eitaa logo
کمیته خادمین شهدای نیمروز
121 دنبال‌کننده
472 عکس
211 ویدیو
11 فایل
#س.ب #نیمروز #خادمین‌_شهداء #خادم_مثل_حاج_قاسم ✌روحیه جهادی یعنی: اعتقادبه این که[مامیتوانیم]؛وکاربی وقفه وخستگی ناپذیرواستفاده ازهمه ظرفیت وجودی وذهنی واعتمادبه جوان ها...(: 🔅حضرت آقا🔅 معرف کانال باشید🙏 جهت پیشنهاد،سوال یاانتقاد: @srg_313_50
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹▫️جزیره مجنون کجاست ▫️🌹 💥این منطقه در فاصله یک کیلومتری مرز دو کشور قرار دارد. در جریان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۲ این منطقه در پی عملیات خیبر به دست نیروهای ایرانی افتاد و ایران بر اتوبان العماره مسلط شد ولی یک سال بعد نیروهای عراقی آن را بازپس گرفتند.جزیره مجنون منطقه‌ای است در استان بصره عراق که در نزدیکی میدان نفتی مجنون و شهر قرنه قرار  دارد. دو رود دجله و فرات در نزدیکی این منطقه به هم می‌پیوندند و سرچشمه اروندرود را پدید می‌آورند. این منطقه در جنگ ایران و عراق توسط هواپیماهای عراق بمباران شیمیایی شد. ☄این منطقه جمعاً دویست کیلومتر مربع مساحت دارد و از آن جهت جزیره خوانده می‌شود که در میان رودخانه‌ها و کانال‌های آب محصور است. ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
4_6010222181408049118.mp3
15.49M
... 🎧 در طلائیه چه گذشت...؟ 🎤 روایتگری کامل و زیبای حجت الاسلام داود هاشم پور ➕صوت شهید اسدی در وسط عملیات و لحظه تیر خوردن و حرف های آخر شهید ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
🔆خاطره ای از سرلشکر شهید احمد کاظمی👇👇
🌿خاطره ای ازشهید سردارسرلشگر احمد کاظمی ⬅️نیروهای ما درعملیات خیبر به دو منطقه حساس دشمن حمله کردند؛ یکی دجله ودیگری جزائر مجنون .جزایر مجنون در دست ما بود. در روز هفتم نبرد، احمد آقا فرزند حضرت امام (ره)، تلفنی پیام حضرت امام (ره) را به من دادند که به فرماندهان سپاه بگویید جزایر خیبر را باید حفظ کنند. من به اولین کسی که بی‌سیم زدم «احمد کاظمی» بود چون او مهم‌ترین خط جزیره جنوبی، یعنی سیل بند غربی را دراختیار داشت و روی آن سنگربندی کرده بود و دفاع می‌کرد. سیل‌بند میانی در اختیار شهید مهدی باکری و سیل‌بند شرقی در اختیار لشکر27 و برادرمان شهید همت بود. اگر سیل‌بند غربی سقوط می‌کرد، سیل‌بندهای میانی و شرقی هم قابل نگه داشتن نبودند. به محض این‌که احمد کاظمی پیام امام (ره) را از من شنید، گفت: چشم، چشم و اتفاقا چون خیال دشمن از دجله وطلائیه راحت شده بود، تمام آتش‌ها ونیروهای خود را در جزایر خیبر متمرکز کرد و چندین شبانه روز به صورت مستمر به جزایر حمله می‌کرد وآتش می‌ریخت ولی احمد کاظمی مقاومت کرد و پس از دو هفته مقاومت که به قرارگاه مرکزی برای ارائه گزارش آمدم، سر وصورتش خاک گرفته از دود آتش خمپاره وتوپ‌ها و بمباران سیاه شده و بسیار خسته و ژولیده بود. او را بغل کردم و بوسیدم وگفتم احمد، تو خیلی زحمت کشیدی. ⬅️ گفت: وقتی که پیام امام (ره) را به من دادید من هم نیروهایم را صدا زدم گفتم اینجا عاشوراست باید به‌هر قیمتی شده جزایر را حفظ کنیم و خودم هم رفتم خط مقدم و کنار رزمندگان جنگیدم . 📚روایت از محسن رضایی ، کتاب احمد –سید علی بنی لوحی ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
4_6010222181408049119.mp3
2.43M
... 🎧 روایت حجت الاسلام ترابیان از ولایت مداری شهدای رزمندگان عملیات خیبر ⬅️ گزارش عجیب پیک حاج قاسم از جزیره مجنون ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
... روایت داستانی از دختری امروزی❤️ انگار اومده بودیم پادگانِ سربازیِ پسرعموم! این چه داستانیه سرصبح، برپا!!!! مثلا اومده بودیم اردو! چه حس و حالی داشتند اون خادما...! قدم به قدم، تخت به تخت میومدن با یه لحنِ مهربونی که شبیه خانمْ معلمای اول ابتدایی بود، میگفتن: خواهرای عزیز،پاشید نماز و صبحانه و،بعدشم یادمان، یکیشون بالاسرم اومد و ، رو سرم دست کشید!! حس و حال از تخت پایین اومدن نبود! اما کنجکاوی نمیذاشت بخوابیم با صورتای پف کرده از خوابو، لباسای دیروزی، آماده شدیم و یک ساعت بعدش تو اتوبوس چرت میزدیم!! نمیدونستیم مقصد کجاست نیم ساعتی که از مسیر گذشت، خوابمون میومد اما گفتن قراره بریم همونجا که طلا ست! یکی پرسیده بود، یعنی معدنِ طلا داره؟ راویِ محترم گفت: آره کلی از توش طلا در آوردن، حالا میریم میبینید. رسیدیم..... انقد کوفته بودیم که دوست داشتیم راوی و مسئولین کاروان که پیاده شدن، درِ اتوبوسو ببندیم و بخوابیم! اما من یکی که خیلی وسوسه شده بودم این معدن طلا رو ببینم! سر درش بعضیا جو گیر شده بودن و کفشای خودشونو درآورده بودن بنظرم اینکارا جو گیری بود! یکم که رفتیم داخل از یه سربالایی که گذشتیم دریاچه ی پر آب روبه رومون بود و پرِ پرچم های قرمز!!!! فضا خیلی رمانتیک شده بود یهو آقای راوی محترم هنو حرکت نکرده داد زد : آروم راه بیاید، حواستون به پاهاتون باشه، زیرِ پاهاتون خوابیده!!!!!!!! راوی گفت: یه روزی، دوره های قدیم از اینجا طلا در میاوردن اینجا منطقه ی پرباریه، موقعِ اومدن چاهِ نفت های توی مسیرو که دیدین!؟ این منطقه، منطقه ی ارزشمندیه!!! ،هرچی که جلوتر میریم، طلا بیشتره شاید هنوزم زیر پاهاتون طلا باشه هرچندوقت یه بار گروه تفحص میان و درمیارن! *یه لحظه وسوسه شدم یه مشت خاک چنگ بزنم توش دقیق بشم ببینم نکنه یه چیزی ببینم؟؟!!! اینجا، راوی مکث کرد یهو گفت میخوام عکسِ طلاهایی که از این معدن استخراج شده نشونتون بدم، همه چشم شدیم دستاشو آورد بالا داد زد، این اولین طلا این دومین طلا این سومین طلا... چی میدیدم؟؟؟؟ عکس شهدا بود پاهامو نگاه کردم، دیگه کفش پام نبود.. شاید زیر پام طلا باشه ✍ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 💢چند تا طلا نشونتون بدم ، اونم ۲۴ عیار👇👇
میخواست از آب به تو برسد...... فرمانده ی مهربان ما.. حاج ابراهیم همت... دیگرطاقتِ دوریت رانداشت طاقت نداشت از جاده خاکی برسدبه تو!! .. اینبار عملیات را ازآب طراحی کردند... از هور به کربلا... از هور به نینوا..... از هور به تشنه ها.... از هور به نور... این...لیلی لیلای جماران به سمت مجنون می رفت که هنوز به آب نرسیده به هور نرسیده به مجنون نرسیده به تو رسید...! ✍ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
💢شهید آوینی: "من هرگز اجازه نمی دهم که صدای در درونم گم شود... این سردار خیبر ، قلعه ی قلب مرا نیز فتح کرده است" 🔰 سه جمله حرف حساب از حاجی میشنوی...؟ ⏯ در جامعه انقلاب اسلامی ، ما دو روند بیشتر نداریم: امامت و امت امامت و حزب الله والسلام ؛ خط سومی نداریم ⏯ هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد، بیشتر باید فحش بشنود ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم ؛ برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ ؛ چون ما اگر تحمّل نکنیم ، باید میدان را خالی کنیم ... ⏯ از طـرف من به جوانـان بگویید: چشم شهیـدان و تبلور خونشان به شما دوخته است! بپا خیزید و خود را دریابید... ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
کمیته خادمین شهدای نیمروز
✅ اهل کهکیلویه و بویر احمد بود. در 4سالگی پدر ودر 6سالگی مادرش را از دست داد، در15سالگی بخاطر ظلم خوانین بعد از طی طریق از کوه و دشت تنها به اصفهان رسید و بعد از مدتی کار و تلاش تشکیل خانواده داد ازاو 7 فرزند به یادگار ماند است ✅در کردستان در مقابله با ضد انقلاب نقش کلیدی و حساسی با مهارت تیراندازی خود بازی کرد پس از آن به جبهه جنوب رفت و در کنار سهید خرازی جنگید. ✅بارها زخمی شده بود و60 درصد از کار افتادگی داشت خرازی معافیت او را از رزم صادر کرده بود اما هیچ وقت از پا ننشست. ✅این ادعای بزرگی است ولی اتفاق افتاده، شوخی نیست، این مطلب به تائید حاج حسین خرازی رسیده است و قول اوست که به وسیله سلاح اس وی دی چند هزار دشمن بعثی را به هلاکت رسانیده و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشته است. ✅چند تپه را به تنهائی تصرف نمود، تپه هایی که زرین تصرف کرده به نام خودش نام گذاری کرده اند . ✅شهيد زرين پس از آن كه به تنهايي يك تپه را كه يك گردان از پس آزاد‌سازي آن برنيامده بود، تصرف كرد از جانب حاج حسين خرازي به “گردان يك‌نفره ” معروف شد. ✅دوئل _ (ماجرای عکسی که در آن گوش زرین مجروح شده) شهید زرین و تك تيرانداز خبره عراقي به صورت همزمان همديگر را هدف قرار مي‌دهند و گلوله زرین به هدف می خورد ولی گلوله تک تیر انداز بعثی به گوش زرین می خورد. این عکس را امام خمینی دیده وحتی زرین را در یک دیدار بخاطر این عکس حماسی او شناخته بودند. ✅عبدالرسول يک نفر را فرستاد براي نگهباني. صبح اما سر بريده‌اش را آوردند توي سنگر؛ شب بعد خودش رفت. يک سنگر ديگر همان نزديکي درست کرد و کامل استتارش کرد. توي سنگر قبلي هم شبيه يک نگهبان درست کرد و منتظر ايستاد. چيزي شبيه بوته به سنگر نزديک شد و پريد توي آن. عبدالرسول هم پشت سرش رفت تو سنگر و سرنيزه را فرو کرد توي گردنش. صبح که آفتاب طلوع کرد با بقيه نيروها سراغش آمد. مرد هيکل بزرگي داشت بچه‌ها باورشان نمي‌شد که عبدالرسول از پس او ب رآمده باشد. به سختي سر نيزه را از گردن آن کومله بيرون آوردند. اما عبدالرسول بود و مهارت جنگي بي‌حد و حصرش... ✅اکثر هدفهای او فرماندهان، تک تیراندازان، تیربارچیان، بی سیم چیهای عراقی و دیگر نقاط حساس دشمن بود بشکلی که دشمن را دچار سردر گمی و زمین گیر شدن می کرد ✅به صورت تنها و گاهی چندین روز در نزدیک ترین فاصله با دشمن قرار می گرفت و با خونسردی کامل به ماموریتهای مختلف خود بدون ذره ای ترس و دلهره می پرداخت ✅بسیار بی تکبر، مهربان و شوخ طبع بود، چه در محله و چه در بین رزمندگان و مصداق آیه شریفه اشداعلی الکفار و رحمابینهم ✅صدام ﺑﺮﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﮏ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ‏(Sniper) ‏ ، ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﺑﯿﺴﺖ ﻧﻔﺮﯼ ﺍﺯ ﺗﮏ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻫﺎﯼ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺭﻭ ﺍﺟﯿﺮ ﮐﺮﺩ !!! ✅ در مرحله دوم عملیات خیبر، پس از لو رفتن مکان اختفای او دشمن با آتش شدید خمپاره وی را به درجه شهادت می رساند. 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
⏫عکس نوشته(خاطره زیبا از یک شهردار) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️➕🔰 🎤سخنرانی سردار ساعاتی قبل از عملیات بدر برای رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا: «انگار دارد برای امروز ما می گوید» 📢هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما می‌گرداند. اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است. ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
4_6010222181408049128.mp3
2.01M
🎧 روایت حجت الاسلام مهدی دیانی از در عملیات خیبر و بدر ⬅️ جمله آخر شهید باکری ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞بدون شرح...! 🎤حجت الاسلام سیدحسین 🙏خواهش میکنم هرکسی دید برای ۵ تا مسئول هم ارسال کنه. ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
اینو ببین ⤴️ بعدش اینو ⬇️ بشنو
4_6010222181408049130.mp3
3.1M
🎧پادکست زیبای «خواب روی زین اسب ها» 🎤حجت الاسلام ترابیان ☄این حرف رو جدی بگیر...! ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔅 رهبرانقلاب: وارد ماه شعبان شديم؛ فصل مناجات با خدای متعال 🌙 @Khamenei_ir
🇮🇷به خرمشهر خوش آمدید... جمعیت... ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
🌴بعد از شهادت پدر،به زور مادر را راضی کردیم از شهر برود. دیگر نمی شد بهش بگویم علی هم شهید شده. وقتی رفت،ما دو خواهر، علی را خاک کردیم، مظلومانه. 🌴گفتم: مامان مژده بده نامهٔ علی اومده نامه را بوسید و گفت بخوان سه ماه بود که علی شهید شده بود و تمام این مدت من نامه می نوشتم و امضا می کردم و براش می فرستادم. منتظر بودم غم شهادت پدر کمی سبک بشه. 📚برگرفته از کتاب دا ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
سلام به همه ⬅️ اگر از بچه های تیم محتوا بپرسید مهم ترین روز راهیان چه روزیه، همه میگن امروز مهم ترین روز کاروان راهیان نور مجازی ماست. چرا؟ چون سفرمون می رسه به خرمشهر اره خرمشهر شاید برای بعضی ها شلمچه خیلی مهم باشه، برای بعضی های دیگه فکه یا طلاییه، اما اونهایی که کار دفاع مقدس کردند و مطالعات جنگ داشتند حرف ما رو درک می کنند. الان اونهایی که راهیان رفتن تو دلشون میگن خرمشهر که خبری نیست،شهره و خونه و ساختمون میدونم وقتی رفتید خرمشهر شما رو به مسجد جامع بردند شما تا نماز ظهرتون رو بخونید و خیلی اگه هنر داشتند بردنتون موزه جنگ که اونجا هم چیز خاصی نداشت، حق دارید... 😠نمیدونم فکر کدوم مسئول بود که خرمشهر رو از راهیان نور گرفت اما فقط اینو بگم که یک سوم جنگ از راهیان جدا شد.اونم یک سوم اصلی و سخت جنگ، حتما شنیدید که سلاح نداشتیم بجنگیم، توپ و تانک نداشتیم ،حتی سیم خاردار هم به ما نمی فروختند اینا دروغ نیست، راسته، ولی مال قبل از آزادسازی خرمشهر 🔸به قول شهید حسن باقری خرمشهر ناموس جنگه حرف هایی تو خرمشهر میشه زد که هیچ جا نمیشه گفت حضور مستقیم زنان در دفاع و کمک کودک کشی های عراقی ها حضور دشمن در شهر و تخریب به عمد شهر مقاومت مردم خرمشهر جنت آباد مسجدجامع پادگان دژ گمرک خرمشهر شهید شریف قنوتی حسین فهمیده و بهنام محمدی جهان آرا مادرا و خواهرایی که بچه ها و برادراشونو با دست خودشون تو قبرهای جنت آباد گذاشتند و وقتی عراق جنت آباد رو بمباران می کرد و قبرها خراب می شد جنازه های عزیزاشون می اومد بالا و دیده می شدو ...😭 پدرهایی که دیدند تانک های عراقی اومدند تو خونه شون و همه زندگیشون رو له کرد و....😭. و از همه مهم تر پیروزمندانه ترین عملیات دفاع مقدس ، الی بیت المقدس عملیاتی که ماشین جنگی عراق رو نابود کرد، عملیاتی که در گرمای اردیبهشت و خرداد خوزستان نفس همه را گرفت، عملیاتی که پایی نبود که در آن تاول نزده باشه، عملیاتی که چهره ها همه غبارآلود بود...😳اصلا تا حالا دیدی صورت یک آدمی از دود و باروت سیاه شده باشه، اصلا تا حالا دیدی.... بیخیال، دل پر غصه ای داریم از حذف یا کم رنگ شدن خرمشهر از راهیان نور... آنقدر این غصه زیاد است که بارها وقتی به راویان بزرگوار گفتیم روایت خرمشهر رو هم می خواهیم داشته باشیم فقط یک جواب شنیدیم ، آن هم این بود: ما آمادگی شو داریم. ⬅️کاش می شد همه کاروان ها، خصوصا کاروان های دانشجویی همتی می کردند و راهیان نور خرمشهر را احیا می کردند کاش می شد راویان تخصصی خرمشهر تربیت شوند، کاش می شد... 🇮🇷اما ما، در کاروان مجازی از خرمشهر برایتان خواهیم گفت، هم از مقاومت ۳۴ روزه اش و هم از الی بیت المقدس و آزاد سازی اش و حاج قاسم عزیز برایتان از عملیات آزادسازی خرمشهر خواهد گفت... منتظر باشید.... یا حق
4_6014698078496359997.mp3
5.95M
این بار ی زن تنها قصه میگه قصه پرمعجزه رو و حالا این منم زن قصه گوی تاریخ! آی مردم ایران گوشاتون میخوان بشنون؟!..... یکی بود یکی نبود.... -الهام گرفته از کتاب دا- ✍ 🎙 ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
☄فرﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺩﺭﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺻﺪﺍﻡ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﺮﺍﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭﺍﺭﺩﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺷﻮﯾﺪ؟ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ: 🌴ﺟﻮﺍﻥ ۲۷ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﺭﺍ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
🌴بعد از شهادت پدر،به زور مادر را راضی کردیم از شهر برود. دیگر نمی شد بهش بگویم علی هم شهید شده. وقتی رفت،ما دو خواهر، علی را خاک کردیم، مظلومانه. 🌴گفتم: مامان مژده بده نامهٔ علی اومده نامه را بوسید و گفت بخوان سه ماه بود که علی شهید شده بود و تمام این مدت من نامه می نوشتم و امضا می کردم و براش می فرستادم. منتظر بودم غم شهادت پدر کمی سبک بشه. 📚برگرفته از کتاب دا ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
🌿عراقی‌ها داشتند شهر را می‌گرفتند. آمد گفت «شما باید برید.» گفتیم «کجا؟»  گفت «نمی‌دونم، فقط توی خرمشهر نمونید.» رفتیم آبادان،‌ گفتم «زهره حالا چه کار کنیم؟ شب کجا بریم؟» 🌿گفت «جوی‌ها که خشکند، توی جوی‌ها می‌خوابیم تا صبح بشه. اون تو نه خمپاره می‌خوریم، نه کسی ما رو می‌بینه.»  📚برگرفته از کتاب یادگاران(زنان خرمشهر)   ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
💢دکتر گفت‌ »فوری ببریدش اتاق عمل. اورژانسیه.» طفلک بچه، یک دستش شیشه شیر بود، یک دستش پفک. ترکش نصف صورتش را برده بود. از اتاق عمل آمدم بیرون. مادرش گفت «خواهر، عمل تمام شد؟»  با اشاره گفتم «نه.»  🌹گفت «چه قدر طول کشید! خدا رو شکر شیرش رو داده بودم والا زیر عمل ضعف می‌کرد.»  دو زانو نشستم کنارش. شک کرد، گفت «عمل... تمام... شد...» گرفتمش توی بغلم و دو نفری زار زدیم.😭 ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz