eitaa logo
به کانال جدید بپیوندید
1.2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
432 ویدیو
38 فایل
لطفا به کانال جدید خادمین شهدا خراسان رضوی بپیوندید ╭~•🌱🕊✨💌•~─↷ @khademine_reza
مشاهده در ایتا
دانلود
روبوسی 😘 عید و بدرقه و زیارت برایش فرقی نداشت. هر وقت می‌خواستیم روبوسی کنیم فقط پیشانی‌مان را می‌بوسید. نه فقط من، با خاله‌ها و عمه‌ها هم همین طور بود. گفتم: «ما که مَحرَمیم چرا درست روبوسی نمی‌کنی؟» با همان حُجب و حیای همیشگی‌اش گفت: «آخه خواهرِ من! دلیلی نداره صورت زن‌ها رو ببوسم، فقط صورت مادر رو می‌بوسم. می‌ترسم در غیر این صورت به گناه بیفتم». شهید شعبان قاضی‌پور 📕 آرشـیو مؤسسه فرهنـگی مطـاف عشق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 هر گاه یکی از محارم خود را که به بلوغ جنـسی رسـیده، ببوسد؛ بین دو چشم و سر او را ببوسد و از بوسیدن گونه و دهان خودداری کند. مســـتدرك ‏الوســــــــــايـل، جلد ۹ ، صفحه ۷۲ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
اعتصاب ⭕️ یک روز آمد و پرسید: «باباجان! خمس اموالت رو دادی؟!» تعجب کردم؛ با خودم گفتم: «پسرِ ‌‌‌دوازده _ ‌‌‌سیزده ساله رو چه به این حرف‌ها؟!» با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم، حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: «نه پسرم، ندادم؛ امسال رو ندادم». از فردای آن روز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانه‌های مختلف، اعتصاب غذا کرد. وقتی خوب پاپیچش شدم، فهمیدم به خاطر همان بحث خمس بوده! شهید مهدی کبیرزاده 📕 کتــاب دسته یک ، صفحه ۱۴۱ امــام زمـــان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🌱 ... هر کس بدون دستور ما در مال ما تصرف کند مرتکب گناه شده است و هر کـس ذره‌ای از مـال ما را بخورد پس گویا آتش در شکم اوست بحـــــــــــــارالانـــــــوار، جلد ۵۳ ، صفحه ۱۸۳ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
تنـبیـه ‼️ منطقه، تازه از وجود اشرار پاک سازی شده بود و نگهبانیِ شب در آن شرایط بسیار حیاتی بود. یک شب که نگهبان‌ها پستشون رو بدون اجازه ترک کرده بودند؛ به دستورِ محمود باید وسط محوطه سینه‌خیز می‌رفتند و غَلت می‌زدند تا تنبیهی اساسی بشن و حساب کار دستشون بیاد. تنبیهِ نگهبان‌ها که شروع شد، یه مرتبه دیدیم محمود هم لباسش را درآورد و همراه آن‌ها شروع کرد به سینه خیز رفتن. محمود که نگاه‌های متعجب ما را دیده بود، گفت: «یه لحظه احساس کردم که از روی هوای نفس می‌خوام اینا رو تنبیه کنم؛ به همین خاطر کاری کردم که غرور، بر من پیروز نشه». شهید محمود دولتی‌مقدم 📕 مجموعه رسم خوبان ، کتــاب مقصود تویی ، صفحات ۴۵ و ۴۶ امــام عـلــی (علــیـه الســلام) 🌱 هر كه نفس خود را در راه اصلاح آن به رنج افكند، خوشبخت شود. هـر كه آن را با لذّت‌هـايش واگذارد، بدبخــت گردد و (از درگاه حقّ) دور شود. غــــــررالـــحــــــــكم و درر الكلم، صفحه ۶۰۵ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
دفترچه سفید 🗒 دفترچه‌ی کوچکی همیشه همراهش بود. بعضی وقت‌ها با عجله از جیبش در می‌آورد و علامتی در یکی از صفحات می‌گذاشت. می‌گفت: «اشتباهاتم رو توی این دفتر علامت می‌زنم». برایم عجیب بود که محمد‌رضا – اسوه‌ی تقوا و اخلاق بچه‌ها– آنقدر گناه داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارد. چند روز قبل از شهادتش به طور اتفاقی دفترچه‌اش را نگاه کردم. خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفتر، مثل قلبِ محمدرضا سفیدِ سفید است. شهید محمدرضا ایستان 📕 مجموعه رسم خوبان ، کتــاب مبارزه با نفس، صفحه ۳۶ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 از خود حساب بكشيد پيش از آن كه به حساب شما برسند واعمال خود را وزن كنيد پيش از آنكه آن‌ها را بسنجند و براى روز قيامت خويشتن را آماده سازيد. وســـــــــائل الشـــــــــــیعه ، جلد ۱۶ ،صفحه ۹۹ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
برای خدا 💫 عملیات بیت‌المقدس تازه تمام شده بود که خبر رسید اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرده. از طرف سپاه چند نفر رو انتخاب کردند که برای ایجاد یک قرارگاه به لبنان اعزام شوند. من هم یکی از انتخاب شده‌ها بودم. وقتی برادرم حسن، فهمید آماده‌ی رفتن شدم، بهم گفت: «نکنه فکر کنی چون برای جنگ با اسرائیل انتخاب شدی، کسی هستی و مهم شدی؛ نکنه غرور بگیردت. اینم بدون که تو با نیروهای بسیجی هیچ فرقی نداری. اونجا هم که رفتی برای خدا کار کن و مراقب باش خودت رو گُم نکنی». شهید حسن باقری 📕 کتــاب صنوبرهای سرخ ، صفحه ۱۰۹ امـام صــــادق (علـــیه السلام) 🌱 هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود را بزرگ بشمارد مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد. وســـــــــائل الشــــــــیعه ، جلد ۱۵ ، صفحه ۳۸۰ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
قوانین ده‌گانه 🔟 برای خودش قانون‌های ده‌گانه درست کرده بود. قانون‌ها ترکیبی بود از اعتراف و جریمه. اعتراف نامه؛ تاریخ شروع ۱۳۶۹/۴/۵ ۱. بارالها! اعتراف می‌کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. (حداقل روزی ده آیه قرآن بخوانم). ۲. پروردگارا! اعتراف می‌کنم از اینکه نمازم را بی‌معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود. (حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.) ۳. خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم. (حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز توبه بخوانم). ۴. خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و [برای] نماز شب هم بیدار نشدم. (حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است که شب‌های سه شنبه و شب جمعه باشد). . . . . شهید سید‌مجتبی علمدار 📕 کتــاب فانوس زائر، صفحه‌ های ۶۵ و ۷۱ امـــام کـاظــــم (علیه السلام) 🌱 از ما نيست كسى كه هر روز اعمال خود را محاسبه نكند تا اگر نيكى كرده از خدا بخواهد بيشتر نيكى كند و خدا را بر آن سپاس گويد و اگر بدى كرده از خدا آمرزش بخواهد و توبه نمايد. ارشــــــــاد القــلـــــــوب، جلد ۱ ، صفحه ۱۸۲ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
فکر گناه 📛 مهمانی بودیم؛ خانه پسرخاله. بچه‌های فامیل هم جمعشان جمع بود و دنبال سوژه‌ای بودند برای خنده و خوش‌گذرانی. یکی از بچه‌ها سوژه را پیدا کرده بود. عروسک بزرگی را برداشت، لباسش را درآورد و پرت کرد سمتِ شعبان. همه منتظر بودند ناراحتیش را ببینند و بزنند زیر خنده. شعبان که چشمش به عروسک افتاد؛ سریع بلند شد تا مهمانی را ترک کند. با لحن خاصی به شعبان گفتند: «حالا مگه چی شده که می‌خوای بری!؟» شعبان رو به بچه‌ها کرد و حرفی زد که هیچ‌کس انتظارش را نداشت: «این عروسک فکر آدم رو مشغول می‌کنه، این عروسک می‌تونه آدم رو به گناه بندازه». شهید شعبان قاضی‌پور 📕 آرشـیو مؤسسه فرهنـگی مطـاف عشق امـام عــلـی (علـــیه الســـلام) 🌱 كسى كه در انديشه گناه باشد و پيرامون آن بسيار فكر كند سرانجام همان افكار بد و انديشه‏هاى پليد، او را به ارتكاب گناه مي‌خواند و آلوده‏اش مي‌سازد. غــــــررالـــحـــــــــــــكم ، صفحه ۱۸۶ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
ثواب یا گناه ❓ وقتی از چیزی ناراحت می‌شد، با هیچ‌کس حرف نمی‌زد و فقط سکوت می کرد. یک روز که از نماز جمعه برگشت، دیدم خیلی ساکت هست. پرسیدم: «داداش اتفاقی افتاده؟ ناراحت به نظر می‌رسی!» با همان حجب و حیای همیشگی‌اش گفت: «کاش خانم‌ها بیشتر مراقب حجابشون بودند. امروز پرده قسمت زنونه کنده شد و بی اختیار چشمم افتاد به خانمی که چادر سرش نبود و موهاش کامل پیدا بود؛ اگه بیشتر مراعات می‌کردند، ثواب نماز ما هم با گناه آلوده نمی‌شد». شهید علی ماهانی 📕 کتــاب روز تیغ ، صفحه ۴۸ امــام عــلــی (علـیـه السـلام) 🌱 محفوظ بودن زن، براى سلامتى‌اش مفيدتر است و زيبايى او را با دوام‏تر مى ‏كند. غــــــررالـــحـــــــكم و دررالکــلـم، صفحه ۴۰۵ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
ورزش شبانه 💪🏼 «دانشجو بابایی، ساعت دو بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور کند!» این جمله یکی از داغ‌ترین خبر‌هایی بود که بولتن خبری پایگاه "ریس" آمریکا چاپ کرده بود. عباس گفت: «چند شب پیش، کلنل "باکستر" فرمانده پایگاه و همسرش که از یه مهمونی شبونه بر می‌گشتند، من رو در حال دویدن توی میدون چمن پایگاه دیدند و برای دویدن در اون موقع شب توضیح خواستند». گفتم: «خوابم نمی اومد؛ خواستم ورزش کنم تا خسته بشم». هر دو با تعجب نگاهم کردند. فهمیدم جوابم قانع کننده نبوده. ادامه دادم: «مسائلی که اطرافم می گذره باعث می‌شه شیطان با وسوسه هاش من رو به گناه بکشه. در دین ما سفارش شده این وقت ها بدویم یا دوش آب سرد بگیریم». حرفم که تموم شد، تا چند دقیقه بهم می‌خندیدند. طبیعی هم بود. با ذهنیتی که اون ها در مورد مسائل جنسی داشتند، نمی تونستند رفتار من رو درک کنند. شهید عباس بابایی 📕 کتــاب پرواز تا بی نهایت، صفحه ۳۶ امام صادق (عليه‏السلام) 🌱 از نگــــاه [ناپاک] بپرهیزید که چنـین نگـاهـى تخم شهـوت را در دل مى‌کارد و ‏همین براى فتنه‌ى صاحب آن دل بس است. تحـف ‏العقـــــــــول، صفحه ۳۰۵ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
غیبت 🙄 مجالس مهمونی یکی از جاهائیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آماده‌ی آماده‌س. توی یکی از همین مهمونی‌ها، منم مثل بقیه شروع کردم به حرف زدن در مورد یکی از آشناها. وقتی از مجلس برمی‌گشتیم، محمد گفت: «می‌دونی غیبت کردی! حالا باید بریم درِ خونه‌شون تا بگی پشتِ سرش چی گفتی». گفتم: « اینطوری که پاک آبروم می‌ره». با خنده گفت: «تو که از بنده‌ی خدا این‌قدر می‌ترسی، چرا از خودِ خدا نمی‌ترسی؟!» همین یه جمله برام کافی بود تا دیگه نه غیبت کننده باشم و نه شنونده‌ی غیبت. شهید محمد گرامی 📕 کتــاب دل دریایی ، صفحات ۷۰ و ۷۱ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 هر كس امر به معروف و نهى از منكر نمايد، جانشين خدا در زمين و جانشين رسول اوست. مســـتدرك ‏الوســــــــــايـل ، جلد ۱۲ ، صفحه ۱۷۹ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
کوچه‌ی بی‌انتها 🛣 از یک محله به یک مدرسه می‌رفتند اما با دو مسیرِ متفاوت. هر چه دوستش اصرار می‌کرد که بیا از همین کوچه برویم، قبول نمی‌کرد. می‌گفت: «این کوچه پُر از دختره، من نمیام. معلوم نیست این کوچه به کجا ختم می‌شه!» شهید علی صیاد‌شیرازی 📕 کتــاب یادگاران۱۱ ، صفحه ۸ امــام صـادق (علـــيه الســلام) 🌱 چشم‏چرانى يكى از تيرهاى شيطان است و آن مسموم است، و هر كس براى خداوند عزّوجلّ آن را ترك كند نه براى غير خدا، خداوند ايمانى كه مزه آن را شخص درك كند جايگزين آن خواهد نمود. وســـــــــائل الشـــــــــــیعه، جلد ۲۰ ، صفحه ۱۹۲ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
حکم انفصال 📋 حکم انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟» گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی گزارش رسیده که رییس یکی از فدراسیون‌ها با قیافه‌ی زننده سرِ کار میاد؛ با کارمندهای خانم برخوردهای نامناسبی داره، مواضعش مخالف انقلابه و خانمش بی‌حجابه! الان هم دارم حکم انفصال از خدمتش رو رد می‌کنم شورای انقلاب». با اصرارِ ابراهیم رفتیم برای تحقیق. همه چیز طبق گزارش‌ها بود، ولی ابراهیم نظر دیگری داشت؛ گفت: «باید باهاش حرف بزنیم». رفتیم درِ خانه‌اش و ابراهیم شروع به صحبت کرد. از برخوردهای نامناسب با خانم‌ها گفت و از حجاب همسرش، از خونِ شهدا گفت و از اهداف انقلاب. آن‌قدر زیبا حرف می‌زد که من هم متأثر شدم. ابراهیم همان‌جا حکم انفصال از خدمت را پاره کرد تا مطمئن شوم با امر به معروف و نهی از منکر، می‌شه افراد رو اصلاح کرد. یکی دو ماه نگذشته بود که از فدراسیون خبر رسید: «جناب رییس بسیار تغییر کرده. اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده، حتی خانمش با حجاب به محل کار مراجعه می‌کنه». شهید ابراهیم هادی 📕 کتــاب سلام بر ابراهیم ، صفحات ۶۰ تا ۶۳ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 امر به معروف و نهى از منكر نكند مگر كسى كه سه خصلت در او باشد: در امر و نهى خود مدارا كند، در امر و نهى خود ميانه‏روى نمايد و به آنچه امر و نهى مى‏كند، دانا باشد. دعــــــــائم الاســـــــــلام، جلد ۱ ، صفحه ۳۶۸ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
پوشش زیر آوار 🧕🏻 یک بار زمان جنگ رفتم خانه‌شان؛ درست همان زمانی که بمباران‌های هوایی، امانِ مردم را بریده بود. اواخر شب، وقتی می‌خواستیم بخوابیم، گلدسته را با پوشش و حجاب کامل دیدم! با تعجب پرسیدم: «دخترم کاری پیش اومده؟ جایی می‌خوای بری؟!» گفت: «نه. پدر جان! اینجا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم و به همین خاطر باید آمادگی کامل داشته باشیم تا وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن، حجابمون کامل باشه». شهیده گلدسته محمدیان 📕 کتــاب چهار فصل عشق، صفجه ۶۸ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 حیا و عفت نیکو است و از زنان نیکوتر است. نهــــج الفـــصـــاحه، صفحه ۵۷۸ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
حساب و کتاب 📝 یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد. به هر کدام از مربی‌ها یک ورقه داد که بالایش نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا». کمی پایین‌تر اسم چند گناه را نوشته بود و جلوی هر کدام را خالی گذاشته بود. بعد رو کرد به مربی‌ها و گفت: «بیایید هر شب چند لحظه کارهامون رو بررسی کنیم و توی این برگه بنویسیم. ببینیم خدای نکرده چند بار دروغ گفتیم، غیبت چند نفر رو کردیم، تهمت و بدبینی داشتیم یا نه، کارهای خوبمون چقدر بوده... . آخرِ ماه با یه نگاه به این برگه، حساب کار دستمون میاد؛ می‌فهمیم چطور بنده‌ای بودیم». شهید الله‌یار جابری 📕 کتــاب بحر بی ساحل ، صفحه ۹۶ امــام عـلــی (عـلیــه الســـلام) 🌱 هر کس به حساب نفس خود رسیدگی کند به عیب هایش آگاه شود. غــــــررالـــحـــــــــــــــكم ، صفحه ۲۳۶ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
تو هیچی نیستی ❌ چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دوره‌اش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آماده‌ایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی می‌رسید، امان نمی‌داد؛ شروع می‌کرد به بوسیدن. مخمصه‌ای بود برای خودش. خلاصه به هر سختی‌ای که بود از چنگ بچه‌های بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب می‌زد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا این‌قدر بهت اهمیت می‌دن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجی‌هایی...». شهید مهدی زین‌الدین 📕 کتــاب ۱۴ سردار ، صفحات ۲۹ و ۳۰ امــام صـادق (علـــيه الســلام) 🌱 در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده‌اند. پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند. الکـــــــــــــــــــــــــافی، جلد ۲ ، صفحه ۱۲۲ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
نانوایی 🍞 نانوایی محل بسته بود و برای خرید نان باید مسافت زیادی را طی می‌کردیم. به محسن که تازه از راه رسیده بود، گفتم: «مادر جان! نانوایی بسته بود؛ می‌ری یه جای دیگه چند تا نون بگیری؟» گفت: «بله، چرا که نه؟» بعد موتورش را گذاشت داخل حیاط و کیسه را از من گرفت. پرسیدم: «چرا با موتور نمی‌ری؟» گفت: «پیاده می‌رم. موتور مال خودم نیست؛ بیت الماله». شهید محسن احمدزاده 📕 کتــاب فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۲ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 پنج کس اند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوه‌ای، آنان را لعنت کرده است: آن کس که در کتاب خدا، آیه ای را زیاد گرداند و کسی که سنت و روش مرا رها کند و کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب کند و کسی که حرمت عترت مرا که خدا واجب فرموده نگه ندارد، و کسی که اموال عمومی را به خود منحصر سازد و (تصرف در) آن را (به نفع خود) حلال شمارد. الکافی ، جلد ۲ ، صفحه ۲۹۳ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
فرار 👋🏼 سربازیش را باید داخل خانه‌ی جناب سرهنگ می‌گذراند. آن هم زمان شاه. وقتی وارد خانه شد و چشمش به زنِ نیمه عریانِ سرهنگ افتاد، بدون معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمه‌ای که انتظارش را می‌کشید، آماده کرد. جریمه‌اش تمیز کردن تمام دست‌شویی‌های پادگان بود. هیجده دستشویی که در هر نوبت، چهار نفر مأمور نظافتشان بودند! هفت روز از این جریمه سنگین می گذشت که سرهنگ برای بازرسی آمد و گفت: «بچه دهاتی! سر عقل اومدی؟» عبدالحسین که نمی خواست دست از اعتقادش بکشد گفت: «این هیجده توالت که سهله، اگه سطل بدی دستم و بگی همه‌ی این کثافت ها رو خالی کن توی بشکه، بعد ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی هم کارت همین باشه؛ با کمال میل قبول می‌کنم؛ ولی دیگه توی اون خونه پا نمی ذارم». بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتی دیدند حریف اعتقاداتش نمی شوند، کوتاه آمدند و فرستادنش گروهان خدمات. شهید عبدالحسین برونسی 📕 کتــاب خاک‌های نرم کوشک، صفحات ۱۶ تا ۲۰ امــام عـلــى (علـــيه الســلام) 🌱 ريشه مردانگى حيا و ميوه اَش پاكدامنى است. غــــــررالـــحــــــــــــــكم ، صفحه ۲۵۸ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
صندوقچه جبهه 🗃 مسلمان بودنش فقط برای خودش نبود، سعی می‌کرد اعضای خانه هم با او همراه شوند. یکی از کارهایی که برای این همراهی طرح ریزی کرده بود، صندوقچه‌ی جبهه بود! صندوق کوچکی را درست کرده بود؛ هر کس غیبت می‌کرد یا دروغ می‌گفت، باید مبلغی پول درون صندوق می‌انداخت. پول‌های صندوقچه را هم گذاشته بود برای کمک به جبهه. شهید علی‌اصغر کلاته‌سیفری 📕 کتاب گامی به آسمان ، صفحه ۲۳ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 آدمی از پرهیزگاران نمی‌شود مگر اینکه حســابرسـی او از نفسش سخت تر از حساب کشیدن او از شریکش باشد. وســــــائل الشـــــــیعه، جلد ۱۶، صفحه ۹۸ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
خواهش 😢 آمده بود مهمانی، سر سفره هم نشسته بود، امّا دست به غذا نمی‌زد. زن‌دایی پرسید: «محمدعلی! مگه گرسنه نیستی؟» همان‌طور که سرش پایین بود جواب داد: «می‌تونم یه خواهشی از شما بکنم؟ می‌شه چادرتون رو سرتون کنید؟!» آن روزها یازده دوازده سال بیشتر نداشت. شهید محمد‌علی رجایی 📕 کتاب سیره شهید رجایی ، صفحه ۳۴ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 ای فرزند آدم، از آنچه خدا حرام کرده اجتناب کن و عفت داشته باش تا از اهــل عبادت خدا محسوب گردی. ارشاد القــلوب، ترجـمه طباطبایی، صفحات ۷۴ و ۷۵ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
خوش تیپ 😎 باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه‌ها به ابراهیم گفت: «ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که می‌اومدی دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف می‌زدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده‌ام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی می‌خورد غیر از کشتی‌گیر. بچه‌ها می‌گفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگه‌ای باشه، فقط ضرره». شهید ابراهیم هادی 📕 کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه۴۱ امــام عــلــی (علـیـه السـلام) 🌱 زکات زیبایی، عفت و پاکدامنی است. غررالحـكم ، صفحه ۲۵۶ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
ماشین بیت‌المال 🚙 بعضی از قوم و خویش‌هایمان که از شهرستان می‌آمدند، رسیده و نرسیده گله می‌کردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرف‌ها بدهکار نبود؛ می‌گفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور می‌شن. اونا که نمی‌خوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین بیت‌المال چیکار کردم». شهید علی صیاد‌شیرازی 📕 کتــاب یادگاران ۱۱ ، صفحه ۶۲ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 از مـا نيست كسى كه امانت را كوچـك بشمـارد و از آن مواظبت نكند و در معرض تلف شدن قرار بدهد. مســـتدرك ‏الوســــــــــايـل، جلد ۱۴، صفحه ۱۲ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
اوج خونسردی ✨ بچـه‌هـای محـل مشغـول بازی بودند که ابراهیـم وارد کوچه شد. بازی آن‌قدر گرم بود که هیچ‌کس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچه‌ها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛ اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد. بچه‌ها بی‌معطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار می‌کردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظه‌ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همین‌طور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستی‌اش درآورد؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچه‌ها کجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم». شهید ابراهیم هادی 📕 کتــاب سلام بر ابراهیم ، صفحات ۴۰ و ۴۱ امام حسين (عليه‏السلام) 🌱 با گذشت‏تريـن مـردم، كـسى است كـه در زمان قـدرت داشـتن، گـذشت كند. بحـــــــــــــــارالانـــــــوار، جلد ۷۱ ، صفحه ۴۰۰ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
ماشین بیت‌المال 🚙 بعضی از قوم و خویش‌هایمان که از شهرستان می‌آمدند، رسیده و نرسیده گله می‌کردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرف‌ها بدهکار نبود؛ می‌گفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور می‌شن. اونا که نمی‌خوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین بیت‌المال چیکار کردم». شهید علی صیاد‌شیرازی 📕 کتــاب یادگاران ۱۱ ، صفحه ۶۲ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 از مـا نيست كسى كه امانت را كوچـك بشمـارد و از آن مواظبت نكند و در معرض تلف شدن قرار بدهد. مســـتدرك ‏الوســــــــــايـل، جلد ۱۴، صفحه ۱۲ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
نامه 📜 بعد از مدت‌ها چشم انتظاری، نامه‌اش از جبهه به دستمان رسید. پاکت نامه را که باز کردم، یک برگه‌ی کوچک داخلش بود. روی همان، نامه‌اش را نوشته بود. وقتی آمد مرخصی، گفتم: «محمد جان! اگه اونجا کاغذ پیدا نمی شه، خب از اینجا ببر». گفت: «نه مادر جان! کاغذ پیدا می‌شه، اما چون متعلق به بیت الماله، نمی‌خوام خدای نکرده چیزی از بیت المال پایمال بشه». شهید محمد مرتضوی 📕 مجموعه رسم خوبان ، کتــاب تقوای مالی ، صفحه ۸۳ امــام عـلــى (علـــيه الســلام) 🌱 قلم های خود را نازک کنید و سطرها را نزدیک به هم گیرید و زیادتی کلمات را حذف کنید و مقاصد و منظورها را در نظر بگیرید! بر حذر می دارم شما را از پر حرفی و پر نویسی، زیرا اموال مسلمانان نمی تواند این گونه خسارت ها را تحمل کند. الــخـــصــــــال، جلد ۱ ، صفحه ۳۱۰ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
سرقفلی 🔒 با اصرار می‌خواست از طبقه‌ی دومِ آسایشگاه به طبقه‌ی اول منتقل شود. با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!» گفت: «طبقه‌ی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم». وقتی خواسته‌اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش می‌کنم پایین». شهید عباس بابایی 📕 کتــاب پرواز تا بی‌نهایت ، صفحه ۳۵ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 🌱 همه چشم‌ها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرو نهاده شود، چشمی که در راه خدا شب زنده دار باشد. بحـــــــــــــــارالانـــــــوار، جلد ۱۰۱ ، صفحه ۳۵ ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 🆔 @khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄