تو در
حفاظت کامل ما
قرار داریــــــــــــ ... 🕊
#عکسنوشته
#آیهگرافی
____ ✨🌙____
@khademinkhaharalborz18
کاش قلبم برای دیدنت طهارت داشت❤️
اسلام علیک یا صاحب الزمان
#امام_زمان
#صبحت_بخیر_آقای_من
@khademinkhaharalborz18
💠احادیث مهدوی💠
🔸 امام صادق علیه السلام :
چگونه این امت انکار مى کند که خداوند با حجّت خویش نیز چنان کند که با یوسف کرد، او در بازارهایشان به صورت ناشناس قدم بر می دارد و روی فرشهایشان راه می رود و آنان او را نمی شناسند تا اینکه خداوند به او اجازه دهد که خودش را معرفى کند همانگونه که به برادرش یوسف اجازه داد.
📚 کافى/ج1/کتاب الحجه/روایت 885
#احادیث_مهدویت
#حدیث_سی_و_دوم
@khademinkhaharalborz18
╰✾࿐༅••♥🌸🦋••༅࿐✾╯
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
افضلُ اَعمالٍ اُمّتی اِنتظارُ الفَرَج.
افضل اعمال امت من انتظار فَرَج و ظهور امام زمان علیهالسلام است.
(الشِّهابفیالحِکَموالآداب،ص١٦)
@khademinkhaharalborz18
•◟🛎◞•
.
.
•• #تلنگرانه🍂 ••
فصَلّ عَلَي
خداوندا پس دورد فرست بر
مُشَيّعِي الثّلْجِ وَ الْبَرَدِ
فرشتگاني كه برف❄️ و تگرگ را بدرقه ميكنند
وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ،
و فرشتگاني كه همراه قطره باران🌧
چون ببارد، فرود آيند.
صحیفه سجادیه🩵😇
.
.
◞تلنگرےازجنسسیاست◟
❥ @khademinkhaharalborz18
•◟🛎◞•
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊️❤️🩹✨
شهادت داستان ماندگاری آنانی است که دانستند دنیا جای ماندن نیست.
📍لحظاتی از تشیع شهید مدافع حرم بهروز واحدی🌹🍃
#شهیدبهروزواحدی
#استوری
#کلیپ
#طـنـزشـهـدایی😂❤️🍃
توے خط مقدم فاو بودیم
بچه ها سرآرپی جی رو باز میکردند و داخلش سیر میریختند😬🧄
شلیک که میکردیم براثرانفجار و گرما،بوے تند سیر فضا رومی پوشاند♨️🧄
بیچاره عراقی ها فکر میکردند ایران شیمیایی زده!😰😷🇮🇶
یه ترسی وجودشون رو می گرفت که بیا و ببین😂
#خوشحالیحلال
#طنزجبهه
╭✾࿐༅••♥🌸🦋••༅࿐✾╮
@khademinkhaharalborz18
╰✾࿐༅••♥🌸🦋••༅࿐✾╯
#شهیدمحمدشهر
نام پدر: محمد
نام مادر: صنمبر احمدوند
ولادت: ۶ آذر ۱۳۴۴
محل تولد: کرج – روستای محمدآباد
سن: ۲۱ سال
شهادت: ۴ بهمن ۱۳۶۵
محل شهادت: شلمچه – شلحه صالحیه
عملیات: مرحله سوم کربلای ۵
یگان: لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) – گردان علی اکبر(ع) – گروهان فتح، دسته ۱
مزار: بی بی سکینه – قطعه ۱ ردیف ۱ شماره۶🌿
(خلاصه زندگی)
حین عملیات وقتی گلوله به چشمش خورد، ابتدا چرخید و رو به قبله ایستاد. بعد به زمین افتاد و به شهادت رسید.
بعد از شهادتش بود که فهمیدیم برادرش هم ۹ ماه پیش شهید شده است.
مادرشان همچون کوهی استوار و پر صلابت می گفت: این دو هدیۀ خدا بودند. خداوند خودش داد و خودش هم گرفت.
_🤍🪴_
@khademinkhaharalborz18
🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✍ #دمشق_شهرعشق
#قسمت_هفتم
💠از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم،..
💠سعد ناباورانه نگاهش میکرد و من فقط میخواستم با او بروم..
💠که با اشک چشمانم به پایش افتادم
_من از اینجا میترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!
از کلمات بی سر و ته عربی ام اضطرارم را فهمید..
و میترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد..
که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت
💠اینجوری نمیشه برید بیرون، شناساییتون کردن.
و فکری به ذهنش رسیده بود که #مثل_برادر از سعد خواهش کرد
💠میتونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟
💠برای #حفاظت از جان ما در طنین نفسش #تمنا موج میزد و سعد صدایش
درنمیآمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد..
و او بالفاصله از پرده بیرون رفت...
💠فشار دستان سنگین آن وهابی را هنوز روی دهانم حس میکردم،..
هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش میزد..
و این ترس دیگر قابل تحمل نبود که با هق هق گریه به جان 🔥سعد🔥 افتادم
💠من دارم از ترس میمیرم!
💠رمقی برای قدمهایش نمانده بود،..پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد..
و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم میکرد...
با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم کوبیدم..
و میترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم
💠خنجرش همینجا بود، میخواست منو بکشه! این ولید🔥 کیه که ما رو به این
آدمکُش معرفی کرده؟
لبهایش از #ترس سفید شده و به سختی تکان میخورد
💠ولید از ترکیه با من تماس میگرفت.گفت این خونه امنه...
و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم
💠امن؟!...؟؟؟ امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!
پیشانی اش را با هر دو دستش گرفت و
نمیدانست با اینهمه #درماندگی چه کند که صدایش درهم شکست
💠ولید به من گفت نیروها تو درعا جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از اردن و عراق برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمیکردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!
💠خیره به چشمانی که عاشقش بودم، مانده و باورم نمیشد اینهمه #نقشه را از من #پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به
درد آمد و اشکم طعم شکایت گرفت
💠این قرارمون نبود سعد! ما میخواستیم تو مبارزه #کنار مردم سوریه باشیم، اما تو الان میخوای با این آدمکش ها کار کنی!!!
💠پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی عشقش بوده که #به_تندی توبیخم کرد
💠تو واقعاً نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه بازیهایی که تو بهش میگی مبارزه، به هیچ جا نمیرسه! اگه میخوای #حریف این دیکتاتورها بشی باید #بجنگی! #مامجبوریم از همین وحشی های وهابی استفاده کنیم تا بشار اسد سرنگون بشه!
و نمیدید در همین اولین قدم...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
@khademinkhaharalborz18
🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷