eitaa logo
قلب های آسمانی
1.3هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
104 فایل
به امید روزی که خادمین شهدای کربلا به شهدا بپیوندند 🌷 🎖به جمع ِ خادمین شهداء کربلا بپیوندید👇 @khademinshohada karbala پاسخگوی پیام های شما @Rastegar110s واحد خواهران:
مشاهده در ایتا
دانلود
تا برسیم بیمارستان، هزار تا فکر در سرم می چرخید. مردم و زنده شدم. در بیمارستان، از اطلاعات سراغت را گرفتم. گفتند بخش پنج هستی. دیگر به پدر و مادرم کار نداشتم. بخش پنج سالن بزرگی بود، دو طرف آن هم اتاق و انتهایش یک در شیشه ای. درحالی که با خود میگفتم الان میبینمش الان میبینمش، در اتاق ها سرک میکشیدم. به نفس نفس افتاده بودم که دیدمت. داخل یکی از اتاق ها روی تختی دراز کشیده بودی که ملحفه آبی کم رنگی داشت، دماغت تیغ کشیده و رنگت زرد شده بود. درحالی که خیس عرق شده بودم، آمدم جلو و جلوتر. ملحفه را با یک دست از روی پایت کنار زدم، پایت آتل پیچ بود. فاطمه را گذاشتم روی پایت و با گوشی عکس گرفتم! با خوشحالی گفتم:((خداروشکر حداقل چند روزی مهمون خودمی!)) سعی داشتی فاطمه را که گریه میکرد آرام کنی:((اگه میدونستم این قدر از مجروحیتم خوشحال میشی، زود تر مجروح میشدم!)) _به فکر خودم میخندم. فکر میکردم قطع نخاع یا نابینا شدی، اما حالا خوش حالم که سالمی! _سالمم؟ _آره همین که نفس میکشی، همین که مجبوری بمونی و برای آزمایش غربالگری کنارم باشی، بقیه ش دیگه مهم نیست! فاطمه آرام شده بود و با ریش هایت بازی میکرد. پرنده ای پشت پنجره میخواند. آن موقع شب چه وقت خواندن بود! نمیدانستم چه کار کنم. چند بار دور تختت چرخیدم که تازه متوجه پدر و برادرم شدم. ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran