eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا
17.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ادمین جهت ارتباط و هرگونه سوال در مورد خادمی،کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110 ادمین محتوا: @KhademResane_Markazi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهیدی كه خانم حضرت #زینب(س)دعوتش كرده بود.... #شهیدمدافع_حرم حجت الاسلام #مجید_سلمانیان @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : این وصیت نامه هاى شهدا که امام(ره) توصیه به مطالعه ى آن مى کردند، به خاطر این است که نمایشگر انقلاب درونی یک نفر است. هر کدام از این وصیت نامه ها را که انسان مى خواند، تصویرى از انقلاب یک نفر را در آن مى بیند و خودش منقلب کننده و درس دهنده است. ما باید این حالت را تعمیم بدهیم و این، ممکن است. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 فرازی از وصیت نامه : بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا خجالت می‌کشم بخواهم مثل کنم من ریزه خوار سفره‌ی آنان هم نیستم، را به چنگ می‌آورد راه درازی را طی می‌کند تا به آن می‌رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده، حرکت جوهره‌ اصلی انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است، سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگی می‌کند. بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را، انسان بی هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان با هوش و بیدار می‌فهمد. راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن، صدای العطش می‌شنوم صدای حرم می‌آید گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم، مرده‌ام تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته‌ (س) به حرمت نگاه خسته‌ (س) به حرمت چشمان نگران (عج) به ما حرکت بده. 1395/2/2 @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ (ره): این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید.... 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 شهید « » متولد ۱۳۳۶ است. او که از روزهای نخستین جنگ در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور داشت در سال ۶۱ به عنوان معاون در لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) با فرمانده این گردان یعنی _محمود_ثابت_نیا در عملیات شرکت کرد. عملیات والفجر مقدماتی عملیاتی بود که قبل از آغاز برای عراق لو رفته بود اما رزمندگان اسلام در جبهه خودی این را نمی‌دانستند به همین دلیل خیلی زود گردان‌های حاضر در عملیات در محاصره قرار گرفتند. به عنوان معاون نیز در این محاصره در روز ۲۱ بهمن‌ماه ۱۳۶۱ بر اثر اصابت گلوله خمپاره از ناحیه چپ بدن زخمی شد و بعد از چند ساعت خونریزی در واقع در فکه به شهادت رسید. برادر کوچکتر معاون گردان کمیل، یعنی محمد بنکدار نیز قبل از او در جبهه‌های جنگ تحمیلی به شهادت رسید. از پاسدار شهید علیرضا بنکدار دو فرزند به یادگار مانده است. بخشی از این والامقام که به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانیم: بسمه تعالی ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین در این پایداری را بر ما فرو ریز و گام‌‌هایمان را استوار ساز و بر گروه کافران پیروزمان گردان. ما عاشقیم، _صبح، در بلندی معراج زندگی به صخره‌ها خورده‌ایم و کف نبودیم تا بمانیم منجلات شویم، ما شیفتیه‌ایم، شیفته رنگی به سرخی گل سرخ، رهسپاریم تا بوی یاس گیریم ما خوانده‌ایم سرود را که بسپاریم تن را به گلوله و بگریزیم از زیستن به نابودی دنیا،‌ ما مانده‌ایم که ببینیم که این لحظه‌ها را که ببینیم چگونه تیر خصم یاران را می‌گیرد و به هنگام غروب ما را می‌برد. ما روسیه از دنیاییم که نگران نشسته‌ایم. خدای من! فردای که میان بندگانت داوری می‌فرمایی مرا به دیدارت شاد گردان،‌ خدای من! چنان کن سرانجام کار من را که در صحرای روی آن داشته باشم که سرفراز آرم و و تو را بنگرم. خدای من! در آن روز چنان به عفو و بخشش خود امیدوارم گردان که بتوانم دیده به دست جود و کرم تو بدوزم و سر به آستان فضل تو بسپارم. خدمت پدر و مادر عزیزم و خواهرانم و برادرم و همسر و فرزندانم! همانطور که می‌دانید هر انسانی سرنوشت خود را با اعمالش انجام می‌دهد. آینده خود را رقم زده و خود را پیدا می‌کند. اگر پیرو راه باشیم که به مقصود رسیده‌ایم وگرنه خویشتن خویش را به وادی برهوت برده‌ایم. خوشحالم از اینکه خداوند این توفیق را به من داد که در کنم و امید آن دارم که بتوانیم ما نیز چون (ع) که در به رسید در این راه به برسیم و با خون خود تبلیغی باشیم برای بازماندگان. زیرا که مسئله و شاهدی است بر واقعیت. امید آن دارم که بازماندگان ما بتوانند این را که سرانجام پرچم پرافتخارش به‌دست مولایمان (عج) است که مهمترین بخش سازنده این انقلاب _شهیدان است به ثمر برسانند. پس از شما بازماندگان و تمام دوستانم که در همه جا با من بودید دارم که با صبر و بردباری الگو باشید و مبلغی باشید که یا می‌کند. ای عزیزان! امیدوارم مرا حلال کرده باشید و خواهرانم چون (س) و برادرم چون (ع) و همسرم نیز (س) گونه باشند. امید آن دارم که پیکرم بازنگردد، امیدوارم که همچون فرزندان مادرم (س) باشم که از روی هزاران شهیدی که بی هیچ تشییع جانشان را در راه و فدا کرده‌اند شرمنده نشوم و می‌خواهم همچون باقی بمانم. در آخر از شما عزیزان خواستارم نگذارید پرچم پرافتخار اسلام بر زمین بماند که منافقان و از خدا بی‌خبرهای کوردل، بی خبران روزگار بتوانند آزادی ملت ما را سلب کرده و خون آنان را لگدمال نمایند و بر این پرچم ارزش بنهند. خدایا از تو می‌خواهم که مرا ببخشی و آمرزیده گردانی و نگذاری از عقب افتم. این قلب امت را سالم و هر کس بر او دشمن روا می‌دارد نابودش سازی. یاران امام را همچون را حفظ بفرما و این را به حکومت ملحق نمایی.
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 بعد از ، زياد مريض مي شد. يك بار بدجوري سرما خورد وبه اصطلاح سينه پهلو كرد. شش، هفت ماهش بيشتر نبود. چند تا دكتر برده بودمش، ولي فايده اي نكرد. كارش شده بود گريه، بس كه درد مي كشيد. يك شب كه حسابي كلافه شده بودم، خودم هم گريه ام افتاد. زينب را گذاشتم روي پايم. آن قدر تكانش دادم وبرايش لالايي خواندم تا خوابش برد. خودم هم بس كه خسته بودم، در همان حالت نشسته، چشم هايم گرم خواب شد. يك دفعه را توي اتاق ديدم، با صورتي نوراني وبا لباس هاي نظامي. آمد بالاي سر زينب. يك قاشق شربت ريخت توي دهانش..... به من گفت: ديگه نمي خواد غصه بخوري، ان شاءالله خوب مي شه. در اين لحظه ها نه مي توانم بگويم خواب بودم، نه مي توانم بگويم بيداربود. هرچه بود را واضح مي ديدم. او كه رفت، يك دفعه به خودم آمدم. نگاه كردم به لب هاي زينب، خيس بود. قدري از شربت روي پيراهنش هم ريخته بود. زينب همان شب خوب شد. تا همين حالا، كه چهارده، پانزده سال مي گذرد، فقط يك بار ديگر مريض شد. آن دفعه هم از عليه السلام گرفت...... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر سردار زمانی که پسر دومم به‌دنیا آمد، کردستان بودند. پسر دومم چهل روزه بود که به نیشابور آمدیم. پانزده روز بعد جنگ ایران و عراق آغاز شده بود..... پس از مدت‌ها به منزل امده بود، به من گفت: حاج خانم جنگ ایران وعراق شروع شده می‌خواهم بروم منطقه..... تا این راگفت یک‌دفعه اشکایم ریخت. گفت: نه نشد، می‌خواهم مثل باشی مثل بچه‌هایم را بزرگ کنی، می‌خواهم زندگی کنی. می‌روم؛ ممکن است بیایم؛ ممکن است نیایم؛ شاید بشوم....... دلم محکم شد و زندگی جلو چشم‌هایم آمد...... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🔻عمری برای غربت به سینه زد این بار جای عرض ارادت، شد 🔺این امتیاز اوست که بی‌مرز است دور از وطن، حوالی غربت شهید شد .. 🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇 ┄┅•═༅𖣔✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•‏┅
🔸شب‌های یلدایی حاج قاسم در سی سال؛ 🔻فرازی از نامه به دخترش: دخترم خیلی خسته‌ام 🌐 سی سال است نخوابیده‌ام اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. 💠 من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. ✅ وقتی فکر می‌کنم آن دختر هراسان تویی، اســت، است و آن و در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظاره‌گر باشم؟ بی‌خیال باشم؟ تاجر باشم؟ 🔶 نه من نمی‌توانم اینگونه بکنم. 🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇 ┄┅•═༅𖣔✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•‏┅
: 🔸 بی بی سلام‌الله علیها در بازار ، در حال ، آن شگفت آور را ایراد کرد؛ لفظ مثل پولاد محکم، معنا مثل آب روان تا اعماق جانها می‌نشیند. 🔻در آن‌چنان وضعیتی کبری سلام‌الله علیها مثل خود علیه‌السلام حرف زد؛ تکان داد دلها را، جانها را و تاریخ را.  ۹۲/۰۸/۲۹ 🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇 ┄┅•═༅𖣔✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•‏┅