کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
#دری_از_درهای_بهشت
همراه سردار رفته بودیم اصفهان، مأموریت. موقع برگشتن، بردمان تخت فولاد.
به #گلزار_شهدا که رسیدیم، گفت: بچهها، دوست دارین، دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم.
گفتیم: چی از این بهتر، سردار!
کفشهایش را درآورد، وارد گلزار شد. یک راست بردمان سر مزار #شهید_حسین_خرازی
با یقین گفت: از این قبر مطهر، دری به بهشت باز میشه.
نشستیم. موقع فاتحه خواندن، حال و هوای سردار تماشایی بود.
توی آن لحظهها، هیچ کدام از ما نمیدانستیم که این حال و هوا، حال و هوای پرواز است؛
به ده روز نکشید که خبر آسمانی شدن خودش را هم شنیدیم.
#وصیت کرده بود که حتماً کنار #شهید_خرازی دفنش کنند. دفنش هم کردند.
تازه آن روز فهمیدیم که بنا بوده از این جا، در دیگری هم به بهشت باز بشود!
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨
🌺🍃🍂✨
🍃🍂✨
🍂✨
✨
سیره و اخلاق #شهید_ردانی_پور
#مصطفی عارفی شجاع و سلحشور بود و به اهلبیت عصمت و طهارت به ویژه حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) ارادت بسیار داشت، عشق و محبت به خداوند و لقای او وجود او را فراگرفته بود، وی در جریانشناسی گروههای منحرف بصیرت کامل داشت و هنگامی که احساس کرد اختلافات سیاسی شهرها به جبهه آمده، پیشنهاد داد که #فرماندهان چند هفته یک بار به #قم نزد علمای اخلاق بروند و در درس اخلاق آیتالله بهاءالدینی، آیتالله مشکینی و آیتالله بهجت شرکت کنند؛ #شهید_خرازی نیز با پیشنهاد وی موافقت کرد و فرماندهان لشکر از اهواز با قطار به قم میآمدند و پس از شرکت در درس اخلاق و زیارت حضرت معصومه(س) مجدداً به اهواز بازمیگشتند.....
#ردانی_پور در کادرسازی استاد بود و در حمله چذابه میگفت: اگه از #چذابه سالم برگردم معلومه لیاقت ندارم.....
همچنین عاشق #شهادت بود و ضجه میزد و با گریه طلب #شهادت میکرد، به برکت تربیت دینی و حوزوی و وجود #امام_خمینی نورانی شده بود ولی نوری که در وجود او تابیده بود، چیز دیگری بود و با پای برهنه بر خاکهای محمدیه و عین خوش حرکت میکرد و آقا را صدا میزد......
با چه حال و هوایی #دعای_کمیل میخواند، پای دعای کمیلش بچهها ضجه میزدند، بلند میشد پای برهنه راه میافتاد در بیابانها؛ روی رملها میدوید و مدام #یابن_الحسن #یابن_الحسن تکرار میکرد، بچهها هم به دنبالش بودند؛ بیهوش میشد و دوباره که به هوش میآمد میدوید و ضجه میزد و صبح که میشد #دعای_ندبه را با بچهها زمزمه میکرد......
روحمان با یادش شاد.....
@khademinekoolebar