eitaa logo
🥀کُمیته ی خادمین شهدای خواهر استان البرز
523 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
25 فایل
ارتباط با خط مقدم:📝 @Md654321 #خادم‌الشهدا فقط یک مدال بر روی سینه نیست! یک هدف و راه است
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃 کت و شلوار برادرش را پوشیده بود. من هم با یک بلوز دامن ساده و یک چادر سفید نشستم سر سفره عقد. سفره ی غذا خوری بود؛ تویش فقط یک شاخه نبات گذاشته بودن و یک آینه با حلقه ی صد و پنجاه تومانی خریدِ اسماعیل. عروسی مان هم هیچ بریز و بپاشی نداشت. شام دمپخت دادیم؛ حتی عکس هم نگرفتیم؛ تازه به جای بزن و بکوب های معمول هر عروسی، قرار شد یک خانم جلسه ای بیاوریم تا برای مهمان ها از محاسن ازدواج صحبت کند. عروسی و عقد شادی چیز خوبی است. حتی پیامبر اکرم (ص) هم برای دختر مکرمه ی خودشان مجلس عروسی گرفتند، شادی کردند و مردم شعر خواندند....؛ اما نباید در این مجلس عقد و عروسی و این ها اسراف انجام بگیرد. یکی از اسراف ها همین مجالس عقد و عروسی گران قیمت است. •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18
💚🍃 بله برون و عقدمان یکی شد روز ولادت پیامبر اکرم . برایم یک گردن بند طلا آوردند و یک حلقه نامزدی ‌. با یک لباس سفید نشستم سر سفره عقد. صیغه عقد که خوانده شد ،دیدم دنبال چیزی میگردد -اینجا مهر دارید ؟ -مهر میخوای چی کار ؟!مگه نماز نخوندی؟ -حالا تو یه مهر بده . -تا نگی برای چی میخوای ،نمیدم. -میخوام نماز شکر بخونم که خدا بهم همسر عطا کرده ،اوپم روز تولد رسول الله. شکر ،فقط گفتن الهی شکر و سجده شکر کردن نیست. شکر نعمت این است که انسان نعمت را بشناسد ،بداند که این نعمت را خدا به او داده است و استفاده از آن نعمت و رفتار با آن نعمت را که خدامی پسندد ،انجام دهد . این معنای شکر نعمت است ....ازدواج هم یک نعمت خدادادی است .خدای متعال این همسر خوب را برای شما فراهم کرده است پس باید به شکر این نعمت را به جا آورید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ꧁꧂ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃@khademinkhaharalborz18🍃 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ꧁꧂ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💚🍃 محمد جهان آرا تنها به عنوان یک فرد در سپاه نقش نداشت بلکه یک فرد عاطفی و احساساتی در زندگی شخصی بود که از لحاظ همسر بودن سعی می کرد در مدتی که در منزل است، نقش یک همسر را ایفا کند و در امور مختلف زندگی، از جمله کار خودش مشورت کند و حتی فرصت بدهد من درباره ی کارم با او مشورت کنم. اگر دو ساعت به خانه می آمد، در همان مدت کوتاه سعی می کرد در کارهای خانه به من کمک کند. درواقع احساس مسئولیت می کرد. علی رغم خستگی ای که داشت در کوچک ترین فرصت حتی در حد چند جمله در ارتباط با مسائل روز و کار آیاتی را مطرح می کرد و می خواست وقتش را به سازندگی بگذراند. یعنی همان طور که خود را نسبت به سازندگی در محیط کار ملزم می دانست و احساس وظیفه می کرد، نسبت به سازندگی در خانه هم حساسیت داشت. سعی می کرد برنامه های خانه را طوری تنظیم کند که در همان فاصله زمانی کوتاه بتواند نقش مثبتی داشته باشد. .ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ. ♡. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ. 🍃@khademinkhaharalborz18🍃 .ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ. ♡. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
💚☘  فهیمه بر سر پیکر پاره پاره همسرش حاضر شد، در حالی که پیراهن سفید پوشیده بود و فریاد می زد: ای همسر شهیدم! شہادتت مبارک! و در مراسم خٺم نیز گفت: این ختم نیست، که آغاز است ، آغاز راهی که همسرم آن را پیمود … فهیمه تا یک سال سفید پوشید و تاکید داشٺ کہ اگر غلامرضا بہ مرگ طبیعی رفته بود باید عزاداری می کرد. او حتی با غلامرضا خداحافظی نکرد. •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18
💚☘ رفتیم خرید، ولی یک کلام با هم حرف نزدیم. هم من خجالت می کشیدم، هم محمد. هر کاری بود با خواهرم هماهنگ می کرد. فردای همان روز، عقد کردیم. محمد با لباس سپاه آمد؛ من هم با یک چادر و لباس سفید نشستم سر سفره عقد. یک سفره ساده؛ نان، پنیر، سبزی، میوه و شیرینی. عقد که کردیم اذان ظهر بود. وضو گرفتیم و رفتیم مسجد. زندگی را ساده بگیرید. آن سادگی که ما می گوییم آن سادگی زهّاد و عبّاد و این ها نیست. سادگی به نسبت این کارهایی است که مردم امروزه می کنند. •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18
💚☘ دو دل شده بودم ؛از طرفی پیشنهاد ازدواج نصرالله ذهنم رو آروم نمیذاشت و از طرفی، عدم آشنایی کافی باهاش ؛جواب دادن رو برام سخت کرده بود ! تا اینکه یکی از استادام درباره ش با من صحبت کرد و همون صحبتها ،آرامش رو به قلبم هدیه کرد. استادم گفت : آقای شیخ بهایی از نظر ایمان خیلی قویه و به خدا نزدیک !به نمازشب و مستحبات هم توجه خاصی داره اگر می خواے به خدا تقرب پیدا کنے ،درخواستش رو بی جواب نذار ! با این حرفها دیگه مشکلی برای پاسخ دادن نداشتم. •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18
💚☘ حرف هایش را با آیه ای از قرآن شروع کرد؛ بعد گفت:«چون اعتقاد دارم ازدواج نصف دینم رو حفظ میکنه و من دنبال پیشرفت توی دینم هستم، حتما باید ازدواج کنم.» از کتاب هایی که خوانده بودم، پرسید؛ مخصوصا روی کتاب های شهید مطهری تاکید کرد. از این گفت که لیاقت های زن در خانه برایش مهم است و با کار زن در بیرون از خانه هم مخالفتی ندارد؛ خیلی در قید مراسم گرفتن نیست؛ نه که دوست نداشته باشد، اوضاع کشور و جنگ اجازه نمی دهد. بار دوم هم که آمد از حقوقش گفت و اینکه دوست دارد روی پای خودش بایستد. برای همین فعلا نه می تواند خانه تهیه کند، نه خرید زیادی روز عقد داشته باشد. آن جلسه راجع به مهریه هم حرف زدیم. گفتم:«من با عددهای خوش یمن موافقم؛ مثلا چهارده سکه.» انگار حرف دلش را زده بودم. گفت:«نظر منم همینه.» پیامبر اکرم(ص): کسی که ازدواج کند، نصف دینش را حفظ کرده است. •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18
💚🍃 نشستیم رو به روی هم. اول شاپور حرف زد. از صداقت گفت و از درستکاری؛ از اینکه دلش می خواهد شریک زندگی اش اهل ایمان باشد و زهرایی زندگی کند. بعد هم قرآن کوچکی را از جیب اش درآورد و گفت:« دوست دارم به این کتاب قسم بخوریم که به همدیگه وفادار باشیم.» وفاداری خیلی مهم است. اگر زن احساس کند شوهرش به او وفادار است و شوهر احساس کند زنش به او وفادار است، این خود به خود به وجود آورنده ی محبت است. محبت که به وجود آمد، آن وقت خانواده پایدار می ماند. •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18
💚🍃 همسر عزیزم! این نامه را می‌نویسم بیشتر برای تنگی دل خودم. شنیدی می‌گویند سخن که از دل برآید بر دل نشیند، صداقتم را به حرمت صدای لرزانم بپذیر. زندگی روح دارد و جسم، مثل انسان. جسمش دیدنی‌های آن است، روحش که به جسمش جان می‌دهد عشق است. من همیشه دوست داشتم یک عاشق ببینم، همیشه دوست داشتم ببینم عاشق چگونه زندگی می‌کند؟ چه می‌گوید؟ چگونه فکر می‌کند؟ آخر خیلی می‌شنیدم از سوزوگداز و درد و درمان و عشق. عشق بسیار مقدس است. عشق هرچه غیر خداست مجازی و عشق حقیقی، خداست؛ اما مگر خداوند زیباست که عشق مجازی را پلی ساخته و تنها با عبور از آن به عشق حقیقی می‌رسیم. من دوست دارم عاشق بشم! از تو شروع کنم تا بتوانم ذره‌ای عشق حقیقی را درک کنم. دوست داشتن مقدمه عشق است، اما عشق نیست. اگر بخواهیم عاشق هم باشیم باید تلاش کنیم... تلاش در محبت کردن، تلاش در رفتار خوب و پسندیده. عشق مربوط به‌صورت نیست، صورت، ظاهر عشق است، مقدمه عشق است، اما ادامه‌اش با روح است، اخلاق مربوط به روح است. دوستت دارم فاطمه جان. امیدوارم من و تو بتوانیم عاشق شویم! خیلی دوستت دارم! دلم برایت تنگ می‌شود عشقم! •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18
💚🍃 ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ نمازای دو نفره مون بود. ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ.ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ.منطقه که میرفت تحمل خونه بدون حمید واسم سخت بود. میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ، ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ.ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمی‌گشت واسه پیدا کردنم، همه جا زنگ میزد.میگفتن: “بازم حمید، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ.ظرف ﺩﻭ، ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ.... ولی منﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که گلی گم کرده ام می‌جویم او را😭ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ، ﻣﻴﮕﻢ:”عشق…” درد عشق و عاشقی مانند افیون است که هرجا لذتی باشد درد مدفون است ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی می‌کرد.ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ. 🙂 این در حالی بود که قبل ازدواج ﺗﻮ خونه بهم میگفتن ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم. میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم. ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن، ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم. •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18
ما در فروردین سال ۱۳۶۲ توسط امام خمینی(ره) به عقد هم درآمدیم در همان ساعات و روزهای اول مَحرم شدنمان، خبر شهادت دوستان رضا از جبهه ها می رسید و جنگ و جبهه ضرب شصت محکمی به من نشان داد. عملیات والفجر مقدماتی بود و بسیاری از دوستان او به شهادت رسیدند، محمدرضا به دلایلی در تهران بود و در این عملیات شرکت نداشت چند روز بعد هم در ۵ اردیبهشت بدونه اینکه کسی ما رو تشویق به برگزاری ازدواج آسان کند با مهمانی بسیار ساده ای بدون تشریفات به خانه بخت رفتیم و همیشه از این بابت خوشحال بودیم. زندگی عاشقانه من و محمدرضا سه سال و ۲ ماه به طول انجامید شاید از نظر کمیت زیاد به چشم نیاد ولی کیفیت زندگی با او مرا برای زندگی در ابدیت آماده و مسیر زندگیم را مشخص کرد؛ حاصل زندگی ما یک فرزند پسر به نام سید محمد مهدی است که ۳۹ سال سن دارد، او زمان شهادت پدرش ۲ سال و سه ماه سن داشت. •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18
💚🍃 برای هر کاری مشورت می‌گرفت اما از رمز و رموز شغلی‌اش لام تا کام حرفی نمی‌زد. من هم نمی‌پرسیدم. گاهی آن قدر حرفمان گل می‌انداخت که یکهو می‌دیدیم ای دل غافل شب شده و شام نداریم. در هفته یک روز داشتیم به نام روز اختلاط. چالش‌هایمان را مطرح می‌کردیم و ایده می‌دادیم. دعوا نمی‌کردیم اما موضوعی به اختلاف می‌خوردیم آن قدر با هم حرف می‌زدیم تا حل شود. مهدی خیلی وقت‌ها کوتاه می‌آمد و نظر من را به نظر خودش ترجیح می‌داد جوری که دوستانش مسخره‌اش می‌کردند که مهدی بدون نظر زهرا آب نمی‌خورد. انگار حرف زهرا وحی منزل است. یک بار توی همین اختلاط بهش گفتم کم عذر خواهی می‌کند. استدلالش این بود که شوخی و خنده بعد از اشتباهش معنای عذر خواهی را می‌دهد اما من قبول نکردم گفت مستقیم بگو، ببخشید اشتباه کردم. از آن به بعد این کار را می‌کرد؛ مثلاً پنج دقیقه دیرتر سر قرار می‌رسید عذرخواهی می‌کرد. وقتی می‌آمد خانه می‌گفت تو برو بنشین بقیه کارها با من. وقتی مهمان داشتم تمام مدت توی آشپزخانه کمکم می‌کرد. وقت خانه تکانی هم همین طور. خوشم می‌آمد سر سال تحویل خانه بوی وایتکس و مواد شوینده بدهد و شیشه‌ها و لوسترها برق بزنند. مهدی که می‌دید چقدر تمیزی را دوست دارم مرخصی می‌گرفت و تا جایی که می‌توانست کمکم می‌کرد اولین عید بعد از شهادتش نه تنها، من که مادر و خواهرم هم دل و دماغ خانه تکانی نداشتند. •---••♡••🇮🇷••♡••---• @khademinkhaharalborz18