چند تا نون بگیری؟»
گفت: «بله، چرا که نه؟» بعد موتورش را گذاشت داخل حیاط و کیسه را از من گرفت.
پرسیدم: «چرا با موتور نمیری؟» گفت: «پیاده میرم. موتور مال خودم نیست؛ بیت الماله».
شهید محسن احمدزاده
📕 کتــاب فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۲
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱
پنج کس اند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوهای، آنان را لعنت کرده است: آن کس که در کتاب خدا، آیه ای را زیاد گرداند و کسی که سنت و روش مرا رها کند و کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب کند و کسی که حرمت عترت مرا که خدا واجب فرموده نگه ندارد، و کسی که اموال عمومی را به خود منحصر سازد و (تصرف در) آن را (به نفع خود) حلال شمارد.
الکافی ، جلد ۲ ، صفحه ۲۹۳
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
فرار 👋🏼
سربازیش را باید داخل خانهی جناب سرهنگ میگذراند.
آن هم زمان شاه. وقتی وارد خانه شد و چشمش به زنِ نیمه عریانِ سرهنگ افتاد، بدون معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمهای که انتظارش را میکشید، آماده کرد. جریمهاش تمیز کردن تمام دستشوییهای پادگان بود. هیجده دستشویی که در هر نوبت، چهار نفر مأمور نظافتشان بودند! هفت روز از این جریمه سنگین می گذشت که سرهنگ برای بازرسی آمد و گفت: «بچه دهاتی! سر عقل اومدی؟» عبدالحسین که نمی خواست دست از اعتقادش بکشد گفت: «این هیجده توالت که سهله، اگه سطل بدی دستم و بگی همهی این کثافت ها رو خالی کن توی بشکه، بعد ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی هم کارت همین باشه؛ با کمال میل قبول میکنم؛ ولی دیگه توی اون خونه پا نمی ذارم». بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتی دیدند حریف اعتقاداتش نمی شوند، کوتاه آمدند و فرستادنش گروهان خدمات.
شهید عبدالحسین برونسی
📕 کتــاب خاکهای نرم کوشک، صفحات ۱۶ تا ۲۰
امــام عـلــى (علـــيه الســلام) 🌱
ريشه مردانگى حيا و ميوه اَش پاكدامنى است.
غــــــررالـــحــــــــــــــكم ، صفحه ۲۵۸
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
صندوقچه جبهه 🗃
مسلمان بودنش فقط برای خودش نبود، سعی میکرد اعضای خانه هم با او همراه شوند. یکی از کارهایی که برای این همراهی طرح ریزی کرده بود، صندوقچهی جبهه بود!
صندوق کوچکی را درست کرده بود؛ هر کس غیبت میکرد یا دروغ میگفت، باید مبلغی پول درون صندوق میانداخت. پولهای صندوقچه را هم گذاشته بود برای کمک به جبهه.
شهید علیاصغر کلاتهسیفری
📕 کتاب گامی به آسمان ، صفحه ۲۳
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱
آدمی از پرهیزگاران نمیشود مگر اینکه حســابرسـی او از نفسش سخت تر از حساب کشیدن او از شریکش باشد.
وســــــائل الشـــــــیعه، جلد ۱۶، صفحه ۹۸
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
خواهش 😢
آمده بود مهمانی، سر سفره هم نشسته بود، امّا دست به غذا نمیزد. زندایی پرسید: «محمدعلی! مگه گرسنه نیستی؟»
همانطور که سرش پایین بود جواب داد: «میتونم یه خواهشی از شما بکنم؟ میشه چادرتون رو سرتون کنید؟!»
آن روزها یازده دوازده سال بیشتر نداشت.
شهید محمدعلی رجایی
📕 کتاب سیره شهید رجایی ، صفحه ۳۴
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱
ای فرزند آدم، از آنچه خدا حرام کرده اجتناب کن و عفت داشته باش تا از اهــل عبادت خدا محسوب گردی.
ارشاد القــلوب، ترجـمه طباطبایی، صفحات ۷۴ و ۷۵
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
خوش تیپ 😎
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچهها به ابراهیم گفت:
«ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که میاومدی
دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتیگیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره».
شهید ابراهیم هادی
📕 کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه۴۱
امــام عــلــی (علـیـه السـلام) 🌱
زکات زیبایی، عفت و پاکدامنی است.
غررالحـكم ، صفحه ۲۵۶
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
ماشین بیتالمال 🚙
بعضی از قوم و خویشهایمان که از شهرستان میآمدند، رسیده و نرسیده گله میکردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرفها بدهکار نبود؛ میگفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور میشن. اونا که نمیخوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین بیتالمال چیکار کردم».
شهید علی صیادشیرازی
📕 کتــاب یادگاران ۱۱ ، صفحه ۶۲
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱
از مـا نيست كسى كه امانت را كوچـك بشمـارد و از آن مواظبت نكند و در معرض تلف شدن قرار بدهد.
مســـتدرك الوســــــــــايـل، جلد ۱۴، صفحه ۱۲
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
اوج خونسردی ✨
بچـههـای محـل مشغـول بازی بودند که ابراهیـم وارد کوچه شد. بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچهها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛ اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد. بچهها بیمعطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظهای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستیاش درآورد؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچهها کجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم».
شهید ابراهیم هادی
📕 کتــاب سلام بر ابراهیم ، صفحات ۴۰ و ۴۱
امام حسين (عليهالسلام) 🌱
با گذشتتريـن مـردم، كـسى است كـه در زمان قـدرت داشـتن، گـذشت كند.
بحـــــــــــــــارالانـــــــوار، جلد ۷۱ ، صفحه ۴۰۰
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
ماشین بیتالمال 🚙
بعضی از قوم و خویشهایمان که از شهرستان میآمدند، رسیده و نرسیده گله میکردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرفها بدهکار نبود؛ میگفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور میشن. اونا که نمیخوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین بیتالمال چیکار کردم».
شهید علی صیادشیرازی
📕 کتــاب یادگاران ۱۱ ، صفحه ۶۲
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱
از مـا نيست كسى كه امانت را كوچـك بشمـارد و از آن مواظبت نكند و در معرض تلف شدن قرار بدهد.
مســـتدرك الوســــــــــايـل، جلد ۱۴، صفحه ۱۲
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
نامه 📜
بعد از مدتها چشم انتظاری، نامهاش از جبهه به دستمان رسید. پاکت نامه را که باز کردم، یک برگهی کوچک داخلش بود. روی همان، نامهاش را نوشته بود.
وقتی آمد مرخصی، گفتم: «محمد جان! اگه اونجا کاغذ پیدا نمی شه، خب از اینجا ببر».
گفت: «نه مادر جان! کاغذ پیدا میشه، اما چون متعلق به بیت الماله، نمیخوام خدای نکرده چیزی از بیت المال پایمال بشه».
شهید محمد مرتضوی
📕 مجموعه رسم خوبان ، کتــاب تقوای مالی ، صفحه ۸۳
امــام عـلــى (علـــيه الســلام) 🌱
قلم های خود را نازک کنید و سطرها را نزدیک به هم گیرید و زیادتی کلمات را حذف کنید و مقاصد و منظورها را در نظر بگیرید! بر حذر می دارم شما را از پر حرفی و پر نویسی، زیرا اموال مسلمانان نمی تواند این گونه خسارت ها را تحمل کند.
الــخـــصــــــال، جلد ۱ ، صفحه ۳۱۰
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
#فرار_از_گناه
سرقفلی 🔒
با اصرار میخواست از طبقهی دومِ آسایشگاه به طبقهی اول منتقل شود.
با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!» گفت: «طبقهی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم».
وقتی خواستهاش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش میکنم پایین».
شهید عباس بابایی
📕 کتــاب پرواز تا بینهایت ، صفحه ۳۵
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱
همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرو نهاده شود، چشمی که در راه خدا شب زنده دار باشد.
بحـــــــــــــــارالانـــــــوار، جلد ۱۰۱ ، صفحه ۳۵
➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼
🆔 @khademine_reza
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄