eitaa logo
🥀کُمیته ی خادمین شهدای خواهر استان البرز
523 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
25 فایل
ارتباط با خط مقدم:📝 @Md654321 #خادم‌الشهدا فقط یک مدال بر روی سینه نیست! یک هدف و راه است
مشاهده در ایتا
دانلود
مَن‌دُعآي‌فَرج‌میخوآنَم‌بیـآآقـا؎ِمَن! @khademinkhaharalborz18🍃
-‏استاد پناهیان: تصور کن! همه عالم بلند شدن واست کف بزنن ؛ اما امام زمان که تو رو دید روش رو برگردونه!! ارزش داره؟! @khademinkhaharalborz18
💠احادیث مهدوی💠 🔸 امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف : ملعون است کسی که نماز صبح را عمدا تاخیر بیندازد تا موقعی که ستارگان ناپدید شوند. 📚 بحارالانوار/ج55/ص16 ✍🏼 ایمان و کفر مراحل مختلفی دارند، بنابراین کسی که نماز صبح را عمدا به تاخیر می اندازد و دیرتر می خواند، خداوند متعال و امام زمان از او راضی نیستند، نه اینکه عملش باطل و خودش جهنمی است. ╭•••─────♡─────•••╮ @khademinkhaharalborz18 ╰•••─────♡─────••╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می گویند تقوا از تخصص لازم تر است، آنرا میپذیرم ،اما میگویم؛ کسی که تخصص ندارد و کاری را میپذیرد، بی تقواست... @khademinkhaharalborz18🍃
😂❤️🍃 وقتى خانواده اش به عیادتش آمدند، مادرش گریه کنان😭😭 گفت : آخر بچه شد تو یک بار برى جبهه و سوراخ سوراخ نیارنت؟ 🥺 یک هو همه حتى خود حسین و مجروحین تخت هاى بغلى و بعد مادر و خانواده اش به خنده افتادند😂😂 بعد از رفتن خانواده، مجروحین دیگر شروع کردن به تیکه انداختن و سر به سر گذاشتن با او که: حسین، گُل بودى به سبزه هم آراسته شدى🌿🌷 فکر کنم دیگر دکترها با پیچ و مهره اعضا و جوارحت را بهم بسته و محکم کنند🔩 آره حسین جان مى دانى اگر تو ازدواج کنى بچه ات چه مى شود 🤔 مى شود آدم آهنى🤖 فقط مانده کمى تخته و چوب هم به دست و پات پیوند بدهند تا یکى از بچه هات هم پینوکیو بشود😂 حسین که کفرى شده بود پارچ آب را ریخت سرشان😂 اما اسم حسین پیچ و مهره اى روش ماند🔩👨🏻 ✿●•@khademinkhaharalborz18🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👤چه چیزهایی رو باید زمان وضو گرفتن رعایت کرد؟ 📨✍🏻همه مراجع: 1️⃣ آب وضو باید پاک باشه. 2️⃣ آب وضو باید مطلق باشه؛ یعنی مثل آب میوه یا آب هندوانه یا گلاب که دیگه آب نیستند و با چیزهای دیگه مخلوط شدن نباشه. 3️⃣ باید اجازه استفاده از اون آب رو داشته باشه؛ مثلاً یا مال خودت باشه یا اگه مال کسی دیگه است, راضی باشه. 4️⃣ باید اجازه استفاده از ظرفی رو هم که آب وضو توش هست, داشته باشه. 5️⃣ ظرف آب وضو نباید طلا و نقره باشه. 6️⃣ اعضاى وضو باید پاک باشن؛ مثلاً خون روی دست نباشه. 7️⃣ براى وضو گرفتن باید وقت کافی باشه, وگرنه باید تیمم کرد. 8️⃣ وضو باید برای رضای خدا باشه, نه مثلاً برای خودنمایی . 9️⃣ ترتیب اعمال وضو باید درست رعایت بشه. 0️⃣1️⃣ اعمال وضو باید پشت سرهم انجام بشن؛ نه اینکه یکی رو الان انجام بده, یکی رو یک ساعت بعد! 1️⃣1️⃣ توی انجام كارهاى وضو نباید از کس دیگه‌ای كمک گرفت. 2️⃣1️⃣ استفاده از آب نباید برامون مانع یا ضرری داشته باشه. 3️⃣1️⃣ مانعى از رسيدن آب به اعضاى وضو نباید وجود داشته باشه. نکته: در جزئیات این مساله گاهی بین مراجع تفاوت نظرهایی وجود داره که با مراجعه به رساله براتون روشن می شه. @khademinkhaharalborz18
✨🍃 بی‌حیایی ؛ مدنیست! دود ؛ تفریح‌نیست! زندگی‌باسگ ؛ کلاس‌نیست! رابطہ‌بانامحرم‌ ؛ روشنفکری‌نیست! ودرکل؛ بی‌فرهنگی ؛ فرهنگ‌نیست! وخوردن‌ِحق‌دیگران ؛ زرنگی‌نیست! ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @khademinkhaharalborz18
⭕️ او ضیافت خانه برپا کرده است در به روی بی کسان وا کرده است ▫️به لطف خدا ومولا امیرالمومنین آقا جانمون علی ابن ابی طالب قصد داریم انشالله به یاری دستان پر مهر شماضیافت علوی برای مردم مناطق محروم ،در عید باسعادت غدیر بر پا کنیم وگوشه لبخندی بر لبان تنگدستان بیاوریم. ▫️برای اهدای نذورات خودتون مبلغ را به شماره کارت زیر واریز بفرمایید. ▫️گروه جهادی خادمین الشهداء (روی‌شماره‌کارت‌کلیک‌کنیدتاکپی‌شود)
5892107044189820
▫️ لطفاً رسیدواریزی تون رو به آیدی زیر ارسال فرمایید : @Parvazeh_mohajer313 @khadem_koolebar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍ پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گل شده بود،..😭😭😭 کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال میگشت...😭😭😭 اسلحه مصطفی کنارش مانده.. و نفسش هنوز برای ناموسش می تپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم...😭😭 گوشه پیشانی اش شکسته و کنار صورت و گونه اش پُر از خون شده بود... ابوالفضل از آتش این همه زخم در آغوشش پَرپَر میزند.. و او تنها با قطرات اشک، گونه های روشن و خونی اش را میبوسید...😭 دیگر خونی به رگ های برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال شهادت🕊سنگین میشد.. و دوباره پلک هایش را می گشود تا صورتم را ببیند.. و با همان چشم ها مثل همیشه به رویم میخندید... اعجاز نجاتم مستش کرده بود.. که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد،.. صورتش به سپیدی ماه میزد و لب های خشکش برای حرفی میلرزید.. و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست🥀 و سرش روی شانه رها شد...🕊 انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود..😭 که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم😭 فقط یکبار دیگر نگاهم کند... شانه های مصطفی از گریه میلرزید و داغ دل من با گریه خنک نمیشد..😭 که با هر دو دستم.. پیراهن خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم.. و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد که لب هایم روی صورتش ماند.. و نفسم از گریه رفت...😭😭😫😫😭😫😭😭 مصطفی تقلّا میکرد.. دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم...🕊😭😭😭 که هر چه.. ادامه دارد...... نویسنده: فاطمه ولی نژاد 🌹 @khademinkhaharalborz18 🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍ که هر چه بیشتر شانه ام را میکشید، بیشتر درآغوش ابوالفضل فرو میرفتم...😭😭😭 جسد ابوجعده🔥 و بقیه دور اتاق افتاده.. و چند نفر از رزمندگان.. مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند... مصطفی، سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت،.. با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه😭 تمنا میکرد تا آخر از پیکربرادرم دل کندم... و به خدا قلبم روی سینه اش جا ماند که دیگر در سینه ام تپشی حس نمیکردم...😭 در حفاظ نیروهای مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم.. و تازه دیدم... کنار کوچه جسم بی جان🌷مادرمصطفی🌷 را میان پتویی پیچیده اند... نمیدانم مصطفی با چه دلی این همه غم را تحمل میکرد.. که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد.. و غریبانه به راه افتادیم...😭😭 دو نفر از رزمندگان.. بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده.. و دنبال ما برادرم رامیکشیدند... جسد چند تکفیری... در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابان های اطراف شنیده میشد... یک دست مصطفی به پتوی خونی مادرش چسبیده..😭 و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود..😭 که به قدمهایم رمقی نمانده..و او مرا دنبال خودش میکشید. سرخی غروب همه جا را گرفته.. و شاید از مظلومیت خون شهدای زینبیه🌷 در و دیوار کوچه ها رنگ خون شده بود.. که در انتهای کوچه.. مهتاب حرم✨ پیدا شد و چلچراغ اشکمان😭 را در هم شکست... تا رسیدن به آغوش حضرت زینب (س) هزار بار جان کندیم.. و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیری ها در حرم پنهان شویم... گوشه و کنار صحن عده ای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیری ها بود... گوشه صحن... ادامه دارد.... 🌹 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد @khademinkhaharalborz18 🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷