کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#شهید_مدافع_حرم_منصور_مسلمی_سواری در دوم خرداد ماه سال شصت در شهر سوسنگرد به دنیا آمد. پدرش زعلان بازنشسته سپاه بود و مادرش سلیمه نام دارد. منصور که برخی ناصر صدایش می کردند تا سال ۱۳۷۹در سوسنگرد زندگی می کردند ایشان مقطع دبستان را در این شهر به پایان رسانید.
سپس به همراه خانواده به اهواز مهاجرت کردند. تا کلاس دوم راهنمایی درس خواند. بعد از رها کردن تحصیل به شغل آزاد روی آورد.
مدتی در شرکت فولاد به عنوان کارگر مشغول به کار بود.
حیا، متانت و ایمان خالص منصور باعث شد که خیلی از همکاران برای ایشان احترام خاص قائل باشند؛ همین روحیه ایشان سبب شد که با خواهر همسر یکی از همکارانش ازدواج کند و سیزده بهمن سال هشتاد و یک منصور با خانم فرح شریفی پیوند ازدواج بستند که حاصل این ازدواج چهار فرزند به نام های علیرضا، بی تا، همتا و بنیامین می باشد ایشان که ساکن منطقه محروم و حاشیه ای عین دو اهواز می باشند.
یک ماه بعد از ازدواج شان پروژه کار در شرکت فولاد به پایان می رسد مجبور می شوند به کار ساختمانی روی آورد و بعد از مدتی هم به عنوان کارگر روز مزد در یک کارگاه بازیافت مواد پلاستیکی مشغول به کار گردید. دیانت، معنویت و مردم داری منصور زبانزد همه بود.....
از دیگران پول قرض می کرد و به نیازمندان کمک می کرد و خود قرض را پس می داد اما از نیازمندان پولش را طلب نمی کرد. علی رغم مشکلات مالی نسبت به لقمه حلال بسیار حساس بود.....
به گواهی همسرش همیشه قبل از اذان صبح از خواب بیدار می شد و با خدا #مناجات می کرد......
بعد از شنیدن اخبار سوریه و بی حرمتی عمال صهیونیست نسبت به ناموس مسلمانان زندگی را تنگ دانست.....
می گفت: به دور از غیرت است که زنان مسلمان بی پناه باشند و #حرم_حضرت_زینب و #حضرت_رقیه سلام ا… علیها در معرض تهدید باشد و من در خانه و کنار فرزندانم بی تفاوت باشم به همین علت چند بار در اهواز و حتی تهران درخواست اعزام به سوریه را داشت که با اعزام ایشان موافقت نگردید.
اما منصور نا امید نشد و از طریق دوستان افغانی اش که در کارگاه بازیافت مواد همکارش بودند به #مشهد سفر کرد و به همراه #تیپ_فاطمیون که متشکل از رزمندگان افغانی هستند مقدمات اعزامش به سوریه مهیا گردید و سرانجام آبان ماه سال ۱۳۹۲ درحالی که زخمی بود و جان دربدن داشت توسط داعشیان کافر و عمال صهیونیستی زنده زنده در آتش #سوزانده شد تا با مظلومیت تمام به فیض #شهادت نائل آید.
پیکر مطهرش در پنجم آذر با گمنامی و مظلومیت تمام و بدون کمترین اطلاع رسانی به مردم تشییع و در قبرستان امامزاده سید هادی به خاک سپرده شد...
روحمان با یادش شاد ......
@khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
همسر #شهید_مدافع_حرم_منصور_مسلمی_سواری
در اولین جلسهای که با هم صحبت کردیم؛ بیمقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد...
شرط اول مقید بودن به #نماز، مخصوصا نماز صبح بود و دوم رعایت #حجاب....
همین حقیقت بود که مرا به سوی ناصر جذب کرد
در دوره و زمانهای که جوانها کمتر دغدغههایی از این دست دارند
یک پسر 21 ساله شرط ازدواجش را نماز گذاشت و این خیلی برایم مهم بود........
روحمان با یادش شاد ......
@khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
روزهایی که ناصر رفت اوایل جنگ سوریه بود و خیلی خطرناک بود ولی همرزمانش میگویند که ناصر همیشه در هر کاری داوطلب بود و شجاعت زیادی از خودش نشان میداد...
آقای حسینی میگفت: ناصر مدام در نمازهایش گریه میکرد؛ وقتی علت را از او پرسیدم گفت: من میدانم که #شهید نمیشوم....
طلبهای که همراهمان بود به ناصر گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟
ناصر به او گفته بود: من زن، بچه و زندگی و همه چیز دنیا را طلاق دادهام؛ فقط یک چیز هنوز در دلم مانده است که اگر این را هم طلاق بدهم صد در صد #شهید میشوم......
هر چه اصرار کردیم قبول نکرد در موردش با ما حرف بزند تا #شب_عاشورا که ناصر با حالت خندان آمد و گفت: به خون امام حسین(ع) من فردا #شهید میشوم. این در حالی بود که عملیاتی در پیش نبود....
گفتیم: چی شده ناصر خواب دیدی؟ گفت: البته خواب هم دیدهام ولی آن چیزی که در دلم بود را طلاق دادم.
گفتیم: حالا میتوانی بگویی چه بود که موجب دلمشغولی تو شده بود؟
گفت: بنیامین بود.....
ساعت 10 و نیم صبح روز عاشورا 12 نفر بودند که ساختمان محل استقرارشان محاصره میشود و ابتدا به آنها تیراندازی میکنند ولی زنده بودند که آتششان میزنند و ساختمان را نیز منفجر میکنند و پیکرهای #شهدا 15 روز زیر آوار بودند......
آرزویش بود در روز #عاشورا #شهید شود.......
روحمان با یادش شاد ......
#شهید_مدافع_حرم_منصور_مسلمی_سواری
@khademinekoolebar