🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
برادر ناصر شریفی
دم دمای غروب بود و موقع نماز. بي سيم چي داشت #نماز می خواند.
#جواد از من خواست بی سیم را جواب بدهم تا او هم #نماز بخواند....
گوش به بي سيم، کنارش نشسته بودم. نماز عشاء را که خواست شروع کند صداي بي سيم در آمد. دویدم به سمت بی سیم. چند قدمی نرفته بودم که یک خمپاره خورد وسطمان. از موج انفجار گیج و منگ بودم. صدای حاج غلامرضا جعفری از پشت بی سیم می آمد.....
#جواد را می خواست. سراغ جواد که رفتم پیدایش نکردم. غیبش زده بود. دور و بر را حسابی برانداز کردم. سینه خاکریز افتاده بود. غرق در خون......
بی سیم را گرفتم و گفتم: حاجی دیگر منتظر #جواد نمانید. #جواد رفت پیش #بنیادی...
#شهید_جواد_دل_آذر
روحمان با یادش شاد.....
@khademinekoolebar